عبدالعلی دستغیب با انتقاد از رضا براهنی و محمد حقوقی به دلیل آنچه بده بستان ادبی میداند، میگوید، وقتی براهنی و حقوقی اینطور باشند، کار دیگران معلوم است.
او که ادعا میکند هنگام نقد آثار هوشنگ گلشیری، به سابقه مخالفت شخصیاش با این نویسنده توجه نکرده، معتقد است، منتقدان با مقایسه کردن کار محمود دولتآبادی با آثار خارجی، سبب غرور این نویسنده شدهاند.
عبدالعلی دستغیب، منتقد ادبی و مترجم، به مناسبت زادروز 82 سالگیاش در گفتوگو با خبرنگار ادبیات خبرگزاری دانشجویان ایران (ایسنا)، درباره آغاز نقد ادبی در ایران، گفت: به طور کلی نقد ادبی به معنای جدید در ایران از اواخر دوره قاجار شروع شد. دوره رونق آن هم دهه 40 بود. پیش از شهریور 1320 نقد بیشتر تقریظ و توضیح بود، اما کمکم نویسندههای ما یاد گرفتند نقد جدید بنویسند. کسانی مانند پرویز ناتل خانلری، پرویز داریوش، عبدالحسین زرینکوب، عبدالمحمد آیتی و خبرهزاده بیشتر نقد دانشگاهی مینوشتند. بعد از آنها غلامحسین یوسفی و محمدرضا شفیعی کدکنی نیز به نقد پرداختند. شاعرانی مانند نیما، شاملو، اخوان و یدالله رویایی نیز نقد مینوشتند.
او در ادامه اظهار کرد: در دهه 40 دو نفر کار نقد را به صورت جدی دنبال میکردند؛ من و رضا براهنی. البته دیگران هم بودند، اما نقد کار ما روزانه شده بود. لحن براهنی تند و خشن بود. براهنی بهجز اینکه خشونت داشت، بیشتر نظریههای خارجی را مطرح میکرد. من سعی میکردم لحن آموزنده و ملایم داشته باشم و زبان و ادبیات فارسی را در اولویت قرار دهم؛ یعنی نظریههای پستمدرن و فروید را بیخود وارد قضیه نکنم، اما براهنی چون با عرفان و ادبیات عرفانی آشنایی نداشت، مولانا را برحسب نظریه فروید، منحرف جنسی معرفی کرده بود. البته بعدا حرفش را پس گرفت. او چون در این زمینه مطالعه نداشت، این بحث را مطرح کرده بود.
دستغیب افزود: براهنی تا همین اواخر هم تحت تأثیر ساختارشکنی و ژاک دریداست. به هر حال او تأثیر داشت و نقدهایش پرطرفدار بود. محمد حقوقی هم نقدهایش فرمالیستی بود و بیشتر به فرم توجه میکرد. نقدهای گلشیری معطوف به داستان بود. کسانی مانند جلال آل احمد و احسان طبری هم نقد مینوشتند، اما کارشان نقادی نبود و برحسب ذوق و پسند خود نقد مینوشتند.
او همچنین اظهار کرد: به هر حال نقد هم مانند شعر و قصه در دهه 40 رونق گرفت. در این دوره آثار خوبی در نقد ادبی پدید آمد. بعدا با تغییر و تحولات سیاسی و وقوع انقلاب در ایران ادبیات فروکش کرد و نقد هم کمتر مورد توجه بود. پس از جنگ دوباره ادبیات رونق گرفت و چند رمان خوب نوشته شد. شعرهای افرادی وضعیت و فرم شعر را تغییر داد. در تمام این احوال، نقدی متناسب با این تعداد آثار در حوزههای نمایشنامهنویسی، رمان و شعر، پدید نیامد که با نقد دهه 40 همتراز باشد. معالوصف با برخی نقدها هم که نوشته شد، فعالیت خوبی در این زمینه شد.
دستغیب سپس گفت: جریان ادبی ما ادامه یافت تا اینکه جریان پستمدرن پدید آمد. منتقدان ما در این زمینه آثار خیلی خوبی پدید نیاورند. الآن این شیوه شایع است که هرکس میخواهد نقد بنویسد، نقدش را با جملههایی از ژاک دریدا یا فوکو شروع میکنند. نتیجه این نقدها از پیش معلوم است. به نظر من اینها به جای فکر کردن، بیشتر نظریه مطرح میکنند؛ درحالیکه باید اول کتاب را بخوانند، بعد اگر لازم شد، بگویند، نویسنده در این قسمت از کتاب ساختارشکنی کرده و یا روایت در روایت آورده است. همچنین ما باید به سنت ادبی خود توجه کنیم و اوضاع و احوال ادبیات فارسی را درنظر بگیریم. بعضی افراد فکر میکنند، مثلا سمبولیسم چیز جدیدی است، در حالیکه سمبولیسم، هم در شعر مولوی و هم در شعر نظامی گنجوی هست.
