فرزند عباس یمینی شریف به سخنان مطرحشده در برنامه تلویزیونی «هزار و یکشب» از سوی جعفر ابراهیمی انتقاد کرد.
به گزارش خبرنگار ادبیات خبرگزاری دانشجویان ایران (ایسنا)، هومن یمنی شریف در این نامه نوشته است:
«جناب آقای کاکاوند
مجری محترم برنامه هزار و یکشب شبکه چهارم سیمای جمهوری اسلامی ایران
با سلام و احترام،
و با تشکر از زحمات شما در شناساندن ادبیات و فرهنگ کشورمان.
اخیرا دوستان و آشنایانی مرا از اجرای برنامه ویژه سالگرد درگذشت عباس یمینی شریف، که در تاریخ ٢۵ آذرماه ١٣٩١ پخش شد، آگاه کردند و در مورد مطالبی که در آن عنوان شده بود، سؤالات و اظهارنظرهای مختلفی کردند. خوشبختانه توانستم این برنامه را از آرشیو دیجیتال سایت شبکه ۴ دریافت و مشاهده کنم.
پیش از هر چیز میبایست به سهم خود از تلاشی که برای قدردانی از عباس یمینی شریف، این خدمتگزار بزرگ ادبیات و آموزش و پرورش کودک در ایران، بهعمل آوردید، سپاسگزاری کنم؛ نه فقط بهعنوان فرزند او بلکه بهعنوان یک تن از چند نسل کودکان میهن ما که از سرودهها و نوشتهها و خدمات او به فرهنگ و آموزش و پرورش بهره برده است.
اما با وجود تلاش ارزنده شما و همکارانتان، نکاتی از زندگی ادبی و فرهنگی عباس یمینی شریف در گفتوگوها و تحلیلهای ارائهشده ناگفته ماند و با اظهاراتی که از سوی یکی از شرکتکنندگان محترم، آقای جعفر ابراهیمی، در نیمه دوم برنامه ابراز شد، لازم دیدم مطالبی را طی چند نکته به استحضار برسانم. امیدوارم این مطالب بهطور مناسبی در برنامه شما منعکس شود و برای برآورده شدن این منظور در صورت ضرورت میتوانیم تلفنی هم گفتوگویی داشته باشیم.
١- اھمیت تاریخی و مضامین کار ادبی یمینی شریف:
عباس یمینی شریف سرودن شعر را از نوجوانی اغاز کرد، از سال آخر دبستان و بهطور پیگیر از ١۶ و ١٧ سالگی ( ١٣١۵ و ١٣١۴ ) در دانشسرای مقدماتی. اولین شعری که برای بچهها سرود. شعر سوسک بود که در مجله نونهالان چاپ شد.
سوسکه میگه جیر، جیر / کرده گلوم گیر، گیر
موسیقی خوب میدانم / هر جا باشم میخوانم
آوازهخوان خوشنام / منم میان حمام
دو شاخکم ظریفه / پوست تنم لطیفه
دو بال من قشنگه / زرد و حناییرنگه
پاهای من بلوره / موهای زیبام بوره
راستی که من قشنگم / ببین چه شکل و رنگم
(نیم قرن در باغ شعر کودکان)
در آن زمان کارهای ادبی برای کودکان بسیار اندک بود و هنوز زبان شعر و داستان که کودکان را مخاطب قرار میداد، بسیار سنگین و مضمون آنها تنها پند و اندرز بود. ساده و کودکانهنویسی و موضوعاتی که نشاط و ذوق کودکان را برانگیزاند، کاری بسیار تازه بود که برای دانشجویان و استادان ادبیات که عزت و احترام را در کشف راز و رمز عشق و عرفان شاعران قرنهای ششم و هفتم هجری قمری میجستند، کوچک و بیارزش می نمود. شاعر کودکان وجود نداشت. تنها معدودی شعر برای، یا دربارهی کودکان از ایرج میرزا، مهدیقلی خان هدایت و یحیی دولتآبادی، ملکالشعرای بهار، حبیب یغمایی، پروین اعتصامی، گل گلاب و جبار باغچهبان میشد سراغ گرفت.
اشعار ساده و آهنگین یمینی شریف در دانشسرای مقدماتی، نظر یکی از استادان او، ابراهیم بنیاحمد را جلب کرد و موجب تأسیس مجله بازی کودکان در سال ١٣٢٣ شد. در طول چند سال انتشار این مجله عباس یمینی شریف اشعار زیادی با موضوعات مختلف از حوادثی که برای کودکان اتفاق میافتاد، موجودات طبیعت، موضوعات رفتاری و اجتماعی و اشعاری برای سرگرمی و نشاط و تخیل آنها سرود. شعرهایی درباره: حیوانات: مورچه، زنبور، مگس، گنجشک، گربه، سگ، گوسفند، مرغابی؛ غاز، پرستو، مرغ، خروس، پشه، اسب، الاغ، پروانه، گاو و... .
طبیعت: باد، ماه، ستاره، ابر، درختها، گلها، میوهها، فصلها.
ساختههای انسان: ساعت، سماور، قایق، اتومبیل، میز، چراغ، دیگ و ..
