بخش ادبيات خبرگزاري دانشجويان ايران (ايسنا)، در روزهاي يكشنبه و چهارشنبه به انتشار شعرهاي تازه و منتشرنشده از شاعران ميپردازد.
امروز در بخش «از دريچهي شعر ايسنا»، چند شعر تازه از عباس صفاري ميخوانيم.
«هوای پرواز»
دست سرنوشت
یا دیوانگی محض
دیگر فرقی نمیکند
دلی که تو به دریا زدی
دیوار چین هم
جلودارش نبود
حتا اگر میشنیدی
قایقی کاغذی خواهی شد
که شاد و شناور
میرود زیر پلی تاریک
و از آن سویش
هرگز خارج نمیشود.
* * *
فقط میترسم شبی زمستانی
از یک گوشهي برفپوشیدهي قطبی
زنگ بزني
و من صدایت را
که بیتردید خواهد لرزید
دیگر به جا نیاورم.
=============
«سرقت اشیای ظریفه»
پیش از این یک بار
به سرقت خورشیدی زرین
از میان تابلوی گرانبهايی از ون گوگ
اعتراف کردهام
اما شاهکارم به شبی بازمیگردد
کنار صحنهی کمدی خانهای
در (بوربون استریت) *
.
دور از چشم تو آن شب
وقتی داشتی از خنده میمردی
فندک از کنار قوطی سیگارت
به جیب شلوار من سرازیر شد
.
شنیدهام سرقت اشیای ظریفه
از کسی که دلی از ما ربوده باشد
در شمار بیماریهای کهن
و لاعلاج است
.
دیروز اما دراز به دراز
در تونل تنگ و سپید (ام . آر . آی)
پشت پلکهای بستهام
فقط شعلهي فندک تو را میدیدم
و آنجا بود که برای نخستینبار
به هیچ عذاب وجدانی پی بردم
سرقت اشیايی که بوی دستهای تو را میدهد
زیباترین بیماری دنیاست
و بهتر که لاعلاج بماند.
*بوربون استریت ـ از خیابانهای معروف و توریستی نیو اورلئان
=============
«دربارهي آخرین شب»
آن شب من
با یک اشارهي تو
به گونهي جدید و نایابی
از یک پرندهي انساننما
تبدیل شدم
و تو
سر بر سینهي من
آخرین پری دلشکستهي دریايی بودی
که بر آسمانی از سر قیچی الهگان
با انگشتان رنگپریده و مرطوبت
ماه کتانی یکپارچهای را
کوک میزدی
با طره ِ سیاهی
حلقه بر گوشهي پیشانی
و چشمانی شوخ
در پناه دو ابروی نازکتر از مو
به ستارگان عصر صامت سینما میمانستی
و من
مانند پرندهای که با سر
به شیشهي سرتاسری اصابت کرده باشم
هوش از سرم پریده بود
.
به هوش که آمدم
تو رفته بودی ....
ماه
در خلوت گرگ و میش
به چراغ بیرمقی میمانست
بر سردر خانهای بدنام در بانکوک
و آسمان
آنقدر دلگیر بود که انگار
در یکی از پستوهای تاریکش
فرشتهي افسردهای خود را
حلقآویز کرده باشد
.
از خانه که بیرون زدم
نمیدانستم بی مقصد تا کجا
خواهم رفت
و نام بهجاماندهات تا کی
مانند گلی استوايی
در گلویم گریه خواهد کرد.
=============
به گزارش ايسنا، در معرفي عباس صفاري عنوان شده است: عباس صفاری سال 1330 در یزد متولد شده و در تهران پرورش یافته است. پس از اتمام خدمت سربازی، براي ادامهي تحصیل به غرب رفته و اکنون قریب 30 سال است که مقیم شهر لانگ بیچ در کالیفرنیاست.
رشتهي تحصیلی او هنرهای تجسمی است که پیش از گرفتن مدرک آن، ترک تحصیل کرده و به کار آزاد روی میآورد.
اولین مجموعهي شعر او با عنوان «در ملتقای دست و سیب» در سال 1992 در کالیفرنیا منتشر شده که جایزهي ادبی باران را برای بهترین مجموعهي شعر چاپ خارج از کشور در آن سال به خود اختصاص میدهد. در ایران آن روزگار اما هیچ نام و نشانی از او و شعرش در مطبوعات نیست و احیانا اگر نامی از او برده شود، در رابطه با چند ترانهای است که در نوجوانی نوشته است.
با تسهیلاتی که در رابطه با نشر کتاب به وجود میآید، تصمیم میگیرد سومین مجموعهي شعرش را با عنوان «دوربین قدیمی و اشعار دیگر» در تهران منتشر کند. این کتاب را نشر ثالث انتشار میدهد و همان سال جایزهي شعر امروز ایران (کارنامه) به آن تعلق میگیرد.
پس از انتشار «دوربین قدیمی و اشعار ديگر»، همکاریاش را به توصیهي مجید روشنگر، با انتشارات مروارید آغاز میکند كه حاصل این همکاری، تا کنون چهار مجموعهي شعر و سه کتاب ترجمهي شعر از سرایندگان کهن مشرقزمین بوده است. «کبریت خیس» که هماکنون چاپ ششم آن وارد بازار شده، یکی از همین مجموعههاست.
شعرهاي عباس صفاری تا کنون به چندین زبان مختلف از جمله انگلیسی، فرانسوی، آلمانی، اسپانیايی، عربی و کردی ترجمه شده است. مجلهي فرانسویزبان تهران ریویو در یکی از شمارههای سال گذشتهاش بخش ادبیات خود را به معرفی و ترجمهي شعرهاي او اختصاص داده است. شعر بلندی نیز به نام «هبوط یا حکایت ما» دارد که ترجمهي انگلیسیاش به مدت پنج سال در کتاب درسی رشتهي ادبیات دانشگاه در آمریکا بوده است.
صفاری در کنار کار شعر و ترجمه، به ساختن چوبنگاره و چاپ دستی آن با پرسهای ساخت دست میپردازد.
انتهاي پيام
نظرات