اولین بار تماشاگران تئاتر بودند که هنرنمایی خسرو شکیبایی را روی صحنه دیدند. هرچند شکیبایی آن زمان معروف نبود و هنوز «هامون» سینمای ایران نشده بود اما از همان زمان عاشق بود و به قول هادی مرزبان روی صحنه با نقشاش، عاشقانه ارتباط می گرفت.
28 تیرماه سالروز درگذشت خسرو شکیبایی است. چهار سال از این فراق و دوری میگذرد اما درگذشت ناگهانی او حتی در بیرحمی زندگی روزمره که همه چیز را به فراموشی میسپارد، هنوز هم غمانگیز است.
به گزارش خبرنگار تئاتر خبرگزاری دانشجویان ایران (ایسنا)، خسرو شکیبایی همان بازیگری که با صدای زنگدارش، با حضور پراحساسش قلب تئاتر و سینمای ایران را تسخیر کرد، پیش از انقلاب فعالیتش را در کاخ جوانان و گروه «هنرملی» به سرپرستی عباس جوانمرد آغاز کرد.
در نوجوانی به صحنه تئاتر راه یافت، بعد از انقلاب فعالیتش را با بازی در نمایش «بکت» نوشته ژان آنوی و کار مجید جعفری ادامه داد. این نمایش سال 60 روی صحنه رفت و شکیبایی نقش ده دقیقهای «پاپ» را بازی کرد اما همین ده دقیقه کافی بود تا مجید جعفری به استعداد او پی ببرد.
شکیبایی پس از آن در نمایشهای «الموت» نوشتهی حسین مختاری، «عنکبوت» نوشتهی مهدی آفاق، «تراژدی کسری»، «پرومته در زنجیر»، «بیا تا گل برافشانیم» «اگر غم لشکر انگیزد» بازی کرد. همه این نمایشها با کارگردانی مجید جعفری اجرا شد.
موفقیت خسرو شکیبایی برای عشق به تئاتر بود
مجید جعفری با یادآوری سالهای آشناییاش با خسرو شکیبایی در دانشکدهی هنرهای زیبا به ایسنا گفت: ایشان بیش از هر چیز موفقیتهایش را مدیون کوشش، تلاش و عشق به تئاتر بود. تئاتر همه زندگی او بود و حتی هر دو ازدواجش با تانیا جوهری و پروین کوشیار با دو هنرمند تئاتر بود . یعنی ازدواجش هم بر اساس هنر و تئاتر بود.حتی وقتی به خانه میرفت با شریک زندگیاش از تئاتر میگفت. وقتی به منزلش میرفتیم اول دیالوگهای فردایش را حفظ میکرد و بعد به میهمانی میرسید. این همه عشق و علاقه به هنر باعث میشود کسی مانند خسرو شکیبایی ساخته شود.
او در عین حال از شرایط تئاتر در سالهای نوجوانی شکیبایی اظهار تاسف کرد و یادآور شد: آن زمان، بستری برای شناسایی استعدادها و زمینهای برای انجام کار نبود. شکیبایی بالای چهل سالگی توانست هنر خود را عرضه کند. امروز هم این مشکل وجود دارد اما در دورهی او وضعیت خیلی بدتر بود. بسیاری از استعدادها از ابتدا پایمال شدند.
کارگردان نمایش«هملت» ادامه داد: فکرش را بکنید اگر خسرو در 18، 19 سالگی شناسایی میشد در مدت 64 سال عمرش می توانست چند فیلم و تئاتر بازی کند! او چندین سال پشت صحنهی تئاتر، انتهای سالنها، نشست تا روزی بیایند و بگویند «آی پسر بیا فلان کارو انجام بده» و این کار، البته بازیگری نبود، کار بیاهمیتی پشت صحنه بود.
جعفری با اشاره به علاقه بیش از حد خسرو شکیبایی به هنر یادآور شد: شکیبایی یک لحظه هم بیکار ننشست اما متاسفانه زمانی که باید به او رسیدگی میشد، نشد. استعدادی بود که میشد خیلی بهتر از او استفاده کرد. 25 سال دیر به سینما آمد در حالی که تمام مدت زندگیاش در اختیار هنر بود.
این کارگردان تئاتر به دیگر ویژگیهای خسرو شکیبایی اشاره کرد و افزود: تئاتر عرصهی تعلیم و تعلم است و شکیبایی مظهر این ماجرا بود. همیشه سراپا گوش بود. به همین دلیل همکاری با او هم برای خودش و هم برای گروهی که با او کار میکردند، تجربه بسیار ارزشمندی بود.
مجید جعفری با به یاد آوردن خاطرهای از شکیبایی در نمایش «پرومته در زنجیر» گفت: او علاقه نداشت که کارگردان برای اصلاح بازیاش، نقش را بازی کند و این چنین بود که در این نمایش ده بار نقش را ارائه کرد و من «نه» گفتم و او هر بار با شکیبایی کامل کار جدیدی ارائه کرد و لحظهای نو آفرید تا اینکه بار یازدهم به نتیجه رسیدیم. به او گفتم «اگر از همان ابتدا اجازه میدادی برایت بازی کنم، زودتر به این لحظه میرسیدیم» اما او گفت «در آن صورت، ده نوع دیگر را از دست میدادم اما حالا صیقل خوردم و بیشتر آموختم.»
او خاطرنشان کرد: شکیبایی یک لحظه از آموختن غفلت نمیکرد و آن همان چیزی است که تئاتر و بازیگری ما به آن نیاز دارد.