خانواده: پدر، مادر، دختر، پسر، پدربزرگ و ...
رسوم: عید، چهارشنبهسوری، سیزده بهدر، هفت سین
ارزشها: نیایش پروردگار، میهن، برزگران، کارگران، کار، کتابخوانی، ورزش، شجاعت، پشتکار، پاکیزگی، درختکاری، پسانداز، و ..
رفتار: سنگپرانی، تخمه شکستن، سیگار کشیدن، لباس شستن در نهر آب، خودنمایی، مهربانی، نظافت و....
موضوعات اشعار یمینی شریف در دهه ١٣٢٠ برگرفته از طیف وسیعی از موارد تجربه و تصور کودک بود. در زمانی که برای هر بخش ازاین طیف یا هیچ و یا تنها اندکی کار شده بود. اشعار او با سادگی و جذابیت و آهنگین بودن خود کمبود بزرگی را در ادبیات فقیر کودک جبران میکرد. صدرالدین الهی از کودکی خود در دهه ١٣٢٠ نقل میکند که پدرش مایل به خرید مجله بازی کودکان نبود و اصلا «شد ابر پاره پاره» را شعر نمیدانست و میگفت «بهتر است صدر الدین به مشقش برسد» اما صدرالدین با خواندن این شعر ذوقی ازاندیشه به شبهای پرستاره آن زمان تهران احساس میکرد. شعری که او را آنچنان به رؤیا میبرد، این بود:
شد ابر پاره پاره / چشمک بزن ستاره
کردی دل مرا شاد / تابان شدی دوباره
دیدی که دارمت دوست / کردی به من اشاره
چشمک بزن ستاره / شد ابر پاره پاره
.....
(«آواز فرشتگان» ١٣٢۵)
سادهگویی، نشاط، آهنگ، زیباشناسی، تخیل و آموزش، مشخصات شعر یمینی شریف بود که تحولی تاریخی در شعر کودکان ایجاد کرد و از او پلی ساخت که شعر کودک از آن عبور کرد و به دوره نوینی از رشد و پیشرفت خود وارد شد و این کار بزرگ یمینی شریف در سرودن اشعار گوناگون در مجله بازی کودکان نقطه عطفی در ادبیات کودکان شد.
اشعار جاودان یمینی شریف که چند نسل از کودکان ایران نقش بسته است، در همین دوره سروده شدند:
فرزندان ایران
ما گلهای خندانیم / فرزندان ایرانیم
ایران پاک خود را / مانند جان میدانیم
ما باید دانا باشیم / هوشیار و بینا باشیم
از بهر حفظ ایران / باید توانا باشیم
آباد باشی ای ایران / آزاد باشی ای ایران
از ما فرذندان خود / دلشاد باشی ای ایران
(«آواز فرشتگان» ١٣٢۵)
کتاب
من یار مهربانم / دانا و خوشبیانم
گویم سخن فراوان / با آنکه بیزبانم
پندت دهم فراوان / من یار پنددانم
من دوستی هنرمند / با سود و بیزیانم
از من مباش غافل / من یار پنددانم
(«آواز فرشتگان» ١٣٢۵)
درخت
به دست خود درختی مینشانم / به پایش جوی آبی میکشانم
کمی تخم چمن بر روی خاکش / برای یادگاری میفشانم
درختم کم کم آرد برگ و باری / بسازد بر سر خود شاخساری
چمن روید در آنجا سبز و خرم / شود زیر درختم سبزهزاری
به تابستان که گرما رو نماید / درختم چتر خود را میگشاید
خنک میسازد آنجا را ز سایه / دل هر رهگذر را میرباید
به پایش خستهای بیحال و بیتاب / میان روز گرمی میرود خواب
شود بیدار و گوید: ای که اینجا / درختی کاشتی، روح تو شاداب
(«آواز فرشتگان» ١٣٢۵)
٢- موضوعات روز در شعر یمینی شریف:
شعری که در برنامه شما به مدت نسبتا طولانی توسط آقای جعفر ابراهیمی مورد انتقاد قرار گرفت، «آهای، آهای ای بچه جان، توی کوچه سنگ نپران» یکی از اولین اشعار یمینی شریف بود که در هشتمین شماره مجله بازی کودکان در سال ١٣٢٣ چاپ شد. در زمانی که هنوز نه تلویزیون بود و نه برنامهای برای کودک در رادیو، کانون پرورش فکری کودکان و شورای کتاب کودک هم نبودند، وسایل بازی و سرگرمی بچهها بسیار کم بود، زمین ورزش و پارک نادر بود (در تهران امجدیه بود و پارک شهر)، فیلم و موسیقی و کتابخانه برای بجهها نبود و تعداد کتاب کودک ناچیز. پدر و مادرها هم وقت و برنامه خاصی برای بچهها نداشتند. بچهها یا در مدرسه بودند یا در کوچهها؛ دخترها با آدمکهای دوختهشده از پارچه کهنه و استکان نعلبکی گلی و پسرها با سنگ و الک دولک بازی میکردند و گاهی با توپ که آن را هم اکثر بچهها نداشتند (هنوز پلاستیک نبود و توپ چرمی برای بسیاری از بچهها گرانتر از ان بود که بتوانند تهیه کنند) و شاعران و نویسند گان امروز کودک هم هنوز متولد نشده بودند. عباس یمینی شریف ھم ٢۵ سالش بود. خود او از انگیزه شعرش درباره سنگپرانی اینچنین تعریف می کند:
