خبرگزاری دانشجویان ایران(ایسنا)-یاداشت روز
دکتر محمدرضا نوری دلویی
استاد دانشگاه و مؤسس پژوهشگاه ملی مهندسی ژنتیک و فناوری زیستی
امروزه دانش، پژوهش، فناوری، نوآوری ، کارآفرینی و در واقع دانایی موثرترین ابزار حیات، از ارکان اقتدار و امنیت ملی و قدرت اقتصادی، اجتماعی، سیاسی و فرهنگی و از ملزومات اساسی برای توسعه هدفمند، پایدار و متوازن یک جامعه به شمار میآید.
شتاب دم افزون تحولات علمی و توسعه مرزهای دانشهای لحظه به لحظه دستاورد تازهای از علم و صنعت را جایگزین یافتههای پیشین مینماید.
اجازه دهید هم چنان تاکید کنیم که بدون تردید، انسان ، محور توسعه است و منابع انسانی ، بنیاد ثروت جوامع را شکل می دهند: مجموعه عامل های دیگر ( اعم از منابع مادی و سرمایه و منابع طبیعی ) ، اگر چه نقش دارند؛ اما نقش کانونی توسعه ؛ تحقیقا" انسان های دانا، کاربلد ، روز آمد و متعهد هستند. و به ویژه از این جهت است که نقش آموزش و پرورش و آموزش عالی به مفهوم درستش؛ در تربیت و توسعه منابع انسانی کاردان ؛ بی رقیب است .
منظور از توسعه نیز، مفهوم فراگیر و متوازن آن است که فرهنگ ، اجتماع ، سیاست و اقتصاد ، یعنی قلمروهای مادی و معنوی زندگی ما را در برمی گیرد. این مفهوم ، پیوندی عمیق و ارگانیک با علم و فناوری دارد. توجه مسؤولانه به این مهم ، نیازمند نگرشی سیستماتیک و نظام مند است و عنایت به این مهم ، به ویژه در زمانه ای که با فرایند سازی، توسعه نیز با سرعتی چشمگیر در حال توسعه است ؛ از اهمیت فوق العاده برخوردار است .
توسعه ای که همه مؤلفه های آن به درستی و روزآمد دیده شده باشد و در آن مجموعه عامل های تاثیر گذار با یکدیگر در تعامل بوده و اثرات متقابل بر هم گذارند ، و در آن پیشرفت و ارتقای سطح زندگی مادی و معنوی آحاد مردم مد نظر باشد ؛ قطعا" به رفاه ، سلامت و سعادت مردم می انجامد .
برنامه ریزی درست، یعنی متناسب با نیازهای کشور ، برای توسعه اقتصادی به ویژه در بلندمدت نیز از ضرورت های اجتناب ناپذیر همه کشورهاست. توسعه درون زا به جای الگو قرار دادن کشورهای توسعه یافته علمی ، مبتنی بر داشته ها و منابع درونی است . هر چند برای استقرار و اعتلای پویای آن ، باید از تجربیات ارزشمند توسعه برون زا و متناسب با فرهنگ و ارزشهای والای بومی بهره گرفت .
برماست که با شناخت درست ضرورتها و نیازهای زمان و استفاده بهینه از فرصتها در شرایط حساس کنونی و همراه با توجه مستمر بر جذب و هضم هدفمند ره آورهای علمی، در نهادی کردن دانش و فناوریهای مورد نیاز در دانشگاهها و مراکز علمی و پژوهشی کشور بکوشیم تا دانشگاه هم به نیازهای کنونی جامعه پاسخ شایسته بدهد و هم به مثابه کانون حیات و شکوفایی استعدادها و مغز متفکر جامعه درآید.
بیاد داشته باشیم که دانش و فناوری، خریدنی نیست. باید در فضای مناسب آن یعنی با زیست علمی و پژوهشی و به روز کردن همه زیر ساختها، نهادهای علمی و صنعتی، ساز و کارهای مناسب و عامل های دخیل در آن، زیر ساخت اصلی پیشرفت را در درون جامعه نهادینه کرد.
با شکلگیری دانشگاه در چند سده گذشته و در کشورهای پیشرفته علمی و صنعتی امروز و همگام با توجه به علم، پژوهش نقش محوری پیدا کرد و با تربیت نیروی متخصص در ادامه، کارآفرینی و تولید ثروت و قدرت از رسالتهای اصلی دانشگاه به عنوان نهادی اجتماعی و فرهنگی به شمار آمد و با خلق قابلیتهای گوناگون به نوبه خود موجبات توسعه در قلمروهای متعدد انسانی، اقتصادی، اجتماعی، سیاسی، فرهنگی و ملی و بهبود سطح زندگی مردم را بیش از پیش فراهم آورد و با افزایش ظرفیت فناوری، نوآوری و توسعه پذیری در نظام اقتصاد،اجتماعی؛ رفاه اجتماعی را به ارمغان آورد.