او ادامه داد: مشکل دیگر این است که این روزها فارسی نوشتن مشکل و کمیاب شده است. الآن باب شده یک جوری مینویسند که بوی ترجمه میدهد. افراد در نوشتههایشان اصطلاحات و تعبیرهایی به کار میبرند که متنشان مانند ترجمهی ناقص میشود. من در نقدهای اخیر ندیدهام کسی از خود اظهارنظر کند و مثل زرینکوب، یوسفی، خانلری یا خود من بنویسد که هنگام نوشتن نمیخواهیم تفاضل کنیم؛ بلکه میخواهیم سره را از ناسره تفکیک و میزان موفقیت یک اثر را مشخص کنیم.
دستغیب همچنین اظهار کرد: این روزها میبینیم با مقایسه کردن شاعر جوان با شاعران بزرگ، شاعر را دچار این تصور میکنند که باید برنده نوبل شود. وقتی محمود دولتآبادی رمان «کلیدر» را نوشت، دربارهاش نقدهای زیادی نوشتند و طوری گفتند انگار یک تولستوی جدید است، اما وقتی خانم زیگفرید لطفی جلد اول رمان را به آلمانی ترجمه کرد، ناشر منصرف شد و جلدهای دیگر ترجمه نشدند. آنها که نقد نوشتند، با مقایسه کردن کار دولتآبادی با آثار خارجی سبب غرور نویسنده شدند. این کتاب اگر همهاش را بکوبی و بریزی، بیشتر از 150 صفحه نیست و بقیهاش اضافه است. نویسندگان ما فن درامنویسی را بلد نیستند و هنوز یک رمان درخور توجه قابل مقایسه با آثار نویسندههایی مانند ویرجینیا وولف، چارلز دیکنز یا جیمز جویس در ایران پدید نیامده است. این مسأله معلولِ آگاهیِ غلط دادن کسانی است که نقد مینویسند.
او اضافه کرد: اگر ما منتقدان نقاط ضعف و قوت آثار شاعر را به خوبی مطرح کنیم و مدام شاعران جوان را با کسانی مثل والری، الیوت و دیگر شاعران بزرگ دنیا مقایسه نکنیم، آنها یاد میگیرند کارشان را کم کم بهتر کنند. نقد فعلی ما بیشتر تعارف و تکلف است و جنبه دوستی دارد و بوی جانبداری و طرفداری میدهد.
این منتقد در ادامه گفت: در روزنامههای محلی کسانی که خود داستاننویس یا شاعرند، نقد هم مینویسند. در تهران هم طرف استاد تاریخ، پزشک، داستاننویس یا شاعر است، نقد هم مینویسد؛ چون نمیدانند که نقد فنی است که از ارسطو آغاز شده و یک منتقد باید با آرای این حوزه از دوره ارسطو تا لوکاچ و... آشنا باشد و نقد شعر قدیمی خودمان را هم بداند.
او افزود: نقد باید وزین، متین و مناسب با زبان فارسی خواندنی و روان باشد؛ نه آمیخته با اصطلاحات و کلمات خارجی برای اظهار فضل. جوانان ما باید برای منتقد شدن آموزش ببینند و کلاس بگذرانند. بدون آموزش دیدن و بدون آشنایی با نظرات کسانی مانند ارسطو نمیتوان نقد نوشت.
دستغیب همچنین اظهار کرد: نقد یک مقوله خانوادگی نیست، اما هموطنان عزیز ما هنگام نقد نوشتن به شهر خود و دوستانشان اهمیت خاصی میدهند؛ مثلا محمد حقوقی از رضا براهنی در کتاب «شعر از آغاز تا امروز» نام برده و براهنی هم درباره شعرهای او در «طلا و مس» نوشته است؛ این یعنی بده بستانِ ادبی. وقتی براهنی و حقوقی اینطور باشند، کار بقیه معلوم است. هنوز هم بهترین نقدهای ادبی، نقدهای دهه 40 هستند. نقدنویسان ما باید دوره ببینند. اگر در ایران درس میخوانند، در صورتی که کسی مانند دکتر علی سلطانی به آنها درس بدهد، خوب است، وگرنه فایدهای ندارد. میتوانند به خارج از کشور بروند و مثلا در فرانسه دوره ببینند.