«... در مجلات بازی کودکان، دانشآموز، سازمان جوانان شیر خورشید سرخ و کیهان بچهها که سردبیری یا مدیریت آنها را به عهده داشتم، هرجا تشخیص میدادم که اگر موضوع انتقادی، تربیتی، بهداشتی، اخلاقی مورد نظر که گاهی سرمقاله را تشکیل میداد، به شعر باشد، مؤثرتر واقع میشود و بیشتر در ذهن کودکان میماند، ان را به شعر میگفتم و در مجله درج میکردم. مثلا در مورد بچههایی که در ایام تابستان در کوچهها جمع میشدند و به یکدیگر سنگ میزدند، یا به خانههای مردم سنگ میانداختند، شیشهها را میشکستند، تصمیم گرفتیم که در مجله بازی کودکان که صاحب امتیازش آقای بنیاحمد بود و سردبیرش من، مطلبی بنویسیم و بچهها را از این کار منع کنیم. در همین اندیشه بودیم که یکی از همین سنگها به سر فرزند آقای بنیاحمد خورد و ان را شکست و بچه را روانه بیمارستان کرد. این اتفاق عزم ما را در نوشتن مقاله جزم کرد. نوشتن مقاله را من بهعهده گرفتم، ولی آن را به شعر نوشتم. آنهم بر وزنی نشاطآور که برای جستوخیز و رفتارهای پرتحرک بچهها مناسب بود.» (نیم قرن در باغ شعر کودکان، ص ٣۶)
یک دهه بعد، در سالهای ١٣٣٠ در دوران کودکی من این شعر هنوز زنده و سر زبان کودکان بود، زیرا به موضوعی رایج، واقعی، خطرناک و پرهیجان میپرداخت، یعنی سنگپرانی که جزو معدود سرگرمیها و ماجراجوییهای بچهها بود. این شعر بسیار آهنگین بود و به راحتی حفظ و خوانده میشد. هر کس سنگ برمیداشت، میخواندیم: «آهای، آهای ای بچه جان، توی کوچه سنگ نپران». موضوع شعر از زندگی و تجربه بچهها در آن زمان برخاسته بود. خود اقای جعفر ابراهیمی در برنامه شما، از تجربه سنگپرانی خودشان تعریف کردند و دردسری که با پاسگاه داشتند. آقای هوشنگ مرادی کرمانی (نویسنده داستانهای مجید) نیز چندینبار از تأثیر این شعر بر خودشان که تجارب تلخی از سنگپرانی داشتند، صحبت کردهاند. سنگپرانی تجربهای زنده و مشکلساز برای بچهها بود.
این نظریه آقای جعفر ابراهیمی که چنین موضوع به آن مهمی برای کودکان در آن زمان، نمیبایست موضوع شعر قرار میگرفت، یا تجربه زندگی کودکان را قابل شعر نمیبیند و یا با پیروی از مباحث شعر بزرگسالان مقام شعر را بالاتر از این میداند که وارد مسائل و موارد روزمره کودکان شود. در حالیکه موارد کنجکاوی، ذوق، تخیل، توجه و تصور کودک دامنه بسیار وسیعتری از بزرگسالان دارد و به همین نسبت نیز موضوعات شعر او بسیار گوناگونتر و گسترهاش بسیار پهناورتر است. برای بزرگسالان بسیاری از موارد تجربه زندگیشان بدیهی و فاقد ارزش ویژهای برای به شعر کشیدن است. ولی برای ذهن نوآموز، کنجکاو، کاشف، تنوعطلب و بازیگوش کودکان عرصه شعر میتواند به پهنای تمام جهان شناخته و ناشناخته او باشد. شعر درباره توپ و موش و ستاره، یا حوادث سادهای نظیر صدای حیوانات، اینکه بچهای زمین میخورد و میخندد، مادر از کاری از بچه خوشحال میشود، پرندهای که از شاخهای میپرد، یا مثلا حوادثی که در بازی بچهها اتفاق میافتد، برای بزرگسالان جذابیتی ندارد.