در کشور ما به دلیل وارداتی بودن دانشگاه و عدم توجه به فلسفه و رسالتهای آن، آموزش عالی مطلوب شکل نگرفت. برای نمونه، هنوز در استقلال دانشگاه و آزادی علمی و آکادمیک با چالشهایی مواجهایم.
نظام آموزش عالی ما (مانند دانش آموزان در مقاطع پیش دانشگاهی) اگرچه که دانشجویانی با محفوظات خوب تولید میکند که خوب «تست» میزنند! اما معمولا از ذهن و دید علمی، ادراکی استنباطی و خلاق برخوردار نیستند. این نظام، به گونهای امتداد همان نظام آموزشی خلاقیتکش پیش دانشگاهی و آموزش و پرورش است.
ما علم را با مجموعهای از محفوظات عموما وارداتی، اشتباه گرفتهایم و چنین است که ذهن دانشجو را انباری از محفوظات میکنیم. در نتیجه از موارد استثنایی که بگذریم، از پرسشگری، نوآوری، خلاقیت، اندیشه ورزی، پژوهش اصیل و به ویژه مبتنی بر نیازهای مبرم بومی، خبری نیست. «علم مسموع» و سوداگرانه چه دردی را دوا میکند؟
با وجود ضریب هوشی خوب و بالا، متاسفانه تواناییهای ذهنی دانشجویان ما پرورش داده نمی شود و از تعاملات واقعی میان معلم و دانش آموز در همه دوران پیشدانشگاهی و میان استاد و دانشجو در دانشگاه، خبری نیست. آن چه هست، معمولا مونولوگ است. به تعبیری ما با یک فرآیند خط تولید انبوه دانشجو و نه پرورش دانشجو، مواجهایم! در دانشگاههای ما، اغلب علم به مثابه ابزاری برای گرفتن مدرک و ارتقای «شغلی» است و چنین است که نگاه ابزاری به علم، جواب نداده است و دانشجویان و نیز دانش آموزان با حفظ کردن مطالب بی روح در جستجوی گرفتن مدرک روزگار میگذرانند. آنان این سبک از دانشجویی را که بیراهای بیش نیست؛ در واقع نه با انتخاب و اختیار خود که از سر ناچاری پیشه کردهاند. چرا که اگر مدرسه و دانشگاه نروند کجا بروند و چه بکنند؟ آنان قربانی کم توجهی مسئولان و ناکارآمدی نظام دانشگاه و آموزش و پرورش شدهاند. دل نگرانی آنان از امتحانات مستمر حفظی و کلیشهای و «موفقیت» در آن را پایانی نیست. شیوههای نادرست آموزش و اعمال سلیقههای متنوع، محتوای نازل درس ها و از همه مهمتر، نافع نبودن بسیاری از متون و درسها برای دانشجو و جامعه از چالشهای اساسی نظام آموزشی ماست.
متأسفانه در ورود به دانشگاه آن چه که اهمیتی ندارد علاقه و استعداد دانشجوست . ورود به رشته ، تحمیلی است. زیرا براساس رتبه، تنها شمار بسیار اندکی از دانشجویان وارد رشته مورد علاقه خود می شود ! از منظر روانشناختی ، انتخاب مطالعه شده نخست هر فرد در مسیر زندگی ، معمولا" از انگیزه های لازم برای خلاقیت برخوردار است؛ اما گزینش های دیگر که نوعی تحمیل اند- عمدتا" یأس، انفعال و سرخوردگی را در پی دارند. افزون براین ، و چنان چه اشاره شد، از رشته های خاص و شرایط ویژه که بگذریم، معمولا" بین محفوظاتی که از دانشگاه می گیرند و کاربرد اجتماعی آن، ارتباطی وجود ندارد و چنین است که در یافتن شغل مناسب با رشته تحصیلی خود ، شدیدا" مشکل دارند . و در صد اندکی هم که در مشاغلی وارد می شوند ، اغلب از مناسبات ، سفارشات ویژه، رانت ها و حاشیه های رانتی استفاده می کنند.
