«گاهي تصميم ميگيرم قهر كنم» دل پر احمد دهقان از مدعياني كه با لباس خاكي عكس ندارند
احمد دهقان با اعتقاد به اينكه داستان جنگ را بايد از نگاه آدمهاي امروز نوشت، كساني را كه نوع نگاه او در روايت جنگ را به چالش ميكشند، كساني معرفي ميكند كه حتا يك عكس هم با لباس خاكي ندارند. او همچنين ميگويد، گاه تصميم ميگيرد قهر کند و به سمت موضوعات ديگر برود كه البته اين موضوع زياد طول نميكشد.
به گزارش خبرنگار فرهنگ و ادب خبرگزاري دانشجويان ايران (ايسنا)، احمد دهقان كه تاكنون آثاري را در زمينهي هشت سال جنگ تحميلي منتشر كرده، در گفتوگويي كه در كافه خبر انجام شد، دربارهي آخرين اثر منتشرشدهاش، رمان «پرسه در خاك غريبه»، و روايت داستاني از جنگ تحميلي گفت. مشروح اين گفتوگو در پي ميآيد.
- مردم از برخي فيلمهاي سينمايي که دربارهي جنگ است، گريزاناند؛ آنها فيلمهاي حاتميکيا را دوست دارند؛ چون به آدمهايي که از جبهه برگشتهاند، ميپردازد و بيشتر دوست دارند چيزي را ببينند که به فضاي فعلي و نسل امروز نزديک باشد. شما در کتاب «پرسه در خاک غريبه» جنگ را با جزيياتش تصوير کردهايد و خشونت بيپردهاي تصوير شده كه براي بعضي آزاردهند است. چرا روايت «پرسه در خاك غريبه» خشن است؟ آيا تعمدي بوده يا به روحيهي شخصي نويسنده برميگردد؟
- براي اين موضوع بد نيست که خاطرهاي را نقل کنم. يکي از دوستانم عصب پايش ضربه خورده بود. تعريف ميکرد که دخترم تازه متولد شده بود. بعضي اوقات ميبوسيدمش و بعضي وقتها چنان او را در بغل ميفشردم که سياه ميشد يا بعضي اوقات گازش ميگرفتم؛ در حاليکه فکر ميکردم با لبهايم گاز گرفتهام؛ ولي ميديدم که گاز گرفتهام و جاي گازگرفتگي کبود شده است. بعدها دکتر به من گفت که اين عصب چنان دردي به تو وارد ميکرد که خيلي از چيزها را متوجه نميشدي و نميفهميدي که چه اتفاقي دارد ميافتد.
قبل از هر چيز بايد بگويم من داستاننويس غريزي هستيم. اينطور نيستم که بنشينم براي خودم چارچوب و فرمول بگذارم و داستانم را تأليف كنم؛ يعني فرمم را انتخاب نميکنم، بعد داستانم را بنويسم؛ داستانم در حين نوشتن شکل ميگيرد. شايد اين خشونتها در زندگي بيروني من نمود يافته است. اين را بعد از نوشتن اين داستان متوجه شدم؛ عين مجموعهي داستان «من قاتل پسرتان هستم». بعضي گفتند که داستان روايت آدمهاي بعد از جنگ است؛ اين را هم بعد از اين که «من قاتل پسرتان هستم» را نوشتم و مجموعه را کنار هم قرار دادم، ديدم همهي داستانهايش در مورد آدمهاي بعد از جنگ است. در حين نوشتن «پرسه در خاک غريبه» متوجه خشونت آن نشده بودم؛ بعد از نوشتن ديدم خشونت در آن زياد است.
- روايت «پرسه در خاك غريبه» برخلاف «سفر به گراي 270درجه» در فضاهايي محدودتر دنبال ميشود و همين تمركز بر خشونت جنگ را دامن ميزند؛ هرچند زبان روايت خشن نيست؛ اما فضايي پر از خشونت دارد؛ اما طنزهايي که در متن رفت و آمد دارد، فضا را تعديل کرده است.