شعر بزرگسالان تأثیر خود را بیشتر با پرداختن به آرزوها، اندیشهها، شیفتگیها، رازگونهها و دریغها مییابد. منظور این نیست که این مضامین به زبان و برای کودکان نباید به شعر درآید. عباس یمینی شریف در زمان خود با سرودن اشعار با این مضامین برای کودکان پیشگام بود. شعر ماه آسمانی نمونهای از اشعار او در این زمینه است:
ای ماه شبپرستم / من در پی تو هستم
شبها به روی زیبات / چشمان خود نبستم
امشب کبوتری شو/ بنشین به روی دستم
تا کم کمت کنم ناز/ با من بخوانی آواز
بازی کنیم و شادی / با هم کنیم پرواز
صبح سحر به جایت / برگردی از زمین باز
(از شعر ماه آسمانی، نیم قرن در باغ شعر کودکان - اولین انتشار در مجله بازی کودکان شماره ١٠، سال ١٣٢۴) بلکه منظور این است که موضوعات سرگرمی و آموزشی و تربیتی را موضوعات شعر کودک ندانستن از بیخبری از عالم کودکان و یا بیاعتنایی به آن ناشی میشود. یمینی شریف دوران کودکی سختی داشت و میدانست چگونه کودکان از سوء بهداشت و تغذیه، از بیاعتنایی و سوء تفاهم و سوء رفتار رنج میبرند و اینها را بخشهای مهمی از موضوعات شعر خود برای نه تنها نشاط و سرگرمی و تصور، بلکه برای آموزش و پرورش کودکان میدانست. او معتقد بود: «شعر کودک از حیث موضوع وسیع، پردامنه و متنوع است. ممکن است هر چیز، هر پدیده و هر امری از امور را که در محیط و حوزه حواس کودک و قابل درک و جذب او باشد، شامل شود.» (نیم قرن در باغ شعر کودکان ص ٤٤)
یکی از موضوعات جالب و هیجانانگیز برای بچهها تا ۴٠ و ۵٠ سال پیش جوش آمدن سماور و سررفتن غذا روی شعلههای فتیله نفتی بود. اگر در خانه بودیم، روزی چند بار ما را به آشپزخانه که در بعضی منازل راه ورودش از حیاط بود، میفرستادند که خبر بیاوریم که آیا سماور یا دیگ به جوش آمده است یا خیر. سماور که جوش میآمد و آب در آن غلغل میکرد، بزرگتری را صدا میکردیم که فتیله ان را پایین بکشد. اگر آشپزخانه دور بود، سماور که دیگر کمتر نفت میسوزاند و هوا را کمتر آلوده میکرد (یا بهقول معروف آن زمان، بوی نفتش رفته بود) را به داخل اتاق میآوردند تا برای دم کردن و نوشیدن چای، که در طول روز بهکرات انجام میشد، در دسترس باشد. این خبر کردن و مشاهده عکسالعمل بزرگترها و حمل سماور و چیدن بساط چای در آن زمان که بچهها وقت بسیار و سرگرمی کم داشتند، برای ما خیلی جالب و ذوقآور بود و وقتی موضوع سماور پیش میآمد، یاد این شعر یمینی شریف میافتادیم و با فریاد میخواندیم:
«آی سماور جوش آمد/ آب به صدا توش آمد
بلند شو و سماور / توی اتاق بیاور
جوشید و آبش سر رفت / همه بخارش در رفت
.....»
(شماره ٥ مجله بازی کودکان ١٣٢٣)
خوشبختانه در ان حالت ذوق و هیجان، کنار ما منقّدی حضور نداشت که به ما تذکر بدهد استفاده از کلمه «توش» در شعر درست نیست (از انتقادات آقای جعفر ابراهیمی، برنامه «هزار و یکشب» ٢۵ آذرماه ١٣٩١). این کلمه «توش» همان کلمهای بود که ما در حرف زدن بهکار میبردیم و میبریم و کاربرد آن در این شعر که صرفا برای شادی و نشاط و بازی بچههاست، آن را دلچسبتر، بچگانهتر و خودمانیتر میکرد. شعر کودکان، اگر بخواهد به همان اندازه شعر بزرگسالان خود را مقیّد به فصاحت و بلاغت کند، چه بسا و بویژه در اشعار شورانگیز و شادیآور و بازی - شعرها، از مخاطب خود جدا میشود. مثلا در بازی - شعر معروف و قدیمی و ماندگار «عمو زنجیرباف» که همه ما آن را بارها خوانده و شنیدهایم، «بابات آمده، چی چی آورده؟» را نمیشود گفت: بابایت آمده، چه چیز آورده است؟.
کار بزرگ یمینی شریف، سرودن شعر برای کودکان، با انتخاب موضوعات جذاب و کودکانه و به زبان ساده، آسان و آشنا برای
کودکان بود. این کار در زمانی که او شروع کرد، سنتشکنی بود و سخیف کردن شعر تلقی و به استهزا گرفته میشد. اما به تدریج این فهم حاصل شد که در سرودن و نوشتن برای کودکان باید کودک را اصل قرار داد و نه شاعر و نویسنده را و این همان تفاوت اساسی شعر کودک با شعر بزرگسالان است. همان اصلی است که کسانی که میان هر دو گیر کرده اند، درک نمیکنند و مثلا به طعنه میگویند: «ما شاعران امروز معتقدیم که شاعر کودک باید در درجه اول شاعر باشد، بعد بتواند برای کودکان هم شعر بگوید». (از اظهارات آقای جعفر ابراهیمی در همان برنامه). کاش ایشان میگفتند: شاعر کودک باید در درجه اول کودک و کودکی را بفهمد و بعد برای کودکان شعر بگوید.
