دانستن اینکه شعرهای برگزیدهی هفتمین دورهی جشنوارهی شعر فجر چه شعرهایی بودند، میتواند جالب توجه باشد، بویژه اینکه کمک میکند جدا از نقدهای واردشده به جشنواره، مخاطب خود به قضاوتی در اینباره برسد.
به گزارش خبرنگار ادبیات خبرگزاری دانشجویان ایران (ایسنا)، هفتمین دورهی جشنوارهی شعر فجر برگزیدگانی در رشتههای مختلف اعم از بخش ویژهی پیامبر اعظم (ص)، بخش شعر سنتی، بخش شعر نو (نیمایی و سپید)، بخش سرود و ترانه و بخش شعر کودک و نوجوان داشت که این شعرها در پی میآید.
رتبهی اول بخش پیامبر اعظم (ص)
محمدحسن مهدویانی
«محمد (ص)»
او را که جهان گمشده در حلقه میمش
جبریل کند فخر که بودست ندیمش
زانوزده پیشش ادب و مهر و کرامت
تا درس بیاموزند از خلق کریمش
هر آینه کردست خداوند تجلی
در آینه خنده رحمان و رحیمش
شاید که شفاعت کند از مؤمن و کافر
در روز جزا گستره لطف عمیمش
غرق است شکیبایی و محو است تساهل
در ژرفی دریا صفتخوی حلیمش
زد خاتمه بر خاتم دیرین نبوت
شقالقمر از شعشعه در یتیمش
آن همت والا که جهانی نتوانست
هرگز بفریبد به متاع زر و سیمش
همبال بهار است، که گل بشکفد از گل
در باغ روانها، وزش نرم نسیمش
تابندهتر از مهر، ببین شمسه نامش
مهتاب غباری، که فشاندست گلیمش
شاهد شده شعرم را، سوگند «لعمرک»
آن مدح که فرموده خداوند علیمش
کردست اگر ابلهی از جهل، جسارت
جاوید محمد، که مبراست حریمش
***
رتبه دوم بخش پیامبر اعظم (ص)
محمدرضا طهماسبی
در خُلق زبانزد شده بر خَلق سرآمد
مختار مشید شده آن عبد مؤید
ای مهر تو و قهر تو در دست گرفته
هم آینه رومی و هم تیغ مهنّد
نه شرع شده غامض و نه ره شده مسدود
تا حکم تو شد نافذ و رای تو مسدّد
ای در تو شده خواب و یقین اندک و بسیار
وی بر تو شده شرّ و شرف کوته و ممتد
ای آنکه مقام تو از این قوس فراتر
وی آنکه مقام تو به فردوس مخلّد
بر شهپر جبریل بنه زین که زند لاف
از اینکه کنار تو رسیده است به مقصد
برگرد! رسول مدنی! پرده برافکن
تا مکه ببیند رخ زیبات مجدد
این سنگ، مگر روی تو و موی تو دیده است
کاینگونه گهی ابیض گشته است و گه اسود
روی تو شده شاخص نیک و بد و زینروی
با تو همه خوبیم و بدون تو همه بد
تو شاهد و شاهی و کسی چون تو ز رحمت
بر مؤمن و مرتد ندهد باده اشهد
ای در پس هر بار نماز آمده نامت
وی بیعت با تو شده تأکید موکد
نه منبرت از عاج و نه بر روی سرت تاج
نه خشت سرای تو ز یاقوت و زبرجد
نه سیم نه زر داری و نه کاخ مجلل
بر فقر نظر داری و بر فقر مقیّد
انسان به یکی روح و یکی عقل شد انسان
وین هر دو تو را داده خدا محض و مجرد
زان روز که بیشبهه و بیپرده به انجیل
حق داده بشارت که ز ره میرسد احمد (ص)
آری هم از آن دم ننشسته است مسیحا
تا موکب شهوار تو از راه بیاید
پی برده ز راز تو در این قافله گویا
این گوشه کشیشی که ز نام تو بپرسد
با نقش و نگارش بزند نقش نگارم
کان گنج، نهان گشته در این قافله شاید
***
اثر تقدیری بخش پیامبر اعظم (ص)
حسنی محمدزاده
«صدای معجزه»
صدای معجزه میآید از پشت دری دیگر
خدا گل میکند در ربنای حنجری دیگر
خبر آورده: دارد سنگباران میشود، ظلمت
ابابیلی که پر واکرده از پلک تری دیگر
کسی با هفت پشت از نسل اسماعیل میآید
شبی از دامن آیینهگون هاجری دیگر
خدا با نقره حکاکی خاتم، شبی زیبا
میآراید به انگشت زمین، انگشتری دیگر
به نخ کردند ماه و مهر را در نیمههای شب
که تسبیحی شود در پنجه پیغمبری دیگر
صدف شد قلب آرام حرا، آهسته آهسته
برای سجدههای سوزناک گوهری دیگر
چهل سال است میخواهد زمین، روشن کند شب را
به نور چلچراغ وحی پیغامآوری دیگر
کنار هم هزاران برگ بارانخورده مصحف شد
برای آیه «یا ایها المدثر ...» دیگر
بخوان با صوت گیرایت: «الم نشرح لک صدرک»
برای سینه تنگ و دل ناباوری دیگر!