- حضور بهرام در اين داستان براي اين بود که فضا را تلطيف کند تا فضا دلنشين باشد و هر لحظه، فضاي تلخ، بوي خون و باروت به مشام خواننده نرسد و آنچه اينجا بود، خارج از واقعيت نبود. گاه در لحظات جنگ کساني بودند که فکر ميکردند که وظيفهي آنها خنده نشاندن بر لب ديگران است و اينهم آمده از دل واقعيت جنگ است. حضور شخصيت بهرام در رمان به همين خاطر بود و تا آخر همينطور بود.
- شخصيتهاي روايت «پرسه در خاك غريبه» ترس هم دارند و از مرگ ميترسند.
- ما گاه فراموش مي کنيم آدمهايي که در جنگ حضور داشتند، آدمهايي مثل ما بودند؛ اکثرا جوان و نوجوان بودند با زندگي خاص با پدر و مادر، خواهر، برادر، نامزد، زن، روستا و گاو... و وارد جنگ شدند؛ پس آنها هم ميترسيدند و به نظرم بزرگي آنها اين بود که با ترسشان وارد جنگ شدند و براي نجات آدمها وارد جنگ شدند. با ترسيدن است که بزرگ ميشوند. آنها همهي غرايز ما را داشتند؛ اما رفتند.
- سالهاي زيادي از جنگ گذشته است و به اندازهي زيادي روايتهاي مختلفي از جنگ شده است؛ حالا چه خاطرهنويسي و چه داستاننويسي. بعضي هم ميگويند که ادبيات دفاع مقدس، آنطور که بايد، موفق نبوده است، از اين لحاظ که آدمهايي که شروع به نوشتن کردند، بخش واقعي جنگ را ننوشتند و يا داستانهايشان به گونهاي نبود که نسل امروز بتواند با آن ارتباط برقرار کند. اما شما در آثارتان واقعيات جنگ را منعکس کرديد؛ بهتر نيست که در آثارتان به روايت بعد از جنگ بپردازيد، در ادامهي همان شيوهاي که در«من قاتل پسرتان هستم» در پيش گرفتيد و به آدمهاي بعد از جنگ پرداختيد. آيا اين موضوع براي خوانندهي امروز بهتر نيست؟
- دقيقا همينطور است. در همهي دنيا حوادثي که معاصر هستند، به حوادث تاريخي تبديل ميشوند. به عنوان نمونه، انقلاب سال 57 الآن يک واقعهي تاريخي است و کسي به عنوان موضوع روزمره به آن نمينگرد. دربارهي انقلاب 57 هر کس بخواهد بنويسد، ميتواند بنويسد و هيچ مشکلي برايش به وجود نميآيد و هيچکس نيست که خطکش دستش بگيرد و سانت به سانت آنرا مورد تحليل قرار دهد؛ اما جنگ اينطور نيست. جنگ هنوز در زندگي ما حضور چشمگيري دارد. شما هر لحظه که تلويزيون را نگاه ميکنيد، ميبينيد که يک صحنهي جنگ را دارد نشان ميدهد؛ به گونهاي که موضوع امروزي ماست و حتا در خيلي از موارد هم نتوانستيم آنرا با دنياي امروزي خويش منطبق کنيم. ما همچنان دربارهي جنگ صحبت ميکنيم. اينجور داستان نوشتن را دوست دارم كه جنگ به امروز برسد و نگاه امروزي و آدمهاي امروزي را به تصوير بکشم، خيلي خوب است؛ اما بزرگترين مشکلي که وجود دارد، اين است که به اين جنگ هشتساله هنوز به عنوان موضوع تاريخي نگاه نميشود؛ به اين جهت خيلي نميشود به آن نزديک شد.
در داستان جنگ به هر موضوع که نگاه ميکني، ميبيني که نميتواني بنويسي و چون نميتواني بنويسي، سعي ميکني به کل وارد اين ماجرا نشوي. ولي اين حرف شما کاملا دغدغهي خود من هم هست و معتقدم که بايد وارد اين عرصه شد و داستان جنگ را از نگاه آدمهاي امروز نوشت و اين اتفاق بايد بيفتد و اين چيزي است که داستاننويسي ما از آن غافل مانده است. اين اتفاق ميتواند موضوع رمان بزرگي باشد، آنگونه که به موضوع جنگ با نگاه آدمهاي امروزي بپردازد. هنوز در داستان جنگ اين را نديدهايم و داستاننويسان امروزي ما به شدت آنرا فراموش کرده و شايد ناديده گرفته است.
