در رخداد حادثه كربلا و قيام امام حسين(ع) عواملي همچون بيعت خواستن يزد از امام نقش داشت، بيعتي كه پيامدهاي منفي زيادي داشت و مساوي بود با به رسميت شناختن حکومت غيرمشروع يزيد، اما عللي همچون « دعوت مردم کوفه از امام (ع) و اقامه حجت بر امام (ع)» و « اصلاح امت و مبارزه با فساد» در اين قيام موثر بودند.
به گزارش خبرگزاري دانشجويان ايران(ايسنا) مركز ملي پاسخگويي به سوالات ديني پاسخ پرسش «علل و عوامل امام حسين (ع) چه بود؟» را چنين عنوان كرده است:
امام در مقابل حكومت يزيد و بيعت خواستن او دو گزينه بيشتر نداشت:
يک؛ بيعت با يزيد
دو؛ قيام که نتيجه آن شهادت بود، زيرا دشمن براي کشتن امام جدي بود، که در صورت عدم بيعت، امام را به شهادت برساند.
امام به هيج عنوان نميتوانست با يزيد بيعت کند؛ زيرا بيعت حضرت، پيامدهاي منفي زيادي داشت. بيعت امام مساوي بود با به رسميت شناختن حکومت غيرمشروع يزيد. يزيدي که براي نابودي اسلام شمشير آخته بود.
در اين جا بايسته است هم به فلسفه قيام امام و هم به علل عدم بيعت اشاره شود:
انحراف از سنت نبوى و عدالت علوى، از زمانهاي گذشته آغاز شده بود؛ اما با ظاهرفريبى، روند خود را ادامه مىداد. اهلبيت(ع) و صحابه پاک همچون سلمان، ابوذر، عمار و... در هر فرصتى به ابراز حق و آگاه کردن مردم مىپرداختند. اما نقطهاى از تاريخ فرا رسيد، که دو طرف احساس کردند بايد حرف آخر را بزنند و کار را يکسره کنند. پس از درگذشت معاويه (سال60 قمري) و روى کار آمدن يزيد، چنين موقعيتى به دست آمد. از يک سو يزيد منکر همه چيز شد و اعلام کرد: «لعبت هاشم بالملک فلا خبر جاء و لا وحىٌ نزل؛ بنىهاشم با حکومت بازى کردند و هيچ خبرى از آسمان نيامده و هيچ وحياي نازل نشده است».
او تصميم قاطع گرفته بود که با تهديد و قتل، اجازه هيچگونه فعاليت را به ديگران ندهد به طورى که پيش از انتشار خبر مرگ معاويه سعى داشت از امام حسين(ع)، عبدالله بن زبير و عبدالله بن عمر بيعت بگيرد، حتى با تهديد به قتل.
اينجا امام حسين(ع) بايد تصميم جدى خود را بگيرد. هنر حضرت در اين بود که «حقانيت» خود را با پاسخ به دعوت کوفيان، با تدبير و «عقلانيت» پيش برد، به گونهاى که بر همگان اتمام حجت شد. نهضت خود را با «مظلوميت» آميخته کرد، تا چهره ظالمان هر چه منفورتر در طول تاريخ باقى بماند و محو نشود.
از ديدگاه امام حسين(ع) امامت و رهبرى امت اسلامى شايستگيهايى را مىطلبد، که يزيد و هرکس که مثل وي باشد، فاقد آن است.
وقتى وليد استاندار مدينه، امام را به استاندارى دعوت کرد و خبر مرگ معاويه را به حضرت داد و نامهاى را که يزيد براى گرفتن بيعت به او نوشته بود خواند، امام فرمود: «ما الإْمام الا الْعامل بالْکتاب و الْقائم بالْقسْط الدّائِن بدين الْحق و الْحابس نفسه على ذات اللّه؛ امام آن است که به کتاب خدا حکم کند. عدل و داد بر پا نمايد. دين حق را گردن نهد و خويشتن را وقف رضاى خدا کند».
بنا به نقل يعقوبى و خوارزمى، يزيد صريحاً به وليد نوشته بود: «اگر حسين و ابن زبير از بيعت خوددارى کنند، گردن شان را بزند و سرهاي شان را نزد او بفرستد».
امام در جواب وليد فرمود: اينکه در پنهانى و خلوت بيعت کنم، براى تو کافى نخواهد بود؛ مگر آن که آشکارا بيعت کنم و مردم آگاه شوند.
وليد گفت: آرى!
فرمود: تا بامداد صبر کن.
مروان گفت: به خدا سوگند! اگر حسين در اين ساعت بيعت نکند و از تو جدا شود، ديگر بر او قدرت نخواهى يافت. او را حبس کن و نگذار از اين جا خارج شود؛ مگر آن که بيعت کند يا گردنش را بزن!