احسان یارشاطر مینویسد: «عالم کودکان عالم دیگری است. منطق بزرگها هنوز آن را مهار نکرده است و در آن آزادیهایی هست. آه ما آنها را ازدست دادهایم. افراد نادری میتوانند به آن عالم برگردند و با کودکان دمساز شوند و به زبان خودشان برای آنها شعر بگویند و قصه بنویسند. یمینی شریف سرآمد آنهاست. اشعاراو نونهالان را شاد و سیراب میکند و بزرگسالان را با تأثیری که در آنهاست، به عالم کودکان بازمیگرداند» (ایراننامه، بهار ١٣۶٨)
٣- تحولات جامعه و ادبیات کودک
آقای محمدهادی محمدی، نویسنده و پژوهشگر ادبیات کودکان، در مورد دهه ١٣٢٠ و ١٣٣٠ مینویسد: «یمینی شریف و همکاران او در این دوره در کار شاعری و نویسندگی کودک برای جامعه تولید معنا میکردند تا روند تحول مفهوم کودکی در آن شکل بگیرد.
هنگامی که کودک از جنبه بهداشتی، پوشاک، حقوق اجتماعی و حقوق کودک وضعیت ناگواری داشت، ادبیات کودکان آن سر زندگی و شادی را نمیتوانست داشته باشد. نمیتوانست تنها به موضوعها و درونمایههایی که وصف زیباییهای زندگی و طبیعت بود، اشاره داشته باشد.» (بزرگداشتنامه عباس یمینی شریف - ص ٣٣ ، شورای کتاب کودک، آذر ١٣٨۵) نوشاعرانی که بعد از گذشت ربع قرن از آغاز شعر یمینی شریف، یعنی از نیمه دوم دهه ١٣۴٠ کار شعر و نویسندگی برای کودکان را شروع کردند، طبعا ضرورت پرداختن به بعضی موضوعات دهههای قبل را چندان احساس نمیکردند. آنها در زمانی رو به این کار آوردند که سطح بهداشت و فرهنگ و آگاهیهای اجتماعی در جامعه دگرگون شده و در موضوعات تجربیات و تصورات کودکان هم تغیرات مهمی بهوجود آمده بود. ادبیات کودکان نیز با کوشش پیشآهنگانی چون عباس یمینی شریف با انتشار کتابها و مجلات و ایجاد نهادهای مختلف آموزشی و پرورشی رشد کمّی و کیفی چشمگیری کرده بود و این تغییرات طبعا توقعات نوین و فراوانی را در امور فرهنگی و از جمله در ادبیات کودکان به وجود آورده بود.
برخی از این نوشاعران در تلاش خود برای درک و آمادهسازی و پاسخگویی به این توقعات جدید، توجهی به شرایط پیش از خود و بازتابهای ادبی و فرهنگی آن نداشتند و مانند نوجوانانی که میخواهند هویت خود را با انتقاد از اولیای خود تعریف و تثبیت کنند، نوآوری خود را با نفی کارهای پیش از خود آغاز میکردند. اگر سبکی را برای سرودن شعر کودک میپسندیدند، سبکهای دیگر را مردود و محکوم میدانستند.
رویداد مهم دیگری که از اواسط دهه ١٣۴٠ جامعه ایران را درنوردید، رشد پرشتاب اندیشههای تند سیاسی و اعتراضی در میان روشنفکران بود. تعدادی از شاعران و نویسندگان نوخاسته در این دوران، با تأثیرگیری از ان اندیشهها، ادبیات کودک را همعرصه مبارزه طبقاتی و سیاسی میپنداشتند. این عده هدف اصلی شعر کودک را پرورش نسل نو برای مبارزه و تحقق آرمانهای خود میدانستند و اشعار صرفا آموزشی، سرگرمی و عاری از پیامهای مبارزاتی را انحرافی از این رسالتی که خود تعیین کرده بودند. برای این عده، در ادبیات کودک ، اصل نه کودک، بلکه مبارزه برای دگرگونی جامعه بود. پیشآهنگان این اندیشه تند سیاسی، حمله به عباس یمینی شریف را، که در آن زمان شهرتی در ادبیات و آموزش و پرورش کودک یافته بود، مؤثرترین و سریعترین راه برای جلب توجه نوجوانان و دانشجویان و آموزگاران و روشنفکران به نظرات خود یافتند و موجی از انتقاد نسبت به موضوعات شعر و نوشتههای او به راه انداختند. متأسفانه تقدسی که از اهدافشان احساس میکردند، به تعصبشان واداشت و انصاف به کنار رفت. این گروه از میان دهها شعر یمینی شریف درباره درختها و گلها و حیوانات و کتاب و ایران و بچهها، چند شعر دهه ٢٠ و ٣٠ او را برگزیدند و فارغ از زمان و مکان و انگیزه سروده شدن آنها، مورد حملهشان قرار دادند و چشم بر روی اشعار دیگر او که انتقادشان را مختل میکرد، بستند. همانطور که آفای جعفر ابراهیمی هم در برنامه شما اشاره کرد، هرکس میخواست یمینی شریف را بکوبد، شعر «آهای، آهای ای بچه جان» را مثال میآورد. آنچه آن منتقدان دیگر نمیگفتند، زمینهها و شرایط زمانی این شعر بود و گوناگونی و سیر دگرگونی موضوعات اشعار یمینی شریف در طول تاریخ کار ادبی او، یعنی همان تاریخ ادبیات نوین کودک در ایران.