این چه نوع درسی است که به کودکان، نوجوانان و جوانان ما در سطوح مختلف و البته در شکل هزاران جزیره پراکنده میآموزیم. اما آنها نمیدانند که برای چه میخوانند؟ چرا آنان را برای آینده، درست تربیت نمیکنیم؟ تا بتواند با افتخار و عزتمندی فردای درخشانی برای کشور خود رقم زنند؟ آموختههای کنونی این عزیزان، چه سنخیتی با سازندگی فردای کشورشان دارد؟ مگر قرار است آنها را سرگرم کنیم؟ اگر همه به مدرسه و سپس به دانشگاه بروند، نباید برای آن نقشه درست و جامع راه با هدفهای والای انسانی برای خدمت به کشورشان را داشته باشند؟ تا انشالله به مقاصد عالی برسند؟ یا آن که در اوایل جوانی، متاسفانه روانه آن سوی آبها شوند؟
چرا در کنار آموزشِ آخرین دستاوردهای علمی و البته متناسب با مقطع سنی و تحصیلی، حداقل تواناییها و مهارتهای سودمند و ضروری را کسب نمیکنند؟
ناگفته پیداست که دانشگاه و مهمتر، آموزش و پرورش باید انسانهایی برای زمان خود تربیت کند و استعدادهای فرزندان ما را متناسب با نیازهای زمان شکوفا کند. اما در عمل، هم مدرسه و هم دانشگاه، فرزندانمان را برای زمان خود، آماده و تربیت نمیکنند. در این محیطهای بی روح، ملال آور، یکنواخت و تکراری، استعدادها و اندیشههای این عزیزان میخشکد و بی آن که مجالی برای اندیشیدن درست بیابند، ذهنشان با مطالب پراکنده پر میشود. از دانش آموز و از دانشجوی بی اختیار که درس بخواند و درست نداند که فردا چه وظیفه و جایگاه و حتی شغلی برای زندگی خواهد داشت، چه انتظاری میتوان داشت؟ مگر درس و مدرسه و دانشگاه برای تربیت آینده سازان کشور نیست؟ آیا مطالب درستی به دانش آموز و دانشجو آموزش میدهیم؟ آیا به او میآموزیم که چرا باید این مطالب را فراگیرد؟
هرگز از یاد نبریم که هیچ نهادی به اندازه آموزش و پرورش – این انسانی ترین نهاد اجرایی کشور- در تمهید لوازم توسعه یافتگی نقش ندارد. به تعبیری در این دوران است که در دانش آموز هسته اولیه مشارکت اجتماعی ، مسؤولیت پذیری، اعتماد به نفس، قانون گرایی، استقلال شخصیت ، تفکر انتقادی و خلاقیت شکل می گیرد.
اگر به دانش آموز – و دانشجو – میدان ندهیم و احترام نگذاریم تا آزادانه فکر کند ، فهم کند و توانمندهایش را بتدریج کشف کند، چگونه انتظار داریم که توسعه یابد ، شکوفا شدن و بالندگی دستوری نیست ، گزینشی است.
هرگز از یاد نبریم که انسان موجودی خلاق و برخوردار از ذاتی هستی بخش و دوستدار رشد و کمال و خدمت است، و اگر در قلمروهای مادی و معنوی زندگی شخصی و اجتماعی خود خلق و تولید نکند؛ و حرکت و رویش و زایش نداشته باشد، از مدار انسانیت خارج می شود. چگونه است که با چنین نظام دانشگاهی و چگونگی پذیرش دانشجو ، به دست خود گُلهای زندگیمان را در اوج طراوت ، پژمرده می کنیم؟ و به آینده سازان کشور ؛ در عمل ، جفا می کنیم ؟ و در صدی هم که به هزار دشواری کاری می یابند، کم ترین رابطه ای میان آن کار و خلاقیت ها و توانایی های فردی خود نمی یابند! وقتی آزادی انتخاب حرفه از آن ها گرفته شده است ، در برابر کارتحمیلی ، مسؤولیتی احساس نمی کنند ! حکایت آبی را دارند که در یک جا مانده باشد . چرا دانشگاهِ ما به جای کارخانه تولید دانش و نیروهای متخصص، دانا و پویا، مسؤول ، کاربلد و مورد نیاز کشور ، در کلیت کارخانه مدرک سازی باشد؟ به راستی پرداختن به کیفیت و رعایت عملی استانداردهای آموزشی پژوهشی و علمی فرهنگی مبتنی بر نیازهای امروز و فردای کشور چقدر دشوار است ؟ و البته ، هر مقدار هم که باشد ، یک الزام برای بقاست.
چرا نباید دانشگاه های ما ؛ در جایگاهِ رفیع خود بنشینند ، و دانشجویان ما نیز از قدرت تحلیل انتقادی ، تفکر به روش علمی، اندیشه ورزی ، مسئله یابی ، و خلق نوآوری ها و فرصت های ارزشمند برخوردار بوده و "پرسش آفرین " .
و " پاسخ جو" باشند و فارغ از منفعت طلبی شخصی ؛ باکرامت ، عزت نفس و آزاده ، خدمتگزار راستین مردم باشند؟
علم و تفکر، تفنن و بازی نیست. کاملا جدی و انسانی است. به تعبیری، هدف راهبردی و اصلی علم، چاپ مقاله و یا ترجمه کتاب نیست؛ بلکه حل مسایل ضروری جامعه است. هر عالمی باید همواره نگران مسایل علم و پژوهش باشد، زیرا آن چه که برای هر جامعه زنده و از جمله کشور ما بسیار حیاتی است و موجبات اعتلای زندگی و ارتقای آبروی ما، در جهان میشود؛ پیشرفت واقعی علم، پژوهش و تولیدات ارشمند علمی و پیش از همه، حل مسایل کشور است. کارهایی مانند چاپ مقاله در ISI، هرگز نباید ما را از هدف واقعی علم و توسعه هدفمند آن غافل کند. نوشتن و چاپ هزاران مقاله خوب و بد ISI، که عموما فاقد نوآوریهای تاثیرگذارند آن هم پراکنده و بی ارتباط پویا و هدفدار با یکدیگر و شمار چشمگیر آن ها ، برای ارتقا و سوداگری است، چه نقشی در پیشبرد علم و به ویژه تولید و ثروت ملی ما دارد؟ چه نقشی واقعی در محقق پروری دارد (که به تعبیر مولوی: از محقق تا مقلد فرق هاست...)؟ چه مسئلهای ملی را حل کرده و به چه پرسشی محوری پاسخ داده است که برای برخی خوش باورانه گویا مقالههای ISI، حلال مشکلاتاند!