امام فرمود: واى بر تو! آيا به کشتن من امر مىکنى ؟ چه قدر پستى!
سپس رو به وليد کرد و فرمود: «اى امير! ما خاندان نبوت و معدن رسالتيم. محل آمد و شد فرشتگان و محل فرود رحمت خدا هستيم. خدا با ما (فيض وجود را) آغاز کرده و با ما به پايان مىرساند. يزيد فاسق، فاجر، شرابخوار، قاتل بىگناهان و متجاهر به فسق و فجور است. کسى مانند من با مثل او بيعت نميکند؛ ولى بامدادان خواهيم ديد، که کدام يک از ما سزاوار و شايسته بيعت و خلافت است».
وقتى امام از نزد وليد بيرون رفت، مروان گفت: «خلاف گفته من عمل کردى. به خدا ديگر چنين فرصتى به دست تو نخواهد افتاد».
وليد گفت: «واى بر تو! به من مىگويى دين و دنياى خود را از دست بدهم! دوست ندارم، که مالک دنيا باشم و حسين را کشته باشم. آيا حسين را بکشم براى اين که مىگويد: بيعت نمىکنم! کسى که خون حسين را بريزد و در روز قيامت خدا را ملاقات کند، ميزان عملش سبک است. خدا روز قيامت به او نظر نمىکند. به او رحمت ننمايد و براى او عذابى دردناک هست!».
اين قسمت از تاريخ، براى درک علّت قيام و خوددارى حضرت از بيعت و تعيين هدف و مبدأ آن امام شهيد، بسيار حساس و مهم است؛ زيرا مواردى را يادآور شده، که هر يک براى ردّ بيعت و وجوب قيام کافى است.
مواردى که امام حسين(ع) مستند و دليل خودداري از بيعت و تصميم بر مخالفت قرار داد، کسى در صحت و درستى آن شک نداشت و مورد قبول و اتفاق همه بود؛ حتى وليد، عموزاده يزيد و استاندار او درستى اين سخنان را انکار نکرد و در برابر قوّت منطق و صحت استدلال و احتجاج امام هيچ ايراد و اشکالى ننمود.
عبارت «و مثلى لايبايع مثله» نتيجه دلايل مستندى است، که راجع به صلاحيت بى نظير و شخصيت ممتاز خود و سوابق و احوال ننگين يزيد فرمود؛ يعنى، کسى مثل من، با اين گذشته درخشان و با مقام رهبرى به حقى که نسبت به جامعه دارد، با کسى مثل يزيد بيعت نمىکند؛ زيرا بيعت با خليفه در اصطلاح مسلمانان، تعهد اطاعت از کسى است که مرکز تحقق هدفهاى عالى اسلامى، منبع عزّت و اعتلاى مسلمانان و اعتلاى کلمه اسلام، حامى قرآن، آمر به معروف، ناهى از منکر و به عبارت ديگر قائم مقام و جانشين پيامبر باشد.
معناى بيعت صحيح، ابراز آمادگى در فرمانبردن از دستور خليفه و فداکارى در راه انجام اوامر او است، که بر هر مسلمان به حکم آيه «اطيعوا الله و اطيعوا الرسول و الوالاَْمْر منْکمْ» واجب است.
بيعت با مثل يزيد - هرچند صورتسازى و براى دفع ضرر باشد - امضاى قانونى شدن فسق و فجور، تجاهر به منکرات و معاصى، پايمال کردن حقوق، اتکا به ظالمان، ستمکاران، فاسقان و فاجران است.
اين بيعت، تعّهد همکارى در قتل مردم بىگناه و بردن آبرو و عزّت اسلام است، اما ساحت مقدس امام حسين(ع) به بيعت ننگينآلوده نخواهد شد.
حضرت جمله «مثلى لا يبايع مثله»را مانند يک حکم بديهى و مورد اتفاق همه فرمود؛ زيرا احدى از مسلمانان با وجدان نمىگفت: شخصيتى مثل حسين(ع) با ناکسى مثل يزيد بيعت کند. حضرت در عبارتي ديگر وضعيت اسفناک جامعه تحت سرپرستي يزيد و عدم بيعت خود با وي را اين گونه بيان فرمود:
« إِنَّا لِلَّهِ وَ إِنَّا إِلَيْهِ راجِعُونَ وَ عَلَى الْإِسْلَامِ السَّلَامُ إِذْ قَدْ بُلِيَتِ الْأُمَّةُ بِرَاعٍ مِثْلِ يَزِيد؛ بازگشت همه ما به سوي خداست – کنايه از اينکه مرگ در اين حال بهتر است تا بيعت با يزيد – پس بايد با اسلام خداحافظي کرد وقتي که فرمانروايي مانند يزيد، حاکم مسلمانان باشد».