حملات دهه ۴٠ و ۵٠ محصول خشم شدید تازهواردان به ادبیات کودک از تشدید محرومیت، فقر، تبعیض و اختلاف طبقاتی در جامعه و بویژه در میان کودکان بود. آنها میخواستند این واقعیتها در ادبیات کودکان منعکس و کودکان نسبت به آنها آگاه و فعال شوند. کسانی که چنین دیدگاهی داشتند، اکثرا از خودگذشته و فاقد انگیزههای شخصی و مالی و مقامی بودند و در آن شرایط ملتهب و اعتراضبرانگیز جامعه، توانستند عدهای از کوشندگان و علاقهمندان ادبیات کودک را تحت تأثیردیدگاه خود قرار دهند. اما خارج کردن ادبیات کودک از دایره آموزش و پرورش و عوالم و عواطف بنیادین کودک، کاری بسیار مشکل بود و این تلاش عظیم آرمانگرایانه موفق به رسیدن به اهداف اصلی خود نشد؛ ولی تأثیرات مثبت و منفی گوناگونی از خود به جا گذاشت. مثبتترین تأثیر آن تسریع در گسترش ادبیات کودک به موضوعات، دیدگاهها و سبکهای جدید بود و یکی از تأثیرات بسیار منفی آن رواج شیوه تخریب و تخطئه و دستهبندی در نقد ادبیات کودک که حاصل الگوبرداری از شیوه مشابه در ادبیات بزرگسالان در آن زمان بود. شیوهای که با وجود دگرگونیهای عظیم در ایران و جهان و گسترش افق دید به هنر و ادبیات، هنوز برخی از منقدین ما به آن چسبیدهاند و چون ایزار کهنهای بهکار میبرند.
۴- تحول در شعر یمینی شریف:
کار ادبی و هنری هر شاعر و نویسنده و هنرمندی با تکامل او و جامعه پیرامون او تغییر میکند. شعر یمینی شریف هم از این قاعده مستثنی نبود. پنجاه سال نویسندگی و سرودن شعر برای کودکان، آن هم در دوران بروز تحولات پرشتاب اقتصادی و اجتماعی، طبعا موضوعات معین شعر و داستانهای یمینی شریف را نیز متحول کرد. زندگی کودکان در دهههای ۴٠ و ۵٠ با دهه ١٣٢٠ تفاوت زیادی داشت. سطح و کیفیت سواد و بهداشت، شعور و رفتار و نزاکت اجتماعی، اهمیت کودک در خانواده، کیفیت و کمیت مراکز آموزش و پرورش، امکانات عمومی نظیر پارک و کتابخانه و ورزشگاه، قانون و مقررات، برنامههای رادیو و تلویزیون، میزان انتشار کتاب و مجلات، گردشگری در داخل و خارج از کشور و بسیاری موارد دیگری که در چگونگی تجربه و تصور کودکان تأثیرگذار هستند، ارتقای اساسی یافتند. تجارب زندگی کودکان دگرگون و افق اندیشه و دامنه تخیلاتشان وسیعتر شده بود. دیگر کمتر فروشندگان دورهگرد با الاغ در کوچهها می گشتند، که نوازش الاغشان از معدود دلخوشیهای ما بچه ها بود و دلمان برایشان میسوخت. دیگر کمتر گوسفندها را در کوچه و خیابان سر میبریدند که موجب ترحم و وحشت ما بشود، ولی با کنجکاوی پوست کندنشان را نگاه کنیم. دیگر در شهرها رخت و ظرف شستن در نهرها و کنار شیرهای فشاری آب برچیده شد، چاقوتیزکنها و دیگ سفیدکنها و پنبهزنها و آب حوض کشها و جغجغهفروشان به تدریج رفتند و جای خودرا دادند به پلاستیک و ملامین و تفلون و پتو و اسباببازیفروشان در فروشگاههای کوچک و بزرگ یا با دوچرخه و موتور و وانت در کوچهها و خیابانها.
دیگر سنگپرانی هم به همراه کبوتربازی و الک دولک و برخی عادتها و بازیهای دیگر، با تغیرات زیادی که در امکانات و چگونگی صرف وقت و بازی بچهها به وجود آمد، از میان رفت و موضوعیت نداشت. شعر یمینی شریف نیز موضوعات جدیدی از زندگی و تخیلات کودکان برگزید و به سیر خود ادامه داد.