ابوجهلیترین پیمان آتشناک کافرها
به دست موریانه میشود خاکستری دیگر
بیا تاریخ هجرت را به غار ثور برگردان!
که تار عنکبوتی کهنه میشد سنگری دیگر
بیا از خشت خشت سینههای دردآلوده
بنا کن مسجد و محراب و مهر و منبری دیگر!
کشانده از شب بیتالمقدس با چنان شوری
دلت، قبلهنماها را به سمت خاوری دیگر
گشوده میشود با تیغهای تشنه از هر سو
برای شرح حال پیروانت، دفتری دیگر
کمی پررنگتر کن آیههای سرخ قرآن را!
که خون حمزه از این لحظه باشد جوهری دیگر
برای نقطههای بای «بسمالله»ها، دارد
به روی ریگهای داغ میافتد، سری دیگر
حدیث بدر و فریاد احد را میکند تکرار
صدای لا اله ... ات در غروب خیبری دیگر
خبر آمد: که جایی شیشه عطری ترک خورده
چه غم! هر قطرهاش گل میدهد در قمصری دیگر
***
برگزیدهی دوم در بخش سنتی
ساجده جبارپور ماسوله
در بقچهام شکوفه و باران گذاشتم
امروز صبح سر به بیابان گذاشتم
بیخود به انتظار جنونم نشستهای
در راه عقل چند نگهبان گذاشتم
گفتی که دوستت... ننوشتی، نداشتی
این حرف کهنه را سر هذیان گذاشتم
عمری که سوخت پای تبت قابلی نداشت
هر چند من برای تو از جان گذاشتم
من مادری فقیرم و فرزند خویش را
با درد نان کنار در خان گذاشتم
حرفی که نیست، میروم از خانهات، بیا
این هم کلید، داخل گلدان گذاشتم!
***
برگزیدهی سوم در بخش سنتی
حامد ابراهیمپور
«نصیب»
دعا کردیم و هر شب ترسهامان بیشتر میشد
دعا کردیم و گوش آسمان هر بار کر میشد
من و تو در دهان زندگی، پابسته جا ماندیم
دعا خواندیم و هر بار این جهنم داغتر میشد
من و تو هر کجای این زمین بسته میرفتیم
گذشته باز مثل سایه با ما همسفر میشد
من و تو چون عروسکهای خیس پنبهیی بودیم
که هر شب سقفمان از ترس آتش، شعلهور میشد
من و تو با دو قاشق چاله میکندیم در سلول
دو قاشق مانده تا پرواز، زندانبان خبر میشد
من و تو حاصل رگبارهایی مقطعی بودیم
دوام تشنگی در ریشههامان مستمر میشد
همیشه بشکه باروتشان سوراخ بود، اما
همیشه بسته کبریتهامان بیخطر میشد
همیشه ربط استدلالهامان با رفاقتها
دلیل خنده چاقوی تیزی در کمر میشد
میان چشممان تنها دو فنجان آب باقی بود
که آن هم پشت سر، صرف وداعی مختصر میشد
نصیب ما تمام زندگی از بودن مادر
صدای خنده آرام گرگی پشت در میشد...