با عنایت به اهمیت موضوع اجازه دهید از مقاله «گفت و شنودی به زبان کتاب طبیعت» به چند فراز از دیدگاههای دانشمند گرانسنگ، گالیله توجه کنیم: «... در طول عمر درازم تنها تعداد کمی از شاگردانم مرا و روح واقعی (ریاضیات) را این قدر خوب فهمیدهاند. هر وقت چیز جدیدی به شما یاد میدهم، بلافاصله به چشمانتان نگاه میکنم تا برق آنها را مشاهده کنم. هر وقت چشمانتان برق میزند، میفهمم که متوجه نکته قضیه شدهاید. هنگام تدریس، این برق دیدگان بالاترین لذتها را به من میدهد. درست مانند لذت آن لحظهای است که آتش اجاق، پس از سعی زیاد در روشن کردنش، بالاخره زبانه میکشد. معلمانی هستند که میخواهند ریاضیات (و هر دانشی را) با حفظ کردن قواعد و روشهای مکانیکی به شاگردانشان بیاموزند. کار آنها از سر رفع تکلیف است و تدریسشان پشیزی نمیارزد. معلم واقعی کسی است که به شاگردانش یاد میدهد که چگونه باید فکر کنند و بفهمند. آن که به جای فهم حقیقی مطلب تنها دستورالعملها را میآموزد قادر نخواهد بود که آنها را درست به کار گیرد، زیرا دانستن درست تنها در سایه تفکر امکانپذیر است. کسی که به جای فکر کردن، تنها به شمردن اکتفا میکند،معمولا پیچیده ترین راهها را خواهد پیمود و غالبا هم آن چیزی را که لازم است نمیشمارد. بنابراین حتی اگر هم اشتباه نکند، نتیجهاش بی ارزش خواهد بود... کسی که لذت دانش ناب را چشیده و به زیبایی آن پی برده باشد، دوست دارد که رنج آن را بارها و بارها تحمل کند... کسی که معتقد است انسان نباید شخصا فکر کند، میخواهد او را تا درجه حیوان تنزل دهد...»
پیداست که دغدغه ی اصلی گالیله نیز ضرورت ایجاد تفکر علمی، پرورش ذهنی و چگونه آموختن ؛ روشمندی و مهارت حرفه ای در حل مسایل در دانشجویان است تا در کنار روحیه خوداتکایی و اعتماد به نفس ؛ خلاقیت ، ابتکار ، نوآوری و کارآفرینی در آنها شکوفا و نهادینه شود. و با افزایش مسؤولانه تعامل استاد و دانشجو و پرهیز از فرهنگ "جزوه مداری در آموزش"، تحول آفرینی در روش ها ، بهره گیری از ابزارهای جدید آموزش روزآمد و هدفمند ؛ دانش آموخته مولد تربیت کرد.
به هر روی، مظاهر توسعه، هرگز توسعه واقعی نیست. نورث، دانشمند برجسته و برنده جایزه نوبل در هنگام دریافت این جایزه میگوید: «اگر میخواهید بدانید چه کشوری توسعه یافته است به این توجه نکنید که چه مصرف میکند و چه تولید میکند، بروید در دبستانها ببینید کودکان چگونه آموزش میبینند. آیا برای ایجاد توسعه در جامعه آینده آموزش میبینند یا نه؟ اگر کودکان مقلد و سر به زیر بارآمدند، نه خلاق و منتقد، بدانید که اینها نمیتوانند توسعه ایجاد کنند و اساسا اینها در یک جامعه توسعه یافته زندگی نمیکنند.» ... بنابراین، برای توسعه باید از کودکستانها و دبستانها آغاز کرد.
ما باید تولید دانش را فرا گیریم و از فرصتهای اندک، مسئولانه و هدفمند بهره گیریم، مگر میشود بدون جدی گرفتن علم، تولید دانش کنیم و مقالههایی چاپ کنیم که مسایل کشور را حل کند؟ و در تولیدات صنعتی، کشاورزی، پزشکی، فناوری، محیط زیست و سیاستگذاریهای اجتماعی، کاربرد اساسی داشته باشند؟ بدون رویکردی عاقلانه، عالمانه، دلسوزانه و روزآمد، هر انتظاری توهمی بیش نیست.
