• چهارشنبه / ۱۵ آبان ۱۳۹۲ / ۰۷:۵۷
  • دسته‌بندی: فرهنگ حماسه
  • کد خبر: 92081509430
  • خبرنگار : 71451

محرم در جبهه

روایتی از عزاداری در جبهه

روایتی از عزاداری در جبهه

با لباس خاکی همراه دسته عزاداری که متشکل از رزمندگان و تعدادی از مردم اهواز بود وارد مسجدی در مرکز شهر شدیم. مداح‌ ما یک نوجوان رزمنده بود که داشت برای امام حسین (ع) نوحه می‌خواند. در این بین همان‌گونه که سینه می‌زدم ناگهان چشم به یک پیرمرد اهوازی افتاد که در گوشه مسجد...

با لباس خاکی همراه دسته عزاداری که متشکل از رزمندگان و تعدادی از مردم اهواز بود وارد مسجدی در مرکز شهر شدیم. مداح‌ ما یک نوجوان رزمنده بود که داشت برای امام حسین (ع) نوحه می‌خواند. در این بین همان‌گونه که سینه می‌زدم ناگهان چشم به یک پیرمرد اهوازی افتاد که در گوشه مسجد...

جملات بالا بخشی از خاطرات محمد حسن ضیغمی از رزمندگان لشکر«42 قدر» استان مرکزی است. او که سال 65 به جبهه اعزام شده بود، در گفت‌و‌گو با خبرنگار سرویس «فرهنگ‌حماسه» خبرگزاری دانشجویان ایران (ایسنا)، با بیان خاطره‌ای از ماه محرم و حضورش در جبهه می‌گوید: اواخر پاییز سال 65 به عنوان معلم به جبهه رفتم و در پادگان «حر» اهواز مستقر شدم. یادم می‌آید اولین حضورم مصادف شده بود با ایام محرم. از همین رو زمانی که در پادگان بودیم بع د از نماز به عزاداری و سینه‌زنی می‌پرداختیم.

روزهایی هم که به شلمچه یا جزیره مجنون می‌رفتیم با رعایت جوانب امنیتی و احتیاط در سنگرها مراسم عزاداری سیدالشهدا (ع) را برگزار می‌کردیم. در جبهه از آن‌جایی که امام حسین (ع) الگوی شهیدان و رزمندگان است عزاداری و برپایی مراسم سینه‌زنی از معنویت بیشتری برخوردار بود.

یادم می‌آید روز عاشورا به اهواز رفتیم. دسته‌های عزاداری متعددی در کوچه و خیابان‌های این شهر به چشم می‌خورد. ستون عزاداری تلفیقی از رزمندگان با لباس خاکی و مردم عادی بود و همین باعث شد شهر از روحیه حماسی خاصی برخوردار شود. در میان ما یک نوجوان مداح وجود داشت که نوحه می‌خواند. همراه او به مسجدی در مرکز شهر رفتیم. در همان حال که با نوحه سوزناکش سینه‌زنی می‌کردیم ناگهان چشمم به پیرمردی افتاد که در گوشه‌ای از مسجد نشسته است. نوحه و هوای او را منقلب کرده بود و آن چنان که قطره‌های اشک با درخشش خاصی از چشمش بر روی محاسن‌اش جاری شد. تماشای این صحنه و ارتباطی که با نوحه برقرار کرده بود را هنوز پس از گذشت حدود 27 سال به یاد دارم و همواره دلم خواسته است که یک لحظه جای آن پیرمرد بودم.

انتهای پیام

  • در زمینه انتشار نظرات مخاطبان رعایت چند مورد ضروری است:
  • -لطفا نظرات خود را با حروف فارسی تایپ کنید.
  • -«ایسنا» مجاز به ویرایش ادبی نظرات مخاطبان است.
  • - ایسنا از انتشار نظراتی که حاوی مطالب کذب، توهین یا بی‌احترامی به اشخاص، قومیت‌ها، عقاید دیگران، موارد مغایر با قوانین کشور و آموزه‌های دین مبین اسلام باشد معذور است.
  • - نظرات پس از تأیید مدیر بخش مربوطه منتشر می‌شود.

نظرات

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
لطفا عدد مقابل را در جعبه متن وارد کنید
captcha