***
تقدیری در بخش سنتی
امید مهدینژاد
«بدرقه دورستی که به زمستان اسکاندیناوی پناه برد»
هموطن! اهل همین ایل و تباری، برگرد
تاب سنگینی غربت نمیآری، برگرد
پیش رو کوه و کویر است، کجا خواهی رفت؟
جادهای کو که در او پای گذاری؛ برگرد
آن طرف پنجرهها قاب غروباند هنوز
مشرق اینجاست، اگر آینهداری برگرد
شب این ناحیه آبستن صبح است، ببین:
سر باماند خروسان حصاری، برگرد
آخرین بازی تقدیر به حکم من و توست
نوبت ماست، اگر مرد قماری برگرد
شب بیداد، قفس امنترین خانه توست
آسمان خانه باز است، قناری! برگرد
***
رتبهی اول در بخش شعر نو (نیمایی و سپید)
مهرداد احمدی
بگذار تمام جهان را سرباز بچینند
گنجشکها
در اولین رد پوتینی که به آب بنشیند
آبتنی میکنند
آخرش لباسهامان را پاره میکنیم
میزنیم زیر خنده
میزنیم زیر گریه
میزنیم زیر همه چیز
ما متعلق به این شهر نیستیم
چشمهای تو تنها رقص را میشناسد و جادو را
وقتی نمیتوانیم این احساس لعنتی را به همه بگوییم،
بشر حق ندارد به اختراع زبان افتخار کند!
تنها یک بار دیگر به هم نگاه میکنیم
تا شب منتظر میمانیم
خودم را در پنبهزارهای گوشت آتش میزنم
***
رتبهی دوم بخش نو (نیمایی و سپید)
الهه تاجیکزاده
باد، هر جهت که میوزد پر از هوای توست
نازنین من! نگفتهای...
در کجای این جهان شکفتهای...؟!
***
نه با یاس و سوسن ... نه پونه ...
سرم را به هر چیز شد ... گرم کردم
بگو نازنینم ... دلم را چگونه ...؟!
***
با نگاه روشنت مرا ستاره کن
آفتاب من!
یک اشاره کن ...
***
طرح یک لبخند را بر صورتم بنشان
چهرهام را تازه کن ... هر چند سر پایی!
آه! ای جراح زیبایی!
***
هر بامداد از دامنم خونابه میریزد...
شرق پر از اندوه و رسوایم،
اما خیالی نیست... من خورشید میزایم!
***
برگزیدهی سوم در بخش شعر نو (نیمایی و سپید)
محمدمهدی سیار
«اعتقاد»
در همین سیاهی شگفت هم
گرمی حضور آفتاب را
میشود نفس کشید
میشود هنوز ... میشود!
گرچه شب
پیش چشم ما
ثانیه به ثانیه روز میشود
تقلا
ای تقلای بیهوده بیتوقف
ای زمین
ای فرومانده ناخوشاحوال
هیچ دستی به دلسوزیات برنیامد
آه ... ای واژگون لاکپشت کهنسال!
