خالق «پدرسالار» از این دنیا رفت، اما خانهی «پدرسالار» هنوز زنده و سرشار از زندگی است.
سالهاست که در خانهی «پدرسالار» راه «پدرسالار» و خالقش دنبال میشود؛ این خانه جایی برای کودکان و گاهی بزرگترهای محلهی امامزاده یحیی شده است که گردهم میآیند تا بیشتر بدانند و بیشتر بیاموزند.
به گزارش خبرنگار سرویس میراث فرهنگی ایسنا، به محلهی امامزاده یحیی که وارد شوید و نام خانهی «پدرسالار» را به زبان بیاورید، راه را همه میدانند، کوچهی «هداوند»، شمارهی (7)، «خانه فرهنگ امامزاده یحیی». گزارشهای زیادی دربارهی این خانه، محله، از میدانچهی «پستهبک» تا «حمام نواب»، «محلهی امامزاده یحیی» و کوچهی «هداوند» منتشر شده است.
البته موج تغییر به اینجا هم رسیده و از ورودی خانه، تغییر پیداست تا انتهای خانه و حتی ساکنان آن. هرچند مستندی در دست نیست که تفاوت خانه را از زمان ساخت در دورهی قاجار تا زمان ساخت سریال پدرسالار و تبدیل آن به خانهی فرهنگ بتوان متوجه شد.
جای در کوچک خانه و دیوارهای سفید و کشدارش، حالا میلههای آهنی ایستادهاند که دیگر داخل خانه را از نگاههای غریبه پنهان نمیکنند.
خیلیها میگویند هیچ نشانی از لوکیشنهای سریال در خانه باقی نمانده، شاید راست میگویند، اما هنوز با هربار پخش این سریال میتوان صدای فریاد اسداللهخان، لجبازیها و حتی مهربانیهایش را دید.
صدای هیاهوی بچهها از اتاقهای خانه که روزی چشمانتظار به دنیا آمدن بچهی پسر بزرگ خانوادهی اسدالله را میکشید، گوش را کر میکند.
به گفتهی یکی از مسوولان این خانهی فرهنگ، بنای اصلی خانه شامل اندرونی و بیرونی بوده، اما حالا دیگر هیچ نشانی از آن بخشها باقی نمانده است؛ اندرونی خانه در زمان ساخت سریال، محل زندگی خانوادهی برادر بزرگتر یعنی «اسداللهخان» بود و بیرونیاش متعلق به برادر کوچکتر «عمومصطفی». البته در سریال، برای رفتوآمد بین خانهی دو برادر، تاکسی نارنجی عمومصطفی همیشه در راه بود، اما در واقع، همهی خاطرات در همین خانهی قاجاری شکل گرفتهاند.
حالا بیرونی و اندرونی خانه یکی شده و بخشی از راهپلههای خانهی «عمومصطفی» به سرویس بهداشتی خانهی فرهنگ و اتاقهایش به کافینت، باشگاه اینترنت و مرکز حسابداری تبدیل شده است.
اما حیاط خانه، همان است؛ فقط با یک تفاوت بزرگ، حوض آبیرنگ میان خانه، دیگر وجود ندارد و جایش را موزاییکهایی پوشاندهاند.
در خانهی اسداللهخان، وضعیت فرق میکند؛ همهی اتاقهای طبقهی بالا به یکدیگر مرتبط شدهاند. بزرگترین اتاق یا شاهنشین خانه که در سریال محل زندگی «اسداللهخان» (با بازی محمدعلی کشاورز) و «عزیزجون» یا «ملوک خانم» (با بازی مرحوم حمیده خیرآبادی) بود، حالا واحد کارشناسان فرهنگی و هنری و اتاق کناریاش که گویا انباری بوده، حالا دفتر آموزش و ثبت نام کلاسهای آموزشی است.
خوشبختانه ستونهای بلند و محکم ایوان با تزیینات رنگی و کندهکاریهایش هنوز استوارند و سردر اتاق مهماننشین که سفرههای بلند «اسداللهخان» در آنجا پهن میشد، همچنان به گرهچینی و تزیینات آیینهکاری دورهی قاجار مزین است.