- چرا نويسندگان ادبيات دفاع مقدس سعي ميکنند وجه خوب جنگ را نشان دهند؟
- اينجا نگاههاي متفاوتي دربارهي اين موضوع هست. من به عنوان يک نويسنده اولين نکته و نگاهم اين است که در جنگي که هشت سال طول کشيد، ما متجاوز نبوديم؛ ما دفاع کرديم و اين دفاع ما تا روز آخر طول کشيد و اين دفاع ما احتياج به فرياد کشيدن ندارد. احتياج به اين نداريم که دم به دم التماس کنيم تا اين حرف را بزنيم. به همين جهت در داستان بسيار آزادنه ميشود جولان داد؛ چون چينش ابتدايي من اين است که مردمي که وارد جنگ شدند، رفتند دفاع کنند و اين دفاع ميتواند نقطهي آغازين همهي داستانهاي ما باشد؛ اما گروهي ديگر به گونهاي ديگر عمل کردند و فکر کردند داستان جاي فرياد کشيدن است و اين بزرگترين مشکل است؛ به همين خاطر خيلي جاها کارهايي که آنگونه داستاننويسان نوشتند، به داستان نزديک نشده است و داستان نيست. من نخواستم هيچگاه جنگ را خارج از آنچه بوده است، نشان دهم. سعي کردم آيينهي تمامنماي جنگ باشم. شيريني و تلخي را به اين نميبينم که جنگ را محکوم کنم يا نکنم؛ آدمهاي جنگ براي من مهم هستند که محکومناشدني هستند؛ يعني آدمهايي که داوطلبانه در اين عرصه وارد شدند و جنگيدند، با هر سرنوشتي که دارند. اين سرنوشتها براي من مهم است و چون ميدانم محکومناشدني هستند، داستان خودم را مينويسم و داستانم را شيرين هم ميدانم و ميدانم که خواننده از اين واقعگرايي لذت ميبرد. من هم چنين انتظاري دارم.
- بنابراين به رئاليسم در داستانهايتان به شدت اعتقاد داريد؟
- به شدت اعتقاد دارم، ممکن است وارد سبکهاي ديگري هم شوم؛ اما سعي ميکنم داستانم واقعيات را بازتاب دهد.
- در رمان «سفر به گراي 270درجه» روايت از جايي آغاز ميشود که پسري از خانه به جبهه ميرود. شخصيت محوري داستان يک نفر است و خيلي هم شخصيتش را واکاوي نميکنيد؛ اما در «پرسه در خاک غريبه» شخصيت محوري نداريد. هر کدام از اين شخصيتها ميتوانند محوري باشند. چرا روي يک شخصيت زوم نکرديد؟
- يکي از مشکلاتم قبل از نوشتن داستان، پيدا کردن شيوهي روايت بود؛ شيوهي روايتي که در داستان بروز پيدا ميكرد. نميخواستم منِ راوي باشد؛ اما در داستان يک شخصيت محوري نبود. براي همين به سوي پيدا کردن زاويه ديدي که داناي کل باشد، نرفتم؛ ولي به منِ راوي نزديک بود. در اين قصه سرنوشت چند نفر برايم مهم بود؛ سرنوشت يک دسته برايم اهميت داشت. جنبهي شخصيتي چند آدم، آن دسته برايم مهم بود؛ به همين خاطر هم در زاويه ديد اين موضوع تلاش کردم که زاويه ديد داناي کل نباشد؛ اما شيوهي روايت به گونهاي باشد که به منِ راوي نزديک باشد و در عين حال آدمهايي که در داستان بودند، روايتکنندهي داستان نباشند. داستان با عبدالله شروع ميشود؛ اما با او ادامه نمييابد. همهي اين آدمها هستند که ميتوانند قصه را کامل کنند و يک شخصيت واحد براي من بيافرينند؛ اين جنبههاي مختلف شخصيتي قصه بود.
- در صحنهاي از داستان دشمن حمله ميکند و رزمندگان فرار ميکنند و اين برعکس نگاه رايجي است که دربارهي جنگ بوده است. در هر جاي داستان احساس ميکني اينها شکست ميخورند و مدام رزمندگان دارند كشته ميشوند. چرا برنميگردند؟ چرا اينقدر بيرحمانه با آدمهاي