• دوشنبه / ۲۰ مهر ۱۳۹۴ / ۱۱:۵۵
  • دسته‌بندی: ادبیات و کتاب
  • کد خبر: 94072013040
  • منبع : نمایندگی خوزستان

«شراب» در شعر حافظ چیست؟

«شراب» در شعر حافظ چیست؟

یک مدرس ادبیات دانشگاه با اشاره به 20 مهر روز بزرگداشت حافظ شیرازی، گفت: حافظ شاعر توانمندی است که با رشحه قلمش توانست به نیکی نقاب را از رخ اندیشه برگشاید و سَر زلف سخن را به کِلک سِحر حلال خود شانه زند.

یک مدرس ادبیات دانشگاه با اشاره به 20 مهر روز بزرگداشت حافظ شیرازی، گفت: حافظ شاعر توانمندی است که با رشحه قلمش توانست به نیکی نقاب را از رخ اندیشه برگشاید و سَر زلف سخن را به کِلک سِحر حلال خود شانه زند.

پیمان شوهانی در گفت‌وگو با خبرنگار ایسنا - منطقه خوزستان، خاطرنشان کرد: اگر دیوان حافظ را بگشاییم و نگاهی به غزلیات او بیندازیم عبارتی که بارها در شعرهای حافظ با آن روبه‌رو می‌شویم "شراب و دردنوشی" است.

او اظهار کرد: شاید سوالی که در این جا مطرح باشد و ذهن هر خواننده‌ای را در خوانشِ ابیات دیوان به کنکاش و چالش بکشاند این است که آیا حافظ آدمی را به "می‌خواری" و "لا‌ابالی‌گری" دعوت می‌کند خاصه دیوانی که از دیرباز مورد تقدیس و تکریم مردم ایران‌زمین بوده است!؟ چه آنان که در وادی حافظ‌شناسی برای رسیدن به کنه و ماهیت تمام ابعاد و زوایای ذهن و زبان حافظ گام برمی‌دارند و چه هر انسانی که صرفا برای لذت بردن از شعر و شاعری روی به غزلیاتی می‌آورد که زبان ناطقه در وصف شوق آن نالان است.

او یادآوری کرد: در دین مبین اسلام و در قرآن کریم آیات ۲۱۹ سوره بقره و ۹۰ و ۹۱ سوره مائده از خمر و شراب‌خواری با لفظ رجس و پلیدی نام برده شده و باید از آن "فَاجْتَنِبُوه" کرد. عطار نیز در داستان شیخ پارسا و دختر ترسا به پلیدی خمر اشاره می‌کند. آن جا که شیخ پیرانه‌سرش عشق جوانی به سر می‌افتد و معتکف‌نشین کوی خورشیدوش زیباروی ترسا می‌شود و از چهار شروط "سجده در برابر بت، قرآن و مصحف را سوزاندن، زنار بربستن و خمر نوشیدن " برای به دست آوردن دل صنم رومی می‌پذیرد که تنها شراب نوشد:

شیخ گفتا خمر کردم اختیار

با سه دیگر ندارم هیچ‌ کار

پس شیخ صنعان را به دیر مغان می‌برند و به‌ دست شاهزاده زنارپوش به او شراب می‌نوشانند و پیر پس از سر کشیدن خمر به خواست خود سه شرط دیگر را نیز انجام می‌دهد و عطار به زیبایی هر چه تمام‌تر انحطاط ایمان شیخ را بدین گونه به رشته تحریر می‌کشد:

بس کسا کز خمر ترک دین کند

بی‌شکی ام‌الخبایث این کند

شوهانی اظهار کرد: از دیرباز تاکنون میان حافظ‌پژوهان و دوستداران او بر سر کیفیت و چگونگی این "می" و "می‌خوارگی" بحث‌های دور و درازی بوده که گاهی اوقات با تعصب خاصی همراه بوده است و برخی جنس شراب او را ادبی و کنایی و فرازمینی و آسمانی می‌دانند و در زاویه مقابل برخی ماهیت خمرش را زمینی و از جنس قصیده "مادر میِ" شاعر روشن‌ضمیر ادبیات پارسی، رودکی، محسوب می‌کنند.

این مدرس ادبیات دانشگاه افزود: اگرچه حافظ بارها در دیوان غزلیاتش از باده‌نوشی و شراب‌خواری نام می‌برد، با واکاوی ابیات غزلیاتش و در نظر گرفتن تمام جنبه‌های نقدشناسی و جامعه‌ای که در آن مستی "بهتر ز طاعتی که به روی و ریا کنند" و حافظی که در چنین اجتماعی زیست داشته است درمی‌یابیم که پیر فرزانه شیراز شراب را سلاح مبارزه خود در برابر تزویر و ریا برمی‌گزیند و با آن به مقابله با خرقه‌ای می‌پردازد که صد بت باشدش در آستین و خدا نیز از این خرقه آلوده به روی و ریا بیزار است.

