به گزارش ایسنا، متن یادداشت حجتالله ایوبی در این باره به شرح زیر است:
آنچه میآید در حقیقت روزنوشتهایی است به نیت چاپ برای روزگاری دیگر. اما برخی از رخدادها موجب شد شد با افزودن بخش پایانی، این نوشته را منتشر کنم. امیدوارم مفید باشد.
مطمئن باشید هیچ کس کوتاه نمیآید.
روزسوم فروردین در سفر نوروزی بودم. سیف الله صمدیان تماس گرفت. سیف الله همیشه از عباس آقا خبری داشت. این بار اما بر خلاف همیشه خوش خبر نبود. خیلی آرام و با احتیاط میگفت عباس آقای کسالتی دارد و در بیمارستان جم بستری است. او آهسته از رازی پرده بر میداشت. دریافتم که خبر بیماری عباس آقا قرار است کاملا محرمانه بماند. روز چهارم فروردین از فرودگاه یک راست به بیمارستان رفتم. بیمارستانها در روزهای تعطیلات نوروزی اما به شدت خلوت است. بیمارستان جم هم از این قاعده جدا نیست. یکراست به بخش وی آپی منتقل شدم. عباس آقا سرحال بود. برایم از عملش گفت و اینکه حالش خوبِ خوب است. یکی از پزشکها آمد و از کارهای انجام شده گزارش داد. برای اولین بار در چهره کیارستمی میشد نگرانی را دید. البته نگرانی و نه ترس. یکی از پرکارترین هنرمندان جهان نگران کارهایش بود. از عکاسیهایش گفت و از کارهایی که مدتی پیش با هم در منزلش دیده بودیم. به عنوان خبر خوش مژده داد که فلیم تازهاش پایان یافت. بیتردید گفت حتمن به جشنواره جهانی میرسد. برایم خبر بسیار خوبی بود. سال گذشته تجلیل از او در نخستین جشنواره جهانی فجر انجام شده بود. پارسال هنگامی که در پردیس سینمایی ملت در سالنی که پر بود از مشتاقانش روی سن رفت به شوخی گفت: «نمیدانم باید گله کنم یا تشکر». میگفت «سالهاست که چنین صحنههایی در ایران برایش اتفاق نیفتاده و عادت به این صحنهها ندارد». اما خلاصه او پس از سالها در ایران رفته بودی روی سن. در میان تشویق دوستدارانش در خانه پدری. و بعدها میگفت چقدر این نکوداشت در خانه شیرین است. حالا قرار بود این صحنه دوباره تکرار شود. و چه خوب بود این خبر. قرار شد هفته بعدتر پیش از پایان تعطیلات نوروزی در چیذر با هم این فیلم را ببینیم. از کار چیناش گفت و نگران بود. میگفت چینیها خیلی به این پروژه دل بستند. میگفت بیدرنگ سراغ کارهای ناتماش خواهد رفت. حس عجیبی بود. عشق به زندگی. اما زندگی برای او یعنی آفرینش. یعنی کار. یعنی رنگ و فرم. یعنی تصویر. یعنی دیدن. خوشحال شدم وامیدوار. گزارش پزشکان و اطرافیان پر بود از امید. همه چیز به خوبی و خوشی پیش میرفت. بازهم به من یادآوری شد این حقِ طبیعی هر شهروند، که نخواهد بیماریش را کسی بداند. ومن صد البته این حق را برای همه به رسمیت میشناسم. فردای آن روز باید به سفر میرفتم. هیچ جای دلواپسی برای به هم زدن برنامهها نبود. میرفتم که روز ۱۲ فررودین برگردم به تهران و بروم به چیذر برای دیدن فیلم تازه عباس کیارستمی. خبر آماده شدن فیلم عباس آقا را نمیتوانستم از دبیر بلند پرواز و با پشتکار جشنواره جهانی فجر پنهان کنم. به او نوید دادم حضور ارزشمند کیارستمی را در دومین جشنواره جهانی فجر.