«خیلی بیمعرفتی به همین سادگی بروم!»
هادی مرزبان دیگر کارگردان تئاتر است که خسرو شکیبایی در دو نمایش «شاهزاده و گدا» و «هنگامه شیرین وصال» با او همکاری داشته است با یادآوری خاطرات همکاریاش با خسرو شکیبایی به ایسنا گفت: او بر خلاف بسیاری از کسانی که تا معروف میشوند، فکر میکنند باید پشت صحنه حکومت کنند، بسیار افتاده بود و همراه. به همه انرژی مثبت میداد. به همه کمک میکرد. از آن بازیگرانی بود که کارگردان را وا میداشت تا هر روز چیز تازهای کشف کند. تا صبح درباره نقشاش مطالعه میکرد. گاهی شبها برای تمرین به خانهی او میرفتیم و تا یک صبح کار میکردیم. من میخوابیدم اما خسرو بیدار بود. او واقعا عاشق بود.
این کارگردان تئاتر ادامه داد: تئاتر ما پیش از آنکه هنرمند و هنرشناس بخواهد، عاشق و عشقباز میخواهد و "خسرو" چنین بود.
مرزبان با اشاره به همکاریاش با خسرو شکیبایی در نمایش «شاهزاده و گدا» اضافه کرد: او هر دو نقش «شاهزاده» و «گدا» را بازی میکرد. خاطرهای دارم از این نمایش که نشانگر عشق خسرو است. در این نمایش صحنهای بود که تمام گداها پایین آوانسن روبروی تماشاگر میایستادند و در دست همه آنها ماسکهایی بسیار سخت و برنده بود که آنها را رو به تماشاگر بالا میآورند. در یکی از اجراها بعد از دو ساعت و پانزده دقیقه که نمایش تمام شد، دیدم خسرو غیبش زده. پرسوجو کردم و فهمیدم به بیمارستان چشمپزشکی فارابی رفته است و معلوم شد بخشی از چشم او پاره شده و دکتر آن را بخیه زده، روی چشمش را گچ گرفته و به او سه روز استراحت مطلق داده بود. خواستم تئاتر را سه روز تعطیل کنم اما خسرو گفت «ابدا» و از گریمور خواست روی گچ چشمش یک چشم نقاشی کند و با آن نقاشی سه شب روی صحنه رفت اما اجازه نداد نمایش یک لحظه تعطیل شود اما حالا بازیگران به خاطر یک عطسهی اضافه، میخواهند نمایش را تعطیل کنند.
هادی مرزبان خاطره دیگری هم از خسرو شکیبایی دارد، خاطرهای که به بازی او در سینما مربوط میشود و توضیح داد: قرار بود خسرو در نمایش «آهسته با گل سرخ» نقش جلال را بازی کند. شبی به اتفاق همسرش پروین کوشیار به خانهی ما آمدند و او گفت« به من پیشنهاد بازی در یک فیلم شده که اگر بازی کنم تا شب عید خانهدار میشوم.» نگاهش کردم و گفتم«میدانی به هنر تو خیلی اعتقاد دارم اما برو و خانهدار شو!» بعد از مدتی سکوت اولین جملهاش این بود: «خیلی بیمعرفتی! به همین سادگی بروم؟!» و چهرهاش درهم شد، دوباره گفت:« لامصب یه چیزی بگو! بگو نرو!» اما من گفتم «خسرو برو و خانهدار شو!» پروین خانم گفت« دنبال بهانهای است که نرود.» به هر حال رفت و فیلم «هامون» را بازی کرد.
مرزبان در پایان صحبتش به ایسنا گفت: خسرو مانند پرویز فنیزاده، علی نصیریان، عزتالله انتظامی، جمشید مشایخی یا اکبر عبدی ذاتا آکتور بود. خسرو یکی از آن آدمهای بیجانشین است که باید خیلی بگذرد تا شاید یکی در حد او بیاید اما خسرو حرام شد و چه حیف!
به گزارش ایسنا، تئاتریها خوب میدانند یکی از ماندگارترین نمایشهایی که خسرو شکیبایی در آن بازی کرده نمایش«شب بیست و یکم» کار محمود استادمحمد است.
استادمحمد پیش از این در یکی از گفتگوهایش درباره این نمایش گفت:« در این نمایش خسرو شکیبایی، بهروز بهنژاد و مهدی محمدیپور بازی میکردند. فکر میکردم بهترین بازی را مهدی دارد و بعد بهروز و بعد خسرو. ولی در تمرین، بازیگران پا به پای پرسوناژ خود را پیدا کردند. خسرو حتی نگذاشت آنها دیده شوند!.خسرو در آن نمایش خلق شد. یک خسرو شکیبایی دیگر. این موضوع برایم جذابیت داشت، حس پنهان خلاقیت.»
و حالا چهار سال از درگذشت بازیگری میگذرد که شور و عشقش، مثال زدنی بود، همان هنرمندی که فقط بازیگر نبود، فقط «هامون» و «مرادبیگ» و «مدرس» نبود یا آن راننده کامیون خسته «اتوبوس شب»، او عاشق شعر هم بود و با آن صدای جادوییاش که شعرهای فروغ و سهراب و نامههای سید علی صالحی و ...و را خواند، خلوت همه ما را چه آهنگین کرد!
تهیه و تنظیم گزارش: نداآلطیب خبرنگار ایسنا
انتهای پیام
نظرات