مگر میشود بدون اندیشه ورزی، تأمل کافی و فکر عمیق و البته در بستری سرشار از آسودگی، آرامش و امنیت همه جانبه، پژوهشی اصیل کرد که قالبی یا قلابی و یا تقلیدی نباشد؟ مگر میشود در نبود پیش نیاز و حداقل بستر مناسب با طیب خاطرو معرفت و عشق، دل به علم مطلوب سپرد؟
هرچند در آسیب شناسی و نقد دلسوزانه حاضر، کاستیها، بی تدبیریها و ناکارآمدیهای آموزش عالی کشور مورد توجه است؛ اما برای رعایت انصاف لازم به اشاره که پیشرفتهای قابل توجهی در برخی از قلمروها به ویژه فناوریهای هستهای، صنایع دفاعی و موشکی، هوافضا، سلولهای بنیادی و فناوری نانو نیز داشتهایم که جنگ تحمیلی، تحریم ها، احساس و باور نیاز و توجه ویژه مسئولان نظام، اصلی ترین دلایل آن بوده است.
اگرچه که باید اضافه کرد که با عنایت به ضرورت نگرش سیستمی به جامعه و در واقع وجود ارتباط متقابل و تنگاتنگ میان همه اجزای فرهنگی، اجتماعی، سیاسی و اقتصادی آن با یکدیگر، پیشرفت و توسعه واقعی؛ تنها نوع متوازن و عادلانه آن در همه رشتهها و قلمروهای مورد نیاز و فراگیر در متن جامعه است.
به تعبیری، نهال علم را نمیتوان در گلدان کاشت، مگر برای زینت! توسعه گلخانهای فریبنده است و ظاهرا به توسعه میماند. جای درخت علم در مزرعه است. در مزرعهی اجتماع است که در شرایط رشد مناسب و باغبانی مسئولانه، دلسوزانه و عالمانه به بار مینشیند و کام مردم را با میوه مورد نظر (نیاز) جامعه شیرین میکند. این مهم زمانی به طور فراگیر شدنی است که اهداف درست علمی مانند همگانی شدن آموزش عالی، روش و روح علمی از کودکستان تا بالاترین سطح و ترویج سراسری علم و فرهنگ علمی محقق شده باشد و جامعه خودباور، با پشتکار، اعتماد به نفس و صداقت راه خود را یافته باشد.
از منظر تاریخی برخی از ملتها همواره نظر به گذشته داشته و شماری نیز همیشه چشم به آینده دارند. تحقیقا حق داریم بر گذشته پرافتخار خود بنازیم. اما قطعا برایمان حیاتی است که نگاهی ژرف و تیزبین بر آیندهای درخشان هم داشته باشیم. تا لحظهای از حرکت و جوشش علمی غافل نشویم. تحقق این مهم، مستلزم یک نهضت و جهادی مقدس واقعی - و نه شعاری – در گسترهای با طول و عرض کشور بزرگمان است تا در آیندهای که چندان دور نباشد، همگام و حتی از پیشروان قافلهی پرشتاب علمی جهان به شمار آییم و قدرتمندانه پای جای بزرگان و نام آوران گذشته خود بگذاریم.
نباید خود را فریب دهیم، ساده انگاری کنیم یا ذوق زده شویم. فرصت چندانی نداریم. باید بپذیریم که پرورش شماری محدود از اقیانوس فرزندان کشور، با امکانات ویژه، اساتید مجرب، و در معدودی از رشتهها یا موضوعهای خاص ... و حتی کسب رتبههای بالای جهانی در این مقیاس اندک اگرچه که خوب است، اما هرگز به مفهوم آینه تمام نمای سطح علمی ما، در آن رشته یا موضوع ، و طبیعتا" دیگر قلمروهای علمی ، در جهان نیست. اخبار خوش و دلگرم کننده واقعی از دستاوردهای علمی و پژوهشی که همه ما از شنیدش عاشقانه لذت ببریم و صفا کنیم؛ زمانی است که با انبوهی از مستندات صریح، محکم و غیرقابل انکار علمی، به نیازهای مبرم ملی پاسخ داده و در متن توسعهی متوازن کشور به تولید ثروت منجر شده و موجبات فخر ایرانیان و شادی دوستان جهانی ما را فراهم آورده باشد.
نظری بر آمارهایی که اغلب و به ویژه در مناسبتها و با افتخار توسط دولتمردان ارایه میشود؛ به شدت جای بحث و تامل دارد. برای نمونه تاکید میشود که در دوران 35 ساله انقلاب، نسبت به قبل از آن، تعداد دانشگاهها و تعداد دانشجویان کشور به ترتیب از رشدی 11 و 27 برابری برخوردار بوده است. به بیان دیگر، تعداد دانشگاهها و مراکز آموزش عالی که در سال 57، 223 واحد بوده است به 2504 واحد و تعداد دانشجویان از 176 هزار نفر به حدود چهار و نیم میلیون نفر رسیده است،که بیش از 58 هزار دانشجو در مقطع دکترا مشغول تحصیل هستند. اهالی سیاست و دولتمردان به ویژه در هشت سال گذشته این آمار را به عطش علمی جوانان، «گسترش عدالت و توسعه علمی در کشور» نسبت میدهند و ساده انگارانه از این که حتی در دور افتاده ترین نقاط کشور دانشگاه افتتاح شده است؛ ابراز خرسندی و افتخار میکنند و فراموش میکنند که بخش قابل توجه از این رشد کمی و بی قواره در شرایطی بوده است که دانشگاهها در زیر ساخت های علمی، ودر جهات فرهنگی، اجتماعی، حقوق شهروندی و آزادیهای قانونی، دچار تنگناهای جدی شده است.
