فرزانه طاهری، مترجم و همسر هوشنگ گلشیری، در زادروز 55 سالگیاش، با اشاره به مثبتاندیشیِ گلشیری، میگوید، تأثیری که از همسرش گرفته، به دلیل اختلاف سنی نبوده است.
او معتقد است، گلشیری به دلیل داشتن روحیه مثبتاندیش و جستوجوگرش، جاهایی خیلی جوانتر از او بوده است.
فرزانه طاهری در گفتوگو با خبرنگار ادبیات خبرگزاری دانشجویان ایران (ایسنا)، درباره دوران کودکی و نوجوانیاش، گفت: خانواده پدری من بیشتر اهل تحصیلات بودند تا کتاب. من در بچگی کتابهایی مثل «قصههای خوب برای بچههای خوب» و کتابهای طلایی و بعد بالزاک را میخواندم و چندان شرایط استثنایی یا خاصی از نظر کتاب و کتابخوانی نداشتم. تا اینکه به سنی رسیدم که خود به دنبال کتاب رفتم. خانواده مادریام خیلی اهل کتاب بودند، اما من چهارساله بودم که مادرم فوت کرد. تابستانها که به شمال میرفتم و به آنها سر میزدم، از کتابهای آنها میخواندم. از دوران دبیرستان دیگر خودم کتاب تهیه میکردم.
او که فارغالتحصیل ادبیات انگلیسی دانشگاه تهران است، درباره دوران دانشجوییاش اظهار کرد: عشق به ادبیات به طور جدی از دوران دانشجویی در من شکل گرفت. البته این موضوع تنها به دلیل دانشجو بودن نبود، بلکه به دلیل اقبال من بود که استادانی مانند دکتر داوران داشتم که یکی - دو سال پیش در آمریکا فوت کردند. دکتر داوران فرد درخشانی بود و چشم مرا به ادبیات جدی باز کرد. او باعث شد که من به جای خواندن زبان انگلیسی به سمت خواندن ادبیات انگلیسی بروم.
طاهری در ادامه گفت: استادان آمریکایی هم داشتیم. من در یک درس با چهار غول ادبیات جهان آشنا میشدم. دو واحد هم ترجمه گذراندم و همان دو واحد باعث شد جرقه علاقهمندی من به ترجمه زده شود و دیدم چقدر برایم مهم است که آنچه را میخوانم، ترجمه کنم تا دیگران هم بتوانند بخوانند. در همان سالهای اول دانشگاه، با این بخش از وجودم ارتباط برقرار کردم. انگار همان دو واحد ترجمه با ضربهای به نقطه خاموش وجودم آن را بیدار کرد. هنوز هم بعد از این همه سال همین شوق در من بیدار است.
این مترجم که همسر هوشنگ گلشیری است، درباره ازدواج و زندگی مشترکش با این نویسنده، گفت: حتما من بودم که در حوزه فرهنگی از این زندگی بهره گرفتم. من با پول توجیبیهایم کتابهایی تهیه کرده بودم، وقتی زندگی مشترکم را با ایشان شروع کردم و کتابهایم را به خانه مشترکمان بردم، کتابهایم مانند قطرهای در برابر دریا و اقیانوس بود. مثل تشنهای که به دریا برسد، بیمحابا شروع به خواندن کردم. فضای خانه و آدمهایی که میدیدم، تبادل خواندهها و همه اینها برای ساختنِ منِ مترجم بسیار مهم بود.
او افزود: آشنایی ما از طریق همان استادم، دکتر داوران، اتفاق افتاد؛ در خانه استادم بود که همدیگر را دیدیم. آن موقع من سال سوم دانشگاه بودم. هنگام ازدواج 21 ساله بودم و خیلی خام و او 42 ساله بود. اگر 30 ساله هم بود، من همینقدر از او تأثیر میگرفتم. او در 30 سالگی «شازده احتجاب» را نوشته بود. تأثیری که من از همسرم گرفتم، به دلیل اختلاف سنی نبود، بلکه به دلیل دانش و پویاییاش بود. او جاهایی خیلی جوانتر از من بود؛ به این معنی که مدام جستوجو میکرد، در حوزههای مختلف میخواند و روحیه جوانی داشت. او از من جوانتر و مثبتاندیشتر بود.
طاهری درباره مثبتاندیشی گلشیری، اظهار کرد: او از همه نظر مثبتاندیش بود؛ همین که یک نکته مثبت کوچک در کار کسی میدید، به وجد میآمد و سعی میکرد آن آدم را هُل بدهد، پالوده کند و یادش بدهد. این نیرو همیشه در او بود. در شرایط اجتماعی هم اگر به اندازه سر سوزنی نور امیدی به وجود میآمد، سعی میکرد شرایط را بهتر کند. از چیزهای کوچک زندگی به وجد میآمد. این موضوع از توجهش به جزییات در داستانهایش هم مشخص است. او پر از امید بود، زندگی را محترم میدانست و به آن امیدوار بود.
او در ادامه درباره تأثیر گلشیری و فضای فرهنگی خانواده بر دو فرزندشان، گفت: بچهها قطعا از پدرشان تأثیر کلی گرفته بودند، اما حضور او خیلی زود قطع شد و این دریغی است که من همیشه دارم؛ هر چیز چشمگیری در بچهها میبینم، فکر میکنم اگر او بود، خیلی بیشتر میتوانست کمکشان کند. پسرم در ایران است و در حال حاضر در زمینه هنرهای تجسمی، پرفورمنس، اینستالیشن و... فعالیت میکند، اما قلم خوبی هم دارد و بسیار بادانش است. به کارش میاندیشد و دغدغههایی از جنس دغدغههای پدرش دارد؛ گویی میخواهد حق پدرش را ادا کند.
طاهری ادامه داد: دخترم هم که در مقطع دکترای شیمی تحصیل کرده، در فرانسه ژورنالیست (روزنامهنگار) است. او در دورههایی وسوسه نوشتن داشت و در چند کارگاه نویسندگی هم شرکت میکرد، قلمش هم خوب است. با این حال هیچکدام از بچهها داستاننویس نشدهاند و از این جهت میتوان گفت، داستاننویسی امر موروثی نبوده است.
فرزانه طاهری 16 آبانماه 1337 در تهران به دنیا آمده است. ترجمه «کلیسای جامع» نوشته ریموند کارور، «عطش آمریکایی» اثر ریچارد رایت، «مسخ و درباره مسخ» از فرانتس کافکا و ولادیمیر ناباکوف، «عناصر داستان» نوشته رابرت اسکولز، «مبانی نقد ادبی» نوشتهی ویلفرد گرین و «خانم دلوی» نوشته ویرجینیا وولف از جمله آثار منتشرشده او هستند.
انتهای پیام
نظرات