خوب یا بدِ هر کسی به خودش مربوط است، هنر کنیم خودمان خوب باشیم، ما همان جماعتی هستیم که تا زندهایم تیشه به ریشه هم میزنیم و زمانی که برای همیشه سر بربالین گذاشتیم از مرده یکدیگر بت میسازیم.
به گزارش خبرنگار ایسنا، کم تلنگر نخوردهایم در همین یکسال، از جوانمرگ شدن هادی نوروزی و مهرداد اولادی تا درگذشت همایون بهزادی به عنوان یکی از بزرگان فوتبال ایران. به یاد داریم زمانی را که بهزادی قرص پشت قرص بالا میانداخت و تخت به تخت در بیمارستان جابهجا میشد و کسی نبود از حال و روز او خبردار شود، بهزادی برای فوتبال ایران کم چهرهای نبود اما افسوس که تا زندهایم به داد هم نمیرسیم.
مرور قضیه هادی نوروزی نیز که آتش به جان خودمان انداختن است، بازیکنی که تا بود از نظر اخلاقی هیچ کم نداشت و در تب و تاب حواشی سرخابیها گم شدهای بیش نبود، گم شدهای که با مرگش به یادمان انداخت که چون اویی نیز در پرسپولیس توپ میزد.
اما جوانمرگ شدن "مهرداد اولادی" کمی پیچیدهتر است، پیچیدگی روایات و حرف و حدیثهایی که چه قبل و چه بعد از مرگ وی بحث داغ محافل است، گویا شایعه قصد ندارد دست از سرش بردارد.
گویی از همان ابتدا جفت پا در زندگی دیگران متولد شدهایم، کارمان قصهسرایی در خصوص ریز و درشت زندگی مردم است، مردمی که صبح تا شب چشم در چشم هم به یکدیگر تعارف تکه میکنیم و تا کمر برای هم خم میشویم و همین که پشت به پشت میشویم دهانمان را باز میکنیم و در مورد هم تا دلمان میخواهد میگوییم و میگوییم.
اولادی خوب یا بد؟ این همان مسالهای است که ما در موردش قبل و بعد از زندگی وی به راحتی حرف میزنیم و از ندیدههایمان، شنیدههایی میسازیم که هیچ کس جز خدایمان راست و دروغ آن را نمیداند. اولادی هر چه بود و هر چه شد به خودش ربط داشت، ولا غیر... پسرکی که دلش از ناملایمتیها و حرفهای صد من یک غاز شکسته بود و دستش به هیچ جا بند نبود تا از خودش حداقل دفاع کند.
کاش میدانستیم هیچ گناهی بالاتر از همین حرفهایی که میزنیم و دل یکدیگر را با دهان به دهان چرخاندن آن میسوزانیم بالاتر نیست، اولادی نیز دلسوخته بود، دلسوخته از همه حرفهایی که درباره زندگی شخصیاش میزدیم و به روی خودمان هم نمیآوردیم...
کاش میدانستیم زندگی خصوصی افراد حرمت دارد و ما به این راحتیها حق نداریم خود را به این حریم راه دهیم، هر چند که ما همان جماعتی هستیم که پند میدهیم یکدیگر را به امر معروف و نصیحت میکنیم به نهی از منکر، اما پایش که میافتد زندگی یکدیگر را چون عروسک خیمه شب بازی به بند میکشیم و با نیشخندی به ریش هم میخندیم.
قضیه پیچیدهتر از این حرفهاست، تا زنده بود که نه دستش را گرفتیم و نه معرفت به خرج دادیم که کمکش کنیم، حداقل حال که دیگر جان در تن ندارد و دستش از دنیا کوتاه است به مردهاش رحم کنیم، نه از او اسطوره بسازیم و نه با مرگش برای صفحات تلگرام و اینستاگرام خود لایک بخریم.
کاش ارزنی معرفت به خرج دهیم و تا کفنش خشک میشود زبان به کام بگیریم و از مرگش قصهای تازه به هزار و یک شب خود اضافه نکنیم، همین که به احترامش سکوت پیشه کنیم و زبان به شنیدهها نچرخانیم بزرگترین هدیه را به روحش تقدیم کردهایم که اسطورهسازی بماند برای همانهایی که در کنارمان نفس میکشند و ممکن است چون بهزادی و نوروزی و اولادی برایشان فردایی در کار نباشد.
نیما علیپور، ایسنا
انتهای پیام
نظرات