کمی گرایی و استفاده ابزاری و تبلیغاتی از این آمار بی آن که به ریشههای سبب ساز آن توجه شود، کمال بی انصافی و یا تغافل است.
به باور نگارنده، اصلی ترین خاستگاههای چنین رشدهای کمی بی مانند؛ نگاه مالکانه و دستوری از بالا به پایین و اعمال سلایق دولتمردان در اداره کشور و دانشگاهها، سطحی و به شدت بخشی نگری گروهی از نمایندگان محترم مجلس در همه دورههاست، که در آن نمایندگان، به جای توجه همه جانبه، عمیق و مستمر به منافع ملی و وظایف خطیر خود؛ با برخوردهای شعاری – احساسی به جای قانون گذاری برای کشور و نظارت بر حسن انجام آن، پای در قلمرو وظایف حاکمیتی دولت – و به ویژه استانداران، فرمانداران ، شهرداران و بخشداران نهادهاند!
از رشد کمی حرف میزنیم، اما از کیفیت نمی گوییم و آن را قربانی کمیت میکنیم. مگر دانشگاه، فیزیک و ساختمان است؟ مگر دانشگاه، یک اداره دولتی یا کارخانهی تولید مدرک است؟ انکار نمیتوان کرد که ارتقای جایگاه و ادامه تحصیل مطلوب، حق مسلم هر ایرانی است. چرا که محور هر توسعه، سرمایهی انسانی است. اما، تب مدرک گرایی و دامن زدن به آن و فقدان حداقل استانداردهای علمی در کیفیت آموزش، پژوهش، فناوری و کارآفرینی هم سرمایه انسانی و هم دیگر سرمایهها را میسوزاند.
از رشد کمی (بسیار بی رویه) دانشجو و دانشگاه سخن می گوییم اما از عدم تناسب کمی و کیفی رشد هیات علمی و دیگر شاخصهای مهم، حرفی نمیزنیم.
در یک نظام اجتماعی فعال و ارزش مدار، نمیتوان کمیتها را به نام پیشرفت قلمداد کرد. باید بپذیریم که فلسفهی ایجاد دانشگاه را درست اجرا نکردهایم. آموزش عالی و به ویژه آموزش ابتدایی و متوسطه، هزینه نیست. بهترین سرمایه گذاری بلند مدت است. اما، باید مسیر ناهموار و پرسنگلاخ تجاری سازی علم را نیز هموار کرد و ناگفته پیداست به هر میزانی که امروز در دانش و فناوری به درستی سرمایه گذاری (مادی و معنوی) نماییم، دهها برابر آن را در آینده برداشت خواهیم کرد.
آن گاه که ارزش علم به درستی معلوم شود و تلاش و کار هدفمند، مونس علم گردد، تولید ثروت و رونق تولید و رشد اقتصادی، قطعی است. در چنان شرایطی، برونداد نخبگان دانشگاهی، پاسخگوی نیازهای اصیل و مبرم اقتصادی، فرهنگی و اجتماعی و پشتیبان واقعی جامعه به ویژه در قلمروهای صنعت، کشاورزی، پزشکی و محیط زیست خواهد بود. افزایش کمی دانشگاهها و زیر مجموعههای آن: دانشجویان، طرحهای پژوهشی، مقالهها ... و اقدامات شکلی و آمارگرایی تبلیغاتی افراطی، آموزشهای ترجمهای که از جمله ویژگیهای بارز نظام آموزش عالی کشور به ویژه در هشت سال گذشته بوده است؛ هرگز به مفهوم پیشرفت نیست. این رویکرد، نادرست به ویژه آن گاه که دستوری و الزامی باشد؛ اشتباه در اشتباه است.
از تولید علم در کشور سخن میگوییم و با تکیه بر آمار تاکید میکنیم که در 30 سال گذشته تولیدات علمی ایران 11 برابر متوسط دنیا رشده داشته است و اصلی ترین دلیل آن را رشد کمی مقالههای ISI برمیشماریم؛ اما از ضرورت تولید دانش مبتنی بر نیازهای بومی و کارآمدی دانش آموختگان در جهت تولید ثروت ملی سخن نمیگوییم. آنها که این آمارها را ملاک موفقیت میدانند، باید بتواند آثار علمی آن را برزندگی مردم، تولید واقعی، بهبود شاخصهای اقتصادی کشور به طور مستدل نشان دهند.
