«کهریزک، مکانی محترم برای بزرگوارانی است که بنا به دلایل مختلف به آنجا پناه آوردهاند ولی هیچیک جانباز نیستند! آن هم جانبازی که از یک ملیت دیگر برای دفاع از کشور ما به این روزگار دچار شده است.»
به گزارش ایسنا، روزنامه قانون نوشت: «امام(س) و رهبر معظم انقلاب بارها از جایگاه جانبازان سخن گفته اند. بزرگان ما هیچگاه نگاه انتخابی و تبعیضی به قشر جانباز نداشته و نخواهند داشت و همواره بر حفظ عظمت این عزیزان تاکید کردند و ما هم این موضوع را در گفتار دیدهایم و هم در عمل حس کردهایم.
رئیسجمهور نیز در نخستین ساعات نوروز ۹۴ با حضور در مرکز توانبخشی امام خمینی(س)، جانبازان را مایه افتخار کشور خواند و گفت: «شما همواره به ما درس فداکاری، استقامت و صبر داده اید.» اما بر خلاف روش بزرگان، برخی از مسئولان در وظایف خود کوتاهی میکنند. همه نوع تبعیض در سیستم مدیریتی کشور دیده بودیم ولی این که در قبال معیشت و زندگی قشر جانباز و ایثارگر این رویه پیگیری شود، بسی جای تامل دارد.
کهریزک دردناک
حتی نام کهریزک هم به دل نمینشیند و افکار را آشفته میکند چه برسد به برخوردی که در مرکز با مددجویان میشود. به بهانه میلاد قمر بنیهاشم(ع) سراغ جانبازی رفتیم که گذشته از دردهای سایر جانبازان عزیزمان، درد غربت را نیز در دل دارد. غلامعلی ظفرعلی، قهرمان قصهای است که برخی تلاش کردند آن را از دوران مجاهدتهای دفاع مقدس پاک کنند!
ظفرعلی رو صداش کن
با پیگیری موفق شدیم از مکان نگهداری ظفرعلی اطلاع پیدا کنیم. تلفن چندین بار بوق خورد تا این که فردی پاسخ داد. شور و شوق عید و ولادت در صدای آن مرد نبود. از وی سراغ ظفرعلی را گرفتیم و وی بدون هیچ معطلی خطاب به همکارش گفت: «ظفرعلی رو صداش کن!» بعد از اندکی مردی با صدای لرزان و رنجور، گوشی تلفن را گرفت و شروع به سخن گفتن کرد که متن گپوگفت به شرح زیر است:
- الو، تو کی هستی!
- آقای ظفرعلی؟
- بله، کی هستی؟
- از روزنامه قانون مزاحم میشوم.
- کی!!!!!!!؟
- از روزنامه قانون مزاحم میشوم.
- کجا!؟
- از روزنامه قانون مزاحم میشوم.
- آقا رضایی!
- خبرنگار هستم
- بله، چه کار داری؟
- خانوادهتان را پیدا کردید؟ کسی به شما سر میزند؟
- نه؛ خانواده ای نمانده که سر بزند. کسی نیست.
- وضعیتتان در کهریزک مناسب است؟
- نه، چه وضعیتی؟ چه خوبی؟ اینجا بدتر است!
- به شما رسیدگی میشود؟
- نه، مریض هم شدم. حالم خوب نیست. دارم میمیرم. به من مرخصی نمیدهند.
- نامهای برای کمک ننوشتید؟
- نه، کسی کمک نمیکند. کسی نیست. چرا نمیآیید به من سر بزنید؟
این پایان صدای ظفرعلی و بغضی است که از پشت تلفن شکست.
ماجرای آرزوی مرگ یک جانباز
هنوز هم «تنها آرزویش مرگ است!» این جمله غلامعلی ظفرعلی، جانباز دفاع مقدس ایران و از تبار افغانهاست. او در بیخیالی مسئولان، توسط یک خبرنگار (خبرگزاری مهر) کشف شد. ظفرعلی سالها برای فشاری که دنیا بر او وارد کرد، به یک حمام متروکه در حاشیه شهرستان ورامین پناه برد ولی با پیگیریهای «غیردولتی» وی به کهریزک انتقال پیدا کرد.
