«آلبر کامو» از آن نویسندههایی است که برخی نامش را با پوچگرایی مساوی میدانند. این در حالی است که اگر به طور آکادمیک مفهوم ابزوردیسم را مورد مطالعه قرار دهیم و سپس به سراغ کارهای این نابغه ادبی فرانسه برویم، به نتیجهای جز این میرسیم. رمان «طاعون» میتواند بهترین مدعا برای اثبات پوچگرا نبودن کامو باشد.
به گزارش خبرگزاری دانشجویان ایران (ایسنا)، ممکن است طاعون فاشیسم که الهامبخش کامو برای نگارش یکی از ماندگارترین آثارش شده، به پایان رسیده باشد اما در جامعه جهانی هنوز آفتهایی وجود دارد که این داستان را به رویدادها و باورهای انسان مدرن گره میزند. «اد وولیامی» در یادداشتی که برای «گاردین» نوشته، رمان «طاعون» آلبر کامو را مورد نقد و بررسی قرار داده است. در ادامه این متن را میخوانیم.
نویسندههای کمی هستند که به اندازه آلبر کامو در آثارشان به موضوع مرگ پرداخته باشند. او یکی از بزرگترین رمان و مقالهنویسان قرن بیستم است که 56 سال پیش طی یک تصادف با مرگ روبهرو شد. هیچ یک از رمانهای کامو مثل «طاعون» رویارویی و همزیستی انسان با مرگ را اینچنین با وضوح و در مقیاس حماسی توصیف نکرده است.
اکثر ما این کتاب را در نوجوانی خواندهایم و باید آن را دوباره مطالعه کنیم. داستان کامو درباره گروهی است که با قرار گرفتنشان رودررو و یا به دور طاعون تعریف میشوند... همچون هر اثر استعاری و تمثیلی دیگر، «طاعون» هم میتواند نماد چیزهایی فراتر از آنچه به نظر میرسد، باشد.
در این کتاب میشود شجاعت، ترس و حساب و کتابهایی را که در داستانهای روایتشده از مبارزه با ابولا در غرب آفریقا آمده، مشاهده کرد. از طریق «دکتر ریو» راوی داستان میشود با صدها دکتر کوبایی که بلافاصله در دل خطر رفتند، همذاتپنداری کرد.
به نظر من کتاب کامو این روزها میتواند داستان نوع متفاوتی از «طاعون» را بازگو کند؛ نوعی مادیگرایی افراطی و سرمایهداری چرخشی ویرانگر که به اندازه هر نقد معاصری میتواند به کار گرفته شود. در واقع به همین دلیل این داستان به طور ویژهای ابزورد است. جامعه ما ابزورد است و رمان کامو به رابطه ما با پوچی وجود مدرن میپردازد.
این رمان به خوبی میتواند نمایانگر طاعون در یک جامعه باشد؛ جامعهای که خیالات رنگارنگش را به گوش جهان پر از فقر میرساند تا به دنبال وعدههای پوچ او میلیونها نفر سوار کشتیهای تابوتی شوند و به بیابانهای مرگبار سفر کنند. این جامعه حتی «طبیعت» را که کامو با آن اخلاقیات انسان را اندازه میزد، از بین میبرد.
اختلاف بین قدرت و زیبایی طبیعت و پریشانی وضعیت انسان، برای انزوای اگزیستانسیالیستی کامو ضروری است. از همان ابتدا، او عاشق دریا و بیابان بود و اخلاقیات انسانها را زیر نور عظمت بیتفاوتشان مشاهده میکرد. «سموئل بکت» استاد ادبیات ابزورد قرن بیستم، هفت سال پیش از کامو به دنیا آمد اما همزمان در جنبش مقاومت فرانسه هم فعالیت داشت.
در «روزهای خوش» بکت، «وینی» میگوید: بعضیوقتها همه چیز برای یک روز تمام میشود، همه کارها انجام شده، همه چیز گفته شده و همه چیز برای شب آماده است و روز هنوز تمام نشده، خیلی از پایان فاصله دارد، شب هنوز آماده نیست، از آمادگی بسیار فاصله دارد.
اینجا هم مثل «در انتظار گودو» هیچ وساطت معنادار انسانی وجود ندارد. اما در «طاعون»، پوچی منبع ارزش و ارزشها و حتی اعمال است. خواننده احساس میکند گروهی که گرد این روایت جمع شدهاند، نماینده کل انسانها و پاسخشان به این مصیبت هستند. هر یک به نوبت داستانش را میگوید، گرچه دکتر ریو راوی پنهان است که با کارش و درمانهایش علیه طاعون میجنگد. ریو درست مثل کاموست که با واژههایش سعی میکرد علیه بیعدالتی و سپس فاشیسم بجنگد.
تفاوت او با بکت در این است که رمان «مولُوی» بکت اینطور خاتمه مییابد: «بعد من برگشتم، به خانه رفتم و نوشتم. نیمهشب است. باران روی شیشه میزند. نصفهشب نبود. باران نمیبارید.» حتی راوی هم خودش را نفی میکند. اما شخصیت «طاعون» توضیح میدهد که گرچه میداند آنها در مقابل طاعون قدرتی ندارند، میتوانند شاهدش باشند و این بهصرفه ارزشمند است.
وقتی کامو در سال 1957 جایزه نوبل را دریافت میکرد، در سخنرانی شگفتانگیزش اشاره کرد که وظیفه نویسنده «چیزی بسیار بیشتر از نوشتن» است. کامو هیچ دوگانگی بین پوچی که در قلب «بیگانه» و تلاش شخصیتهای «طاعون» وجود دارد، قائل نیست. او یکبار از «شراب پوچی و نان بیتفاوتی» نوشت که عظمت انسان را تغذیه میکنند. در واقع ضعف ابزورد، هیچ دلیلی برای عمل نکردن نیست. کامو با همه حس عمیق پوچیاش، ما را به سمت فعالیت سوق میدهد.
اما چرا «طاعون» این روزها اینقدر برای ما معنادار است؟ کامو پیش از آن، در مقالهای با عنوان «بیابان» از مادیگرایی زننده نوشت. او در دنیایی که مادیگرایی آنچنان انزجاربرانگیز است که تبدیل به یک بلا شده، در مسیر رساندن مفهومی حیاتی به ما قرار گرفته بود. هرآنچه انسان در دوران سرمایهداری افراطی با طبیعت ویرانگر خود انجام میدهد، هماهنگی روزگار را بر هم میزند. بعبع کردن سیاستمداران در طاعون خیالی کامو یادآور سخنان و رفتار قدرتمندان دوران اوست. کامو راهی را برای کنار گذاشتن تقلای بیهوده به منظور رسیدن به یگانگی و در عین حال جنگیدن به ما پیشنهاد میدهد.
در انتهای کتاب، دکتر ریو که همسرش در جایی دور از او بر اثر طاعون مرده، خانوادهها و عشاق را که دوباره دور هم جمع شدهاند، نگاه میکند و میاندیشد با وجود این همه رنج و زجر بیثمر، میتوان بدون امید به آرامش ذهنی رسید. او به این نتیجه میرسد که بله میشود، «اگر یک چیز باشد که فرد همیشه به دنبالش است و گاهی به آن دست پیدا میکند، آن عشق انسانی است.»
انتهای پیام
نظرات