میپرسیم: 2504 دانشگاه و مراکز آموزش عالی دولتی، آزاد و غیر انتفاعی با حدود چهار ونیم میلیون دانشجوی در حال تحصیل و افزون بر 68 هزار هیئت علمی و3300 شرکت دنش بنیاد در 34 پارک علم و فناوری و ... بر روی هم؛ در حل مشکلات اقتصادی،اجتماعی و فرهنگی کشور و به طور خاص در تولید ثروت ملی چه سهم و نقشی دارند؟ ایرادهای کار کجاست؟ نباید آنها را بشناسیم و رفع کنیم؟
دانشگاهی که در تولید ثروت، توسعه صنعتی و توسعه هدفمند و فراگیر کشور و بهبودی کمی و کیفی زندگی مردم نقش ممتاز نداشته باشد، بیمار است.
شایان تاکید است که حدود یک چهارم کلِ دانشجویان کشور در 500 واحد دانشگاه پیام نور – به صورت مجازی یا حضوری- ، " تحصیل " می کنند. این در حالی که این دانشگاه دارای 3950 هیأت علمی است . مفهوم این سخن آن است که نسبت استاد به دانشجو در این دانشگاه حدود یک به 280 ، می باشد در حالی که استاندارد جهانی آن یک به 18 ، است!
تازه اگر فرض کنیم همه اعضای هیات علمی ، شرایط مناسب را دارا باشند. در دانشگاه آزاد نیز نسبت استاد به دانشجو یک به 53 می باشد که تنها 33 در صد آنها استادیار به بالا هستند . در دانشگاه های دولتی اگر چه نسبت استاد به دانشجو در مقایسه با دو مورد بالا بهتر است اما با رقم استاندارد جهانی ، فاصله زیادی دارند.
درمجموع ، اگر فرض کنیم که همه اعضای هیات علمی دانشگاه های کشور از صلاحیت های مناسب برخوردارند ، که چنین فرضی تحقیقا" درست نیست، برای نزدیک شدن به رقم استاندارد جهانی ، ده ها هزار عضو هیات علمی جدید را باید جذب کنند. دیگر شاخص ها نیز حال و روز خوبی ندارند!
دانشگاه سالم و زنده دانشگاهی است که اگر به هر دلیلی، چرخههای آن از حرکت بازایستد، در نزدیک ترین زمان آثار نامطلوب حاصل از آن، بر همه قلمروهای پیشرفت و توسعه نمایان شود. چنان چه این نقش ممتاز را در کشورهای پیشرفته علمی داراست. کافی است تصور کنیم در کشوری مانند ژاپن به طور مثال، دانشگاه و مراکز پژوهشی آن تعطیل شود، آن کشور دچار چه سرنوشتی خواهد شد؟ افزون بر آن، ترکشهایی چنین رخدادی، اقتصاد و سهام چند کشور را متاثر خواهد کرد؟
در چنین کشورهای فرهنگ دانشگاهی، درون زا است که از سوی نخبگان دانشگاه تولید و وارد جامعه میشود و به تناسب بالندگی و محتوایش، آثار ارزشی خود را برجامعه – و از جمله اهالی قدرت و سیاست – میگذارد. برعکس، اگر اهالی سیاست و دولتمردان بر دانشگاه مسلط شوند و بر آن فرمان برانند، عموم کارکردهای دانشگاه بی خاصیت و حتی مضر میشود.
چرا از ضرورت کارآمدی و پیشرفت واقعی همراه با عدالت و معنویت، که علت و معلول یکدیگرند سخن نمیگوییم و در این راه گام برنمیداریم ؟ مگر نه این است که گفتمان دانایی و دانش و پیشرفت علم و فناوری در جهان، منشا تولید ثروت، و در نتیجه اقتدار سیاسی، اقتصادی و اجتماعی است؟
چرا از انبوه مدرک داران بیکار که عمدتا بر اساس شعارهای احساسی و کمی گرایی در دانشگاهها، برآمدهاند؛ حرفی نمیگوییم و دست کم به فکر اصلاح ریشهای نگاه خود به جهانِ امروز، کشور، دانشگاه و تکثیر دانشجویان بر نمیآییم. منصفانه بپذیریم که مدرک بی محتوا، فراوردهی ناکارآمد و فاقد حداقل مهارتهای لازم و نامتناسب با نیازهای جامعه و ... کارکردی خلاف جهت توسعه و پیشرفت درست بوده است؟
بپذیریم که عدم توجه به کیفیت، و رشد کمی سرسام آور دانشگاهها و دانشجویان، از اصلی ترین چالشهای آموزش عالی است.
در سال 85، حدود چهار میلیون و 50 هزار نیروی انسانی با «تحصیلات دانشگاهی» در کشور داشتهایم که تعداد آنها هم اینک به بیش از 10 میلیون رسیده است و پیش بینی میشود در 10 سال آینده به 15 میلیون برسد. این همه در شرایطی که شرایط جذب در بازار کار افزایشی نداشته است.