***
رتبهی دوم بخش سرود و ترانه
حامد عسگری
«پدربزرگ»
با اذان اولت تو گوش من
روشنی بخشیدی روح و جسممو
مونده بودن چی صدا کنن منو
از تو قرآن درآوردی اسممو
روی درد زانوهات بزرگ شدم
شبو با قصه چراغون کردی
شادی رو دادی به ما و غصه رو
تو دلت ریختی و پنهون کردی
قفلای خورده به چرخ زندگی
به کلید دست تو وا میشدن
زیر بازارچه که میرفتی نماز
همه محل برات پا میشدن
بعد مسجد تو مسیر زورخونه
یا علی پر میکشید از تو نگات
مرشدی محو چشات بود و میگفت:
طول عمر پهلوونا صلوات
میخوام از خدا بحق عاشقاش
دلت آزرده درد و غم نشه
سرو سرفراز باغ زندگی
سایهت از سر محله کم نشه
***
رتبهی سوم بخش سرود و ترانه
عالیه محرابی مریمآبادی
«گیاه تازه» (تقدیم به شهدای علمی)
دوباره شاخه لبهات پر از اوقات انگوره
دارم دلشوره میگیرم که چشمای تبر شوره
دل تخته سیاها رو همیشه روشنی دادی
تو پای درس باورهات تا آخر خوب وایسادی
داره از باغ انگشتات گیاه تازه میجوشه
زمین با قمصر خونت لباس تازه میپوشه
دلت رو باد آتیش زد که خاموشت کنه اما
گلی که توی آتیشه میپیچه عطر اون هر جا
مگه میشه به تور انداخت دل موجای دریارو؟
پرونده تور ماهیگیر، فقط خواب حبابارو
لباس زخم گلدونا پره از عطر آویشن
شکفت از هسته خونت، هزار تا شاخه روشن
باید پیدا کنم کم کم تو رو با چشمای خیسم
باید با جوهر خونت یه شعر تازه بنویسم
***
رتبهی دوم در بخش کودک و نوجوان
طیبه شامانی
«دندان شانه»
دندانهای از شانهام
دیشب کمی لق شد شکست
شاید که آن دندانه هم
دندان شیری بوده است
ای شانه جان دندان من
عین همین افتاده بود
اما به جای آن خدا
محکمترش را داده بود
شانه بزن حالا تو با
دندانههای اینوری
تا دربیاید آنورت
دندانه محکمتری
***
رتبهی سوم در بخش کودک و نوجوان
محمد صارمی شهاب
ما
ما بچههای ساده کلاس
مثل دانهها
به آفتاب و آب دلخوشیم
ذهن ما
توی میزهای مدرسه
هر کدام دفتریست
کیفها و کولهها پر از جواب
ما ولی سؤالمان
چیز دیگریست
روزها را
یکی یکی یکی یکی
خشت میزنیم
بازی قشنگ ما
توی کورهها
آجر است و خاک
روزهای ما همیشه جمعه است
در هوای پاک
ما کلاسمان پر از نشاط و کوشش است
ریزعلی کنار ما
بار میبرد
عصرها به جای زنگ مدرسه
خسته تا کنار ده
میدویم
ما به جای مدرسه به جای درس
صبحها سر کلاس خشتها میرویم
***
رتبهی سوم بخش کودک و نوجوان
منیره هاشمی
«دختر چوپان»
دختر چوپان هوا خوب است باز
گله را بردار و تا صحرا ببر
لالهها دیگر به دنیا آمدند
گله را تا دیدن آنها ببر
*
پونههای سبز بارانخورده را
دانه دانه از لب چشمه بچین
پشت تپه پل زده رنگینکمان
زودتر بالا برو او را ببین
*
گله را هی کن ببر سمت بهار
زیر سقف مهربان آسمان
من دلم از ابرهای غم پر است
یک دهان آواز چوپانی بخوان
به گزارش ایسنا، داوران بخشهای ششگانه هفتمین جشنواره شعر فجر به شرح زیر بودند:
داوران بخش ویژه پیامبر اعظم (ص): عباس مشفق کاشانی، محمدعلی مجاهدی و مرتضی امیری اسفندقه.
داوران بخش نقد و پژوهش: دکتر مهدی محقق، دکتر میرجلالالدین کزازی و دکتر حسین رزمجو.
داوران بخش شعر کلاسیک: دکتر محمدجعفر یاحقی، دکتر محمدرضا ترکی، بهاءالدین خرمشاهی، خسرو احتشامی هومهگانه و محمدکاظم کاظمی.
داوران بخش شعر سپید و نیمایی: یدالله مفتون امینی، علی موسوی گرمارودی، مصطفی علیپور و یوسفعلی میرشکاک.
داوران بخش سرود و ترانه: علی معلم دامغانی، علیرضا قزوه و رشید کاکاوند.
داوران بخش کودک و نوجوان: ناصر کشاورز، مصطفی رحماندوست و عرفان نظرآهاری.
انتهای پیام
نظرات