وی تصریح کرد: حافظ هرگز در پی ترغیب و تحریض آدمی به شراب‌خواری و باده‌نوشی نیست بلکه مبارزی روشن‌فکر و آگاه است که پیر میخانه در سحرگاه جام جهان‌بینش داده و بدین جام جهان‌بین که قلب‌شناس است سره را از ناسره تمیز می‌دهد. پس بدین خاطر خرقه تزویری کسانی را که این همه قلب و دغل در کار داور می‌کنند نه تنها قابل تکریم نمی‌داند بلکه آن را مستوجب آتش می‌داند. در دیوان حافظ سخن از "می‌خوارگی" و ستایش "‌لاابالی‌گری" و بدمستی نیست بلکه تقابل و پیکاری "سیاسی اجتماعی" است. از منظر حافظ کسی که به نوشیدن شراب و می‌خواری بپردازد برتر از انسانی است که با تظاهر به دینداری قرآن را دام تزویری برای فریب عوام قرار می‌دهد:

حافظا می خور و رندی کن و خوش باش ولی

دام تزویر مکن چون دگران قرآن را.

و بر در میخانه رفتن را کار یک‌رنگان راستین می‌داند نه زاهدان خودفروشی که با تظاهر و فریب‌کاری باطن و حقیقت خود را از دیگران پنهان می‌دارند و حافظ آنان را به کوی می‌فروشان راه نمی‌دهد.

شوهانی بیان کرد: حافظ در روزگاری می‌زیسته است که می‌توان آن عصر را ریاکارترین جامعه اعصار گذشته نام نهاد و حافظ چنان با این متظاهران تزویری سر جنگ و جدل دارد که باده‌نوشی را که قبیح‌ترین فعل ممکن است بهتر و برتر از زهدفروشی و عمل ریایی آنان به شمار می‌آورد:

باده‌نوشی که در او روی و ریایی نبود

بهتر از زهدفروشی که در او روی و ریاست.

او تاکید کرد: حافظ هرگز موافق با شراب‌خواری نیست و سر کشیدن آن را به کسی توصیه نمی‌کند بلکه با تقابل باده‌نوشی و زهدفروشی به دنبال به تصویر کشیدن فعل زشت و مذموم ریا و تزویر است؛ تزویری که حافظ گناه آن را نابخشودنی‌تر و بزرگ‌تر از خمر و ام‌الخبائث می‌داند و اوج این تقابل را زمانی به پرده ابصار می‌کشد که بیان می‌دارد فقیه مدرسه مست بوده است و در حالت مستی و راستی فتوا داده: گرچه "می" حرام است و از محرمات محسوب می‌شود، از مال اوقاف بهتر است:

فقیه مدرسه دی مست بود و فتوی داد

که می حرام ولی به ز مال اوقاف است.

برای همین حافظ دل‌نگران پشمینه‌پوش تندخو و شیخ تزویر‌کاری است که بویی از عشق نبرده‌اند و ریاضت نفس بیهوده می‌کشند. در حالی که افسار خرد و نفس مطمئنه آنان در دست نمرودِ نفسِ اماره آنان اسیر و در بند است و حافظ ترس از آن دارد که در هول سَحر‌گه حشر تسبیح ریایی و نان به ظاهر حلال اوقاف آنان در برابر شراب حرام خواجه دستگیر و راهبر نباشد:

ترسم که صرفه‌ای نبرد روز بازخواست

نان حلال شیخ ز آب حرام ما.

و:

ترسم که روز حشر عنان بر عنان رود

تسبیح شیخ و خرقه رند شراب‌خوار.

این مدرس ادبیات توضیح داد: در شریعت حافظ گناهی برتر از مردم‌آزاری نیست:

مباش در پی آزار و هر چه خواهی کن

که در شریعت ما غیر از این گناهی نیست.

بدین خاطر شاعر دل‌نازک ما ترجیح می‌دهد به شراب‌نوشی دست یازد اما در پی رنجاندن و آزرده‌خاطر کردن دیگران نباشد:

به یکی جرعه که آزار کسش در پی نیست

زحمتی می‌کشم از مردم نادان که مپرس.

شوهانی گفت: ترکش‌های طعن حافظ تمام ریاکاران را دربرمی‌گیرد و سر سازش و تسامح و تساهل با کسی و هراسی از پست و القاب‌های نامی اجتماع ندارد. این عناوین خواه زاهد ظاهرپرستی باشد که به عُجب و عیب‌جویی از دیگران گرفتار است و از سِر درون پرده بی‌خبر است:

راز درون پرده ز رندان مست پرس

کاین حال نیست زاهد عالی‌مقام را.

یا صوفیِ دجالْ فعلِ ملحدْ شکلی باشد که سر حقه می‌گشاید و دام می‌نهد و فلک حقه‌باز را نیز مقهور خرقه ریایی خود می‌کند و حافظ بدو توصیه می‌کند:

صوفی گلی بچین و مرقع به خار بخش

وین زهد خشک را به می خوش‌گوار بخش.