برای چاره جویی آگاهانه و مسئولانه، چرا واقعیتهای بسیار تلخ را آسیب شناسی نمیکنیم. چرا از رتبه 114 کشور در شاخص محیط زیست حرفی نمیزنیم و نمیگوییم که به دلیل ناکارآمدی دولت در هشت سال گذشته و از جمله در این شاخص نیز 61 پله سقوط داشتهایم؟ از رتبه 117 کشور در حوزه سلامت؛ و از غوغای مصرف و مصرف زدگی – در همه چیز، به ویژه انرژی، آب، دارو، لوازم آرایشی، مواد مخدر و .. و آمارهای آن، کم تر سخن میگوییم و در پی راه حل نیستیم؟ چرا از افزایش 60 برابری قیمت زمین و 50 برابری اجاره مسکن، تنها در مدت 20 ساله اخیر و دلایل آن بندرت سخن میگوییم؟ چرا حضور انبوه عظیم بیکاران و افزایش چشمگیر جمعیت غیر فعال کشور، جایگاه بسیار نامطلوب و دردناک در شاخص فساد؛ و حرکت سریع تضعیف و نابودی تولید در کشور را به نظاره نشستهایم و کاری نمیکنیم؟
تاکید مینماید که مسئولیت پذیری و داشتن وجدانی بیدار اجازه نمیدهد تا در برابر سرنوشت جامعه و دردها و رنجهای مردم بی تفاوت باشیم. آگاهی بخشی مردم – به عنوان صاحبان اصلی کشور - و دریافت اطلاعات و آمار و تحلیلهای درست، از حقوق و مطالبات بر حق و بدیهی آنهاست. هم چنین این تصور که گفتن واقعیتهای تلخ به مردم مصلحت نیست و باید از آن پرهیز کرد، از بنیاد اشتباه است. شناخت طبیبانه ی درد ها و آسیبهای اجتماعی – به ویژه فسادها و جرایم بزرگ -، تبیین منصفانه و ریشه یابی آن، در کمک به دولتمردان، برای چاره جویی و مبارزه با آن نه تنها سودمند که ضروری است.
دولتمردان نیز باید اطلاعات درست را پیوسته و صریح در اختیار رسانهها و مردم قرار دهند و با شفاف سازی مسئولانه، از گسترش شایعات و شایعه پراکنی جلوگیری کنند. بازار شایعه، در فقدان توزیع همه جانبه اطلاعات درست وعدم پاسخگویی ، رونق مییابد. رسانهها و مطبوعات نیز اگر اطلاعات درست را دریافت کنند و البته در یک فضایی آزاد، قطعا در اطلاع رسانی دقیق و بهنگام نقش محوری دارند.
لحظهای از یاد نبریم که جامعه ما در حال گذر از پیچی تاریخی است. موفقیت در این مسیر آثار شگرفی بر کشور و جهان به جا خواهد گذاشت. این موفقیت، در سایه ایمان و توکل به پروردگار و در عبوری سخت اما، مومنانه، عاشقانه، همدلانه، عاقلانه و عالمانه، دست یافتنی است. اراده جمعی قوی و تلاش انسان گونه رمز اصلی فتح قلههای بلند است.
فراموش نکنیم که در مسیر توسعه درون زا، هدفمند، متوازن و چند وجهی، دانشگاه به مثابه نهاد علمی، پژوهشی، تولیدی، اجتماعی و فرهنگی و تولید ثروت – که وامدار و خدمتگزار ملت است -، باید نقش ممتاز خود را ایفا کند. دانشگاه مگر میتواند از ملت تغذیه کند، اما از نیازهای آنان غافل شود؟ همه باهم باید کاری کنیم که دانشگاه از انفعال و «خواب سنگین دیرپای» بیدار شود و با تدارک همه نیازها، ابزارها، بسترها و زیر ساختهای مطلوب و روزآمد؛ پویا و بانشاط زندگی کند. نقش آفرینی دانشگاه اصیل، به عنوان نهاد تولید دانش، در تولید سرمایههای ارزشمند اجتماعی، توسعه فردی و جمعی، انتشار دانش نافع، گسترش مرزهای آموزش و مهارتهای در حال تحول و مانند آن انکار ناپذیر است. چنین دانشگاهی میتواند راهنمای دولتمردان در فرآیند توسعه هدفمند و پایدار به مثابه بنیان توانمندهای آینده کشور به شمار آید.
علم را باید عمیقا فهم کرد. مدام باید اندیشه ورزی نمود. به فرموده امام علی (ع) «هرکس بازخوانی و بررسی دانش را زیاد انجام دهد، آن چه آموخته، فراموشش نمیشود و آن چه را ندانسته، بهره میگیرد.»
علمِ مطبوع، میراث انبیا، غذای روح، وسیله سعادت، نورانیت و قرب به خداست. علم سنجی، قطعا لازم است اما باید سیاست علمی نافع داشت و برنامههای علم باید برای توسعه و همراه آن تهیه ، و جلو رود. هیچ پیشرفتی در هیچ امری و از جمله علم، بدون برنامه ریزی درست و همه جانبه متصور نیست.
انتهای پیام
نظرات