اگر از پلههای سمت راست ایوان پایین بیایید، نخست به مطبخخانه میرسید و اگر دوباره پلههای مقابل را بالا بروید، اتاق «آذر» (با بازی کمند امیرسلیمانی) عروس کوچک خانواده و ناصر (با بازی ناصر هاشمی) که باعث آن همه بلبشو شدند، قرار دارد. حالا صدای بچهها بیشتر از هر جای دیگر، از این اتاق به گوش میرسد.
اتاق زهرا (با بازی کتایون ریاحی) عروس بزرگ خانواده و جمال (با بازی خسرو شجاعزاده) پسر بزرگ «اسدللهخان» حالا به دفتر مدیریت و اتاق «سفال» خانهی فرهنگ تبدیل شده است.
از پلهها که پایین بیایید برای رسیدن به اتاق جلال (با بازی محمود پاکنیت) پسر وسط پدرسالار و زهره (با بازی اکرم محمدی) باید به زیرزمین خانه بروید، این پلهها حالا به سالن ورزشی خانهی فرهنگ میرسند.
تنها نشان از گذشتهی این خانه در شاهنشین یا اتاق مهمانی خانهی اسداللهخان، شومینهی قدیمی است که بهنظر میرسد آن هم تا چند سال دیگر از معماری این اتاق حذف شود. همانجا که اسداللهخان پس از آنکه فرزندانش دست رد بر سینهاش میزنند، بشقابهای سفرهی شام را زیر پا خورد میکند، ملوک بر دست میزند و گریه میکند.
«مهرانگیز کامبیز» مالک این عمارت قاجاری بوده، ولی از او اطلاعات دقیقی باقی نمانده و حتی پس از فروختن خانه، بهخاطر کهولت سن به خانه سالمندان رفته است. فقط برخی قدیمیهای محله به یاد دارند که «مهرانگیز کامبیز» مراسم مذهبی و روضه در این خانه برپا میکرد و کودکان را هم به خانه راه نمیداد.
«آقا جلال تهرانی» که در دوران پهلوی، بهخاطر ملاقات با امام خمینی (ره) از ریاست شورای سلطنت استعفا داده بود، اوایل انقلاب، خانهی «مهرانگیز کامبیز» را خرید. این خانه بعدها به سرهنگی واگذار شد که گفته میشود، یک چلوکبابی داشته و این خانه را بهجای عوارض و بدهیهای زیادی که داشته، به شهرداری منطقهی 15 تهران میدهد.
مرحوم «اکبر خواجویی» - خالق سریال «پدرسالار» - حدود سالهای 1369 تا 1371 سر میرسد و با پیگیری فراوان، خانه را بهعنوان لوکیشن سریال در اختیار میگیرد. پس از پایان ساخت سریال، شهرداری منطقهی 15 آن را بهعنوان دومین خانهی فرهنگ تهران، به نام «امامزاده یحیی» نامگذاری کرد و در سال 1375 تملک آن به منطقهی 12 واگذار شد.
حالا خانهی «پدرسالار» بهعنوان یک مکان آموزشی و تفریحی و یک مقصد گردشگری، پر از سروصدای بچههاست، بچههایی که روزی اسداللهخان میخواست در حیاط خانهاش بازی کنند و او دست نوازش بر سرشان بکشد، اما شاید این روزها بیشتر حال و هوای غم به خود بگیرد، بهخاطر دلتنگی اسداللهخان برای آن روزها و غمی که از نبود همیشگی خالق پدرسالار بر دل خانه رسوخ کرده است.
البته این خانه تنها مکان استفادهشده بهعنوان لوکیشن سریال «پدرسالار» نبود؛ در زمان ساخت سریال، نبش میدان کوچک و جمعوجور «پستهبک» که هر روز هفته پر است از پیرمردها و جوانهای بیکار، قهوهخانهای بود که هنگام شکایت از اسداللهخان، پاتوق جلال و اکبر (پسر و داماد اسداللهخان) بوده است.
حالا کوچهپسکوچههای محلهی امامزاده یحیی پُر از خاطرههایی هستند که سازندگان فیلمهای قدیمی برای ما خلق کردهاند. البته اگر ناآشنا باشید و بخواهید فقط براساس آنچه در فیلمها و سریالهای قدیمی دیدهاید به این محله سرک بکشید، خاطرهای برایتان زنده نمیشود، چون محله خیلی تغییر کرده است.
انتهای پیام
نظرات