او در ادامه درباره ویژگیهای یک منتقد ادبی موفق اظهار کرد: منتقد باید درباره تاریخ زبان فارسی و آثار ادبی اطلاعات کافی داشته باشد. منتقدی که مولوی، سعدی و حافظ را نشناسد، نمیتواند منتقد خوبی باشد. همچنین یک منتقد باید نقد افرادی مانند ما را هم خوانده باشد و با آثار جرجانی که در علم بلاغت و استعاره کتاب نوشته، آشنا باشد. همچنین لازم است یک منتقد حتما یک زبان خارجی هم بداند؛ چراکه به ترجمهها اطمینان چندانی نیست.
دستغیب افزود: منتقد باید بتواند فارسی را خوب بنویسد و طوری بنویسند که همه بفهمند. آثاری که امروز جوانان مینویسند، فاقد فصاحت و بلاغت است. دیگر اینکه منتقد باید آرای افرادی همچون لوکاچ، الیوت و... را بشناسد. البته لازم نیست همه آثار آنها را بخواند، اما باید با نظریههای این افراد آشنا باشد. همچنین منتقد باید از بتپرستی و تظاهر دست بردارد. امروز ادعای هایدگرشناسی، سارترشناسی و... گریبانگیر درسخواندگان ماست. منتقد باید از این تظاهرها دست بردارد و خود را دانشجو بداند.
این منتقد ادبی همچنین با اشاره به دوستیها و دشمنیها و تأثیر آنها بر نقد ادبی، اظهار کرد: هنگامی که برای نقد به اثر ادبی نزدیک میشویم، باید تمام سوابق ذهنی خود، تعصبات، امیال و غرضهای خود را دور بریزیم. کسی مانند رویایی، نقد مینویسد و مثلا اخوان را شاعر نمیداند، اما کسی را که به شیوه خودش شعر گفته، شاعر میداند. اینها یعنی دوستی و دشمنتراشی. من خود از نظر شخصی نسبت به گلشیری نظر مساعدی نداشتم، اما وقتی آثارش را خواندم، دیدم که نویسنده خوبی است و فنون خاص خود را دارد؛ بنابراین با وجودی که سابقه مخالفت شخصی داشتیم، همه آن سوابق را کنار گذاشتم و درباره آثارش نوشتم.
او در ادامه متذکر شد: نقد به معنای شکستن است. نقد نوشتن، تعریف نیست، بلکه دیدن عیوب است. به قول نیچه، ناقد جراح است و باید چاقو را خوب به کار بیاندازد. بعضی فکر میکنند، نقد یعنی تعریف کردن، در حالیکه در نقد نوشتن، باید عیبها را درنظر گرفت. متأسفانه در مملکت ما به دلیل رواج حقمحوری، بزرگان از نقد خوششان نمیآید؛ چراکه هنوز به معرفت و شناختِ چگونه زندگی کردن با دیگران نرسیدهایم و فردمحوریم.
به گزارش ایسنا، عبدالعلی دستغیب شانزدهم آبانماه 1310 در شیراز به دنیا آمده است. از جمله آثار او در زمینه نقد ادبی به نقد آثار نیما یوشیج، احمد شاملو، غلامحسین ساعدی، محمدعلی جمالزاده، صادق هدایت، بزرگ علوی، محمود اعتمادزاده، محمود دولتآبادی و احمد محمود میتوان اشاره کرد.
تحلیلی از شعر نو فارسی، سایه روشن شعر نو فارسی، هجوم اردوی مغول به ایران (تحقیق تاریخی)، حافظشناخت (دو جلد)، از حافظ به گوته، گذشته و آینده فرهنگی، بهسوی داستان بومی و در آینه نقد، از دیگر آثار او هستند.
دستغیب همچنین به ترجمه هم پرداخته است و شامگاه بتها، رجال (نیچه)، فلسفه شوپن هاور، فلسفه نیچه، فلسفه مارکس، فلسفه هگل، چرا مسیحی نیستم (برتراند راسل)، هایدگر و شاعران، طوفان شکسپیر و مرثیههای شمال (آنا آخماتوا)، از ترجمههای او هستند.
او همچنین سرودههای خود را در دفتر شعری با عنوان «گلهای تاریک» منتشر کرده است.
انتهای پیام
نظرات