این که چرا یک جانباز باید در کوچه، خیابان یا کهریزک آرزوی مرگ کند، خود تاملبرانگیز است ولی نکته دردناکتر فراموشی است که این روزها بیشتر از گذشته، روح ظفرعلی را آزار میدهد و نمکی بر زخم کالبد رنجور او شده است.
دریغ شادی از ظفرعلی
چرا ظفرعلی از شادی روز جانباز، تبریکهای مختلف، بنرهای فراوان، هدایای گرانقیمت و هزاران موهبت دیگر هیچ سهمی نبرده است؟ مگر وی برای دفاع از این مرز و بوم نجنگیده است؟ مگر وی سلامتی خود را در راه دفاع از انقلاب اسلامی فدا نکرده است؟ مگر وی از جانب نهادهای رسمی ایران، جانباز این نظام محسوب نشده است؟ پس این همه کم لطفی از کجا منشا گرفته است؟ ظفرعلی نیز برای آرمانهایش و برای علاقهای که به اسلام و ایران داشته، به میدان آمد. مانند تمام لشگر فاطمیون که امروز برای دفاع از حریم حرم و حفظ محور مقاومت وارد عرصه شدهاند.
ماجرا از کجا رو شد
خبرگزاری مهر در تاریخ 13 مرداد ماه سال 90 به واسطه یکی از اهالی روستای عباس آباد ورامین از روزگار ناخوشایند جانبازی با 7 ماه و 23 روز سابقه حضور در جبهه اطلاع پیدا میکند. ظفرعلی قصه ما که آن روزها 48 سال داشت، از ناحیه دو چشم نابینا و نان خشک و غذای همسایهها قوت لایموت وی بود. بعد از به تصویر کشیدن این بی خیالی مسئولان و زمانی که رسانههای مختلف مطلع میشوند، بنیاد شهید در تاریخ ۲۳ فروردین ۱۳۹۱ و در برابر گزارشی که اقدام به روایت تلخ زندگی این مرد کرده است، جوابیهای داده و مدعی میشود: «بر اساس بررسیهای به عمل آمده نامبرده به دلیل نداشتن شرایط منطبق با مصادیق جانبازی و عدم احراز شرایط جانبازی تحت پوشش این بنیاد قرار نمیگیرد و بنیاد شهید و امور ایثارگران قانونا قادر به ارائه خدمات به ایشان نیست!»
حذف ظفرعلی!
مسئولان وقت که طبق روال، هر روشنگری را همسویی با رسانههای بیگانه معرفی میکنند، با حذف اصل بحران موجود میگویند: «لازم به ذکر است در شایعه پراکنیهای اخیر برخی پایگاههای خبری همسو با رسانههای خارجی عمل کردهاند که این امر تنها موجب خدشهدار شدن شان و منزلت جامعه معظم ایثارگری خواهد شد.»
گریه فرمانده ایرانی برای سرباز افغان!
خبرگزاری مهر در پاسخ به این فرافکنی توضیح میدهد: «مشکلات زندگی و معیشت جانباز ظفرعلی به قدری دلخراش است که فرمانده گردان مقداد (فرمانده ظفرعلی در جبهه) بر آن شد در تماس با خبرگزاری مهر مشکلات این جانباز افغانی را منعکس کند. در توضیحات بنیاد شهید ذکر شده است که بر اساس اعلام سپاه ورامین این رزمنده مدارکی دال بر جانبازی نداشته و برای بنیاد شهید احراز جانبازی آقای ظفرعلی امکان ندارد؛ در حالی که در تاریخ 62/10/2 سپاه ورامین طی گواهی اعلام کرده است که غلامعلی ظفرعلی به علت موج گرفتگی مجروح شده است. رضا باصری، فرمانده این جانباز نابینا به مهر گفت: روز گذشته وقتی گزارش مهر را برای ظفرعلی در حمام متروکه خواندم، گریستم و از خبرگزاری مهر تشکر کرد و گفت: حالا چه میشود؟ نکند وضع من بدتر شود؟
باصری گفت: این که بنیاد شهید اعلام کرده این رزمنده جانباز نیست، صحت ندارد. چون ظفرعلی کمیسیون پزشکی رفته و ۳۰ درصد جانبازی موقت گرفته است. جانبازی موقت یعنی این که امکان دارد درصد مصدومیت جانباز بیشتر شود و اگر امروز به کمیسیون برود صد درصد ۷۰ درصد جانبازی اش احراز می شود.