حضرت در يکى از منازل به «فرزدق» شاعر فرمود: « مردم پايبند اطاعت شيطان شده و اطاعت خدا را ترک کرده و فساد را ظاهر و حدود را باطل نمودهاند. شراب مىنوشند و اموال فقيران و بينوايان را به خود اختصاص دادهاند. من سزاوارترين افراد هستم به قيام براى يارى دين و عزت و شرع و جهاد در راه خدا براى اعلاى کلمه الله».
پس وقتى کار به اين جا کشيد که کسى مانند يزيد بخواهد بر مسند پيامبر بنشيند و خود را رهبر دينى و سياسى مسلمانان و پيشواى عالم اسلام بداند، براى امام جز اعلام خطر و قيام و اعلان شرعى نبودن حکومت، وظيفه ديگري نيست؛ زيرا در نظر مردم بيعت او و هر يک از بزرگان صحابه و تابعين با اين عنصر ناپاک، پذيرش حکومت، ابطال حقيقت خلافت، عدول از تمام شرايط زعامت اسلامى و جانشينى پيامبر و کشاندن جامعه به گمراهي بود.
اين بيعت بر عهده مردان خدا، مانند زنجيرهاى عذاب است. سنگينى و فشار آن بر روح آنان از سنگينى کوهها بيش تر است.
امام حسين(ع) با اين منطق قيام کرد و بر سر اين سخن ايستاد: «ما الاِْمام اِلا الْعامِل بِالْکتابِ، و الْقائِم بِالْقِسْطِ، و الدّائِن بِدينِ الْحق، و الْحابِس نفسه على ذات الله؛ امام کسي است، که به کتاب خدا حکم کند. عدل و داد بر پا نمايد. دين حق را گردن نهد و خويشتن را وقف رضاى خدا کند».
حضرت در روز عاشورا که باران مصيبتها بر سرش مىباريد، همان منطق را تکرار کرد: «اما و الله لااجيبهم الى شىء مما يريدون حتّى القى الله و انا مخضب بدمى؛ به خدا سوگند! به خواستههاى مردم پاسخ موافق نمىدهم تا خدا را ديدار کنم، در حالى که صورتم به خونم رنگين و خضاب شده باشم».
در دوران خلافت ننگين يزيد شرابخواري، غنا و آوازه خواني زنان در شهرهاي مختلف حتي در مکه و مدينه رايج شده بود و خليفه غير از مستي و قمار و بازي با حيوانات کاري نداشت!
اعمال يزيد مانند؛ به شهادت رساندن امام حسين(ع) و محاصره کعبه و سنگ باران آن و تخريب کعبه و سوزاندن آن و واقعه حرّه، همه شهادت مىدهد که هر چه درباره او گفته شده، مبالغه و گزاف نيست. تعيين يزيد براى خلافت ، ضربه کارى به قلب اسلام و نظام اسلامى و هدفها و مقاصد دين بود.
چنان که جمعى از اهل مدينه به شام رفتند و به چشم خود ديدند كه يزيد پيوسته به شرب خمر و سگ بازى و آلات لهو و لعب مشغول مىباشد. چون برگشتند، اهل مدينه را به اعمال زشت يزيد خبر كردند. مردم مدينه کارگزار يزيد، عثمان بن محمّد بن ابى سفيان را با مروان حكم و ساير امويّان از مدينه بيرون كردند . سبّ و شتم يزيد را آشكار كردند و گفتند: كسى كه قاتل اولاد حضرت رسول صلّى اللّه عليه و آله و سلّم است و با محارم ازدواج مي کند و بي نماز و شرابخوار است، لياقت خلافت ندارد.
شناخت سيد الشهدا(ع) از يزيد، سابقه ديرينهاي داشت، چنان که حتى روزى در يك جلسه، حضرت در پاسخ معاويه كه از يزيد ستايش كرد، برخاسته، زشتي ها و مفاسد يزيد را بر شمرد . به معاويه به خاطر بيعت گرفتن براى پسرش يزيد، اعتراض كرد.
حضرت امام حسين(ع) با قيام خود نظر دين را درباره حکومت يزيد اعلام کرد. با سکوت يا بيعت امام، مردم بيش از پيش در مورد اسلام و نظام اسلامى به اشتباه مىافتادند و اسلام باقى نمىماند.
اين مطلب مختصرى از زيانهاى آفت خطرناکى بود، که به نام يزيد و حکومت اموى به جان حکومت اسلامى افتاد. شکل حکومت را - که عالىترين نمايش عدالت اسلامى بود - به آن صورت وحشت زا و منفور درآورد.
اگر قيام امام در آن هنگام به فرياد اسلام نرسيده بود، بزرگترين ننگ و عار دامن اسلام را لکه دار مىساخت و عدالت و نظام ممتاز حکومتى دين خدا پايمال و نابود مىگشت.
انتهاي پيام
نظرات