خانم توران میرهادی با اشاره به اشعار یمینی شریف در این دوره، مانند «برف»، «حرف دیگ»، «تیر و نوا» و «باغ وحش آسمان» میگوید: «در این شعرها به وضوح میبینیم آه چگونه سیلان تخیل و اندیشه به تدریج بر پندآموزی و حکمتآموزی پیشی میگیرد و بخصوص در شعر نوجوانان توصیفهای تازه و بدیع پدید میآید (سخنرانی در شورای کتاب کودک، دیماه ١٣٦٩)
«باغ وحش آسمان»
در آن کبود گنبد / هر چیز هست، زیباست
در پردههای زیباش / بسیار دیدنیهاست
شبهای پرستاره / تاقی است پر ز تصویر
بزغاله، گاو، ماهی / خرچنگ و عقرب و شیر
یک خرس کوچک آنسوش / خرس بزرگ پهلوش
یک جای آن دو پیکر / جای دگر ترازوش
یک گله ابر، گاهی / آید به دشت آبیش
گویی که باغ وحشی / آید ز دورها پیش
یک اسب سرکش آنور / گرگ و نهنگ اینسو
فیل و پلنگ و آهو / خرگوش و اسب و استر
دنیا چه خندهدار است / باشد عجیب هر جاش
هم این جهان پایین / هم آسمان بالاش
دنیا همین جهان است؟ / یا هر چه هست دنیاست؟
در زیر آسمان است؟ / یا باغ کهکشانهاست؟
عالم کجاست یا چیست؟ / آن را که دیده هر جاش؟
آن را کجاست پایین؟/ گویی کجاست بالاش؟
دانستههای ما چیست / از این کتاب کیهان؟
دارد کتاب هستی / ناخواندهها فراوان
(باغ وحش آسمان، «باغ نغمهها» ١٣٥٢)
موضوعات اصلی اشعار یمینی شریف همواره طبیعت، ایران و دنیای کودکان باقی ماند و اهنگ و وزن و قافیه که او در شعر کودکان بسیار به آنها اهمیت میداد، همچنان در شعر او حفظ شدند، مگر در منظومه بلند «آه ایران عزیز» که گفتوگوی عاشقانه و دلسوزانه شاعر با سرزمین خویش است:
آه ، ایران عزیز،
سرزمین زرخیز،
زده بر سینه خود، خاک قشنگت گل سرخ
گل سرخی آه به رویش خندد،
صبح و هنگام غروب ،
قرص سرخ خورشید
بر همه پیکر پاکت گلریز،
همه گونه، همه رنگ
.. . . . . . . . . . . . . .
(از کتاب «آه ایران عزیز» ١٣۵٣)
۵- نقش منقّد در ادبیات کودک:
معیار نهایی در موفقیت آثار یک شاعر یا نویسنده، اثربخشی آنها بر مخاطبشان است. راز موفقیت یمینی شریف و اثربخشی او بر چند نسل از کودکان ایران این بود که او برای خوشآمد منقدین و مدعیان و خردهگیرهای ادبی کار نمیکرد. برای کودکان میسرود و مینوشت و آنها را به وجد میآورد، به فکر میانداخت و به رؤیا فرو میبرد. در نهایت، این تأثیری است که از شعر کودکان انتظار میرود.
آقای کاشفی خراسانی که در برنامه شما تحلیلهای دقیقی از تاریخ و کاربرد ادبیات کودکان و نقش عباس یمینی شریف در آن ارائه داد، به درستی اشاره کرد: «ما باید دنبال راههایی باشیم برای حفظ و تعالی شعر کودک و نوجوان، بیش از اینکه جمع محدود خود ما، نویسندگان و کارشناسان این حوزه را بتواند اقناع کند، یک دوست شاعری شعری بگوید و دوست شاعر دیگری او را تحسین کند و در جشنوارهای به او جایزه دهند و با او مصاحبه کنند، به این فکر کنیم که چگونه و چه راهی وجود دارد که بچهها از شعر لذت ببرند.»
ما لذت خود را از شعرهای یمینی شریف بردیم و اشعار او در کودکان چند نسل، در اذهان میلیونها ایرانی نقش بست و از مرزهای خواننده مشهور افغانستان و «نینواز» ایران هم فراتر رفت (شعرچشمک بزن ستاره، در افغانستان از معروفترین تصنیفهاست که خوانندگان دیگر آن را خواندهاند و کمتر افغانی است که این تصنیف را نشناسد). کمتر ایرانی است که اشعار یمینی شریف را نخوانده یا نشنیده باشد و کمتر پژوهشگری است که نقش تاریخی عباس یمینی شریف را در پایهگذاری ادبیات نوین کودک در ایران تشخیص نداده باشد. با این وجود او در تمام دوران کار خود برای کودکان، هدف حملات انتقادی بود و هنوز هم هست، آنچنانکه ما متأسفانه در نیمه دوم برنامه شما شاهد بروز شدید ان از سوی آقای جعفر ابراهیمی بودیم. گمان نمیکنم در هیچ کجای جهان کسی بکوشد اینگونه با خدمتگزاران و چهرههای ادبی و هنری خود تنگنظرانه برخورد کند.