وی افزود: پرونده جانبازی این رزمنده همراه با تمامی مدارک در سپاه ورامین موجود است. در ضمن نامه ای هم همرزمانش به فرمانده بسیج و سپاه کشور نوشتهاند تا مشکلاتش برطرف شود.»
خیال خام مسئولان
روزنامه تهران امروز در تاریخ 15 مرداد 91 گزارشی دیگر از حال و روز وخیم ظفر علی تهیه میکند. گزارشگر این رسانه مینویسد: «حجتالاسلام مصطفی پورمحمدی (رئیس وقت سازمان بازرسی کل کشور) قبل از حضور در همایش نشست اعضای شوراهای اسلامی شهرستانهای استان تهران با سازمان بازرسی در شهرداری کهریزک سری هم به آسایشگاه کهریزک زد. برایم مهم نبود که نیت پورمحمدی تبلیغاتی است یا نه و من تنها به این امیدوار بودم که بتوانم وی را با ظفرعلی رو در رو کنم. وقتی پورمحمدی در محاصره مدیران آسایشگاه کهریزک در حال بازدید بود، کنارش رفتم و گفتم: حاجی جان اینجا یک جانباز افغانی است که میخواهد شما را ببیند.
رئیس سازمان بازرسی هم گفت: حتما او را میبینم. نویسنده ادامه میدهد: «به هر زحمتی بود توانستم پورمحمدی را به داخل اتاق ظفرعلی هدایت کنم. ماجرای ظفرعلی را برای حجتالاسلام پورمحمدی توضیح دادم و گفتم بنیاد شهید در حق این جانباز کوتاهی کرده است. هر چند رئیس سازمان بازرسی حواسش پی چیز دیگری بود ولی ظفرعلی با صدای بلند گفت: حاجی من را از اینجا خلاص کن. میخوام دوباره به ورامین برگردم. میخواهم اینجا نباشم. پورمحمدی هم به مدیر آسایشگاه کهریزک گفت: به مشکلات این جانباز گوش کنید!»
شاید آن دوران پورمحمدی تصور میکرده مسئولان آسایشگاه برای سخنان وی احترام ویژهای قائل هستند و با یک جمله، ظفرعلی قصه ما را درمان و مداوا میکنند ولی به نظر میرسد، خبر نداشت که همان سالها برخی مسئولان به فرمایشات بالاترین مقامات کشور نیز توجهی نمیکنند و سر باز میزنند چه برسد به یک سمتی که تنها عنوان زیبایی دارد! تصدیق گفته ما اوضاع نابهسامان این روزهای ظفر علی قصه ماست؛ مردی که این روزها خبر فسادهای مالی بنیاد را میشنود و بیشتر حرص میخورد. ظفرعلی قصه ما تنها غصهای که دارد، درد فراموشی است! دردی که هنگام گفتوگو با «قانون» به بغض تبدیل شد و با اشک بر زمین ریخت.
تبعیض ممنوع
پیشکسوتان همه عرصهها را باید روی چشم گذاشت و ارزش نهاد ولی این عزیزان بیشتر از سایر بزرگان عرصههای مختلف جامعه نیاز به توجه دارند. کهریزک، مکانی محترم برای بزرگوارانی است که بنا به دلایل مختلف به آنجا پناه آوردهاند ولی هیچ یک جانباز نیستند! آن هم جانبازی که از یک ملیت دیگر برای دفاع از کشور ما به این روزگار دچار شده است.»
انتهای پیام
نظرات