از سیف الله صمدیان و بهمن کیارستمی هم خبر بدی نرسید. روز دوازدهم فروردین اما دیدارمان باز هم در بیمارستان جم بود. اما این بار در اوج ناامیدی. چند نفری از بستگان در شگفتی و حیرت در لابی بیمارستان جمع بودند. کیارستمی بیهوش وظاهرا در کما بود. خبرها خیلی بد بود. دیگر جای درنگ نبود. شب از نیمه گذشته بود. به وزیر فرهنگ جناب آقای جنتی خبر دادم. بیدرنگ دست بکار شد. احساس کردم کار از کار گذشته. پزشکها ناامید بودند. عفونت بیرحمانه پیش میرفت. حمله میکربها به قلب سینمای ایران بیامان ادامه داشت. تنها عشق به زندگی بود که میتوانست موج بیماری و مرگ را پس بزند. آقای جنتی هرجوری بود دکتر هاشمی را پیدا کرد. کمی بعد خبر داد که تیم پزشکی در راه است. تیم توانای دکتر هاشمی چون فرشته نجات ساعتی پس از نیمه آن شب غمگین از راه رسیدند. سید رضا میرکریمی را هم خبر کردم. خانم حکمت هم با دکترایازی قائم مقام وزیر بهداشت در تماس بود. تیم اعزامی به سرعت خودش را رساند. خبر دیگر پخش شده بود. تیم وزارت بهداشت با سرعت وارد شدند و اوضاع را سر و سامان دادند. پس از دوسه ساعت پایین آمدند و گزارشی از کارها دادند. آنها با مهارت توانسته بودند روزنهای از امید به زندگی بگشایند. گفتند اگر عباس آقای ۴۸ ساعت مقاومت کند امکان برگشتش به زندگی هست. دو روزی که سخت و سنگین گذشت. دکتر هاشمی شخصا معالجات را برعهده گرفت. پس از دو روز تلاش بیوقفه ورق برگشت. از آن روز تا سفر به پاریس شش بار وزیر بهداشت بر بالین بزرگ مرد سینمای ایران حاضر شد. وزیر فرهنگ و وزیر بهداشت پیوسته در تماس بودند. تصمیم به سفر اما ناگهانی بود. اگر چه نظر گروه پزشکان جز این بود ولی به همان سادگی که ازخود عباس آقا شنیدیم این تغییر صندلی انجام شد. صندلی تغییر کرد. اما تغییری که برای ما باختی بزرگ در پی داشت.
به جزئیات بیشتر ورود نمیکنم. به عنوان دوست و دوستدار عباس آقای کیارستمی از پی گیری وزیر فرهنگ و تلاش بیوقفه وزیر بهداشت سپاسگزارم. آنها از لحظهای که خبر دارشدند از هیچ کوششی فروگذار نکردند.
کیارستمی رفت. ولی آنچه که این روزها دیدیم سراسر شکوه بود. برنامههای بدرقه از فرودگاه تا کانون، تا لواسان گویی همه و همه آنگونه بود که او میخواست. کیارستمی مرد ادب و احترام بود. به احترام او و به احترام وقار و متانتش با همان ادب و احترام پی میگیریم پرونده پزشکیاش را. و ادای احترام میکنیم به هزاران هزار پزشکی که در جای جای ایران بزرگ زندگی میآفرینند. پزشکانی که هنرمندانه چون عباس کیارستمی مردم را، زندگی را، امید را و لبخند را دوست دارند. و صد البته جامعه پزشکی بیش از همه بر نخواهد تافت گناه نابخشودنی بیتفاوتی را. و یقین دارم جامعه پرتلاش پزشکی هم مانند همه ما بلکه بیشتر در انتظارند تا بدانند که حقیقت چیست؟ هیچ کس کوتاه نخواهد آمد. این خواست مردم و فرمان دولت است. اطمینان میدهم که هیچ کس کوتاه نخواهد آمد. مطمئن باشیم. و صبوری کنیم.
انتهای پیام
نظرات