به گفته مهدی آذری یزدی: «خیلیها تحقیق کرده بودند. دکتر شده بودند. استاد دانشگاه بودند... مرا مسخره میکردند. کسی بود که خدا رحمتش کند. من و عباس یمینی شریف را مسخره میکرد و میگفت: اینها اخلاقینویسهای نسل گذشته هستند.» (محمدحسن حبیبی، گفتوگو با مهدی آذری یزدی- سازمان تبلیغات اسلامی- ٢٣ تیرماه ١٣٨٨ ). خوشبختانه طعنه و حمله به از خودگذشتگانی قادر و بااراده، مانند یمینی شریف و مهدی آذری یزدی، نتوانست آنها را به خیل مأیوسان از فعالیت هنری و ادبی براند. در فرهنگ ما نقد ادبی و حتی بزرگداشت مشاهیر ادب و فرهنگ، اغلب سرپوشی شده است برای مطرح کردن خود، عدم تحمل تفاوت در اندیشه، تحمیل سلیقه، از میدان بهدر کردن هرکس که در گروه فکری و کاری منقّد نیست. و خود منقّد هم به مفهوم درست آن کمیاب است؛ یعنی کسی که تخصص و کار ادبیاش صرفا یا عمدتا نقد باشد و آگاهی پژوهشی و تاریخی به موضوع داشته باشد و سبکها و سلیقهها و دیدگاههای مختلف را بشناسد و بتواند تحلیل و تفسیر بیطرفانهای و فارغ از نظر و پسند و منافع شخصی ارائه دهد. آنچه به عنوان نقد ادبی ارائه شده، بیشتر حملات تند انتقادی، به انگیزههای مختلف شخصی و سیاسی معمولا توسط شاعر و نویسندهای علیه شاعر و نویسنده دیگری بوده است. این روش قدیمی که زمانی در اروپا و بویژه در فرانسه متداول بود و از آنجا گریبان روشنفکران کشورهای عقبمانده را گرفت، مدتهاست که در کشورهای منشأ خود منسوخ شده است و جای خود را به پذیرش و احترام به تنوع در شیوهها و موضوعات ادبی و هنری داده است و نقد، مفهومی کارشناسانه و راهگشایانه و رشددهنده پیدا کرده است که ارزیابی را با درک و رعایت این تنوعات انجام میدهد.
اگر این شیوه تنگنظرانه، خودپسندانه و عقبافتاده که در انتقادهای ادبی و هنری توسط گروهی به کار گرفته میشود، جای خود را به شیوه نقد سازنده و منصفانه به مقصود راهگشایی و اعتلای ادبیات و هنر میداد، بسیاری از استعدادهایی که از ترس شلاق نقد کوبنده و تمسخر و تحقیر به میدان نیامدند و یا از میدان به در رفتند، شکوفا میشدند و هرز نمیرفتند و امروز فرهنگ و ادبیات و هنر ما کوشندگان بیشتری داشت. اگر عباس یمینی شریف همانگونه که خود میگفت در سالهای ١٣١٠ توسط آقا میرزا علی آقا، مدیر معّمم دبستان تجریش و فرخی یزدی و بعدا از طرف ابراهیم بنی احمد، عیسی صدیق و گروهی دیگر از معلمان و تأثیرگذاران تشویق و ترغیب و راهنمایی نمیشد و دل به شوق و لذت کودکان، از خواندن شعر خود نمیبست، شاید راه دیگری میرفت. شاید اگر آقای جعفر ابراهیمی هم، آنطور که خود گفت، مورد تشویق و راهنمائی عباس یمینی شریف و دیگران قرار نمیگرفت، کودکان ما امروز اشعار او را نمیخواندند.
عباس یمینی شریف اما، به انتقادات و خردهگیریهای همیشگی و دائمی توسط عدهای به هیجانآمده یا موقعیتیافته، چندان اعتنائی نداشت. او درد دیگری داشت که از تحمل رنج و تحقیر و محرومیت و فقر وخشونت در دوران کودکی خودش ناشی میشد. او عمیقا نیاز کودکان به ادبیات، آموزش، پرورش و برخورداری از حُسن رفتار، امنیت ، احترام و حقوق انسانی را درک میکرد و در این راه میکوشید و قلم خود را به کار میگرفت و در تمام فعالیتهای ادبی و آموزشی و پرورشی خود کودک را اصل قرار میداد. یمینی شریف شعر را، که خود او را از دردها و رنجهای کودکی نجات داد، موجب امید و دلگرمی کودکان و برقرارکننده ارتباط و تعامل آنها با دنیای خارج، یاریدهنده آموزش و پرورش و موجد احساس نشاط و غنای زندگی آنها میدانست و تا آنجا که توان داشت، در
راه آشنا کردن کودکان با شعر و لذت آنها از شعر کوشید. بیهوده نیست که قریب به ٧٠ سال است است نام یمینی شریف با مفاھیم عزیزی چون کتاب و درخت و آزادی و آبادی ایران در اذهان پاک کودکان این سرزمین عجین شده است.
اگر قرار است ادبیات به غنای زندگی و جریان تکامل و تعالی انسان مخاطب خود کمک کند، عباس یمینی شریف این امر مهم را به طرز چشمگیری در مورد کودکان ایران انجام داد و سربلند در پایان گفت:
من نغمهسرای کودکانم
شادست ز مهرشان روانم
عباس یمینی شریفم
گیرید ز کودکان نشانم
با تشکر مجدد از شما و همکارانتان
هومن یمینی شریف»
انتهای پیام
نظرات