یا محتسبی از جنس امیر مبارزالدین محمّد باشد که شیخ شده است و فسق و فجور خود را از یاد برده و در میخانه را بسته و به جای آن در خانه تزویر و ریا را گشوده است و خود پنهانی به پای خم نشسته است. حافظ تأکید مؤکد دارد که زنهار و مباد این که با این محتسب شهر به پای خم بنشینی زیرا بعد از شراب‌خواری نه تنها سبوی تو را می‌شکند و سنگ در جامت زند بلکه مورد لطف غضبش نیز قرارت می‌دهد:

باده با محتسب شهر ننوشی زنهار

بخورد باده‌ات و سنگ به جام اندازد.

و خواه قاضی شهر باشد که حافظ صبحدم احوال او و شرب الیهودش را ز پیر می‌فروش پرسیده است اما در جواب شنیده است که:

گفتا نه گفتنی است سخن گرچه محرمی

درکش زبان و پرده نگه‌ دار و می بنوش.

او ادامه داد: حافظ چنان نفس آزاده‌ای دارد که در این جامعه سراپا تزویرکار خود را نیز مبرا از ریا نمی‌داند و خرقه‌پوشی خود را غایت دین‌داری به شمار نمی‌آورد بلکه بر آن عقیده است که خرقه ریایی خود را چو پرده‌ای بر سر صد عیب نهان خود پوشانده است و غایت این کرامت نفس و همت بالابلند خواجه ما که زیر این چرخ کبود ز هر چه رنگ تعلق پذیرد آزاد و رها است زمانی مشخص می‌شود که با این که پالوده و پیراسته از هر نقص و کاستی است اما ملامت‌وارگونه خود را هم‌ردیف با شیخ، مفتی و محتسب ریارکاری می‌داند که سعی در فریب دیگران دارند:

می خور که شیخ و حافظ و مفتی و محتسب

چون نیک بنگری همه تزویر می‌کنند.

درباره این که حافظ که بیان می‌دارد:

من و انکار شراب این چه حکایت باشد؟

غالبا این قدرم عقل و کفایت باشد

و از این که رفیقی گفته است "حافظ ار مست بود جای شکایت باشد" از غصه نخفته است باید بیان داشت که حافظ بنده پیر مغانی است که ز جهل او را رهانده است و در خرابات مغان نور خدا را مشاهده می‌کند اما با تفکّری ملامتی‌وار خود را در معرض شماتت جامعه قرار می‌دهد و می‌فرماید:

وفا کنیم و ملامت کشیم و خوش باشیم

که در طریقت ما کافری است رنجیدن.

و در این فضای آلوده از تزویر که "آتش زهد ریا خرمن دین خواهد سوخت" حافظ عاشق دردی‌کشی است که اندر بند مال و جاه نیست و ز عالی مشرب بودنش بر صدر نمی‌نشیند و جام می می‌گیرد و از اهل ریا دور می‌شود و خرقه خود را با باده تطهیر می‌کند تا عُجب خانقاهی دامن او را نیز دربرنگیرد:

ساقی بیار آبی از چشمه خرابات

تا خرقه‌ها بشوییم از عُجب خانقاهی.

و قلندر‌وار بر در میکده‌ای معتکف می‌شود که در آن جا افسر شاهنشاهی را داد و ستد می‌کنند:

بر در میکده رندان قلندر باشند

که ستانند و دهند افسر شاهنشاهی.

شوهانی اظهار کرد: پس بدین خاطر خرقه خود (من نوعی یعنی حافظ به نمایندگی از تمام آدمیان سخن می‌راند) را خالی از خلل نمی‌بیند و در روز بازخواست چه زنارهایی که به دغا و حیله از زیر این خرقه عوام‌فریب نگشایند:

حافظ این خرقه که داری تو ببینی فردا

که چه زنار ز زیرش به دغا بگشایند.

اما اگر زاهد ریاکار به این سِر رهنمون نشود بر او حرجی نیست چون مشکل عشق نه در حوصله دانش اوست:

زاهد ار راه به رندی نبرد معذور است

عشق کاری است که موقوف هدایت باشد.

انتهای پیام

  • در زمینه انتشار نظرات مخاطبان رعایت چند مورد ضروری است:
  • -لطفا نظرات خود را با حروف فارسی تایپ کنید.
  • -«ایسنا» مجاز به ویرایش ادبی نظرات مخاطبان است.
  • - ایسنا از انتشار نظراتی که حاوی مطالب کذب، توهین یا بی‌احترامی به اشخاص، قومیت‌ها، عقاید دیگران، موارد مغایر با قوانین کشور و آموزه‌های دین مبین اسلام باشد معذور است.
  • - نظرات پس از تأیید مدیر بخش مربوطه منتشر می‌شود.

نظرات

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
لطفا عدد مقابل را در جعبه متن وارد کنید
captcha
avatar
۱۳۹۴-۰۷-۲۱ ۱۵:۳۸

از تلاشي که جناب شواهاني در خدمت به کهن ترين و ستبرترين پيوند ملت ما انجام مي دهند از بن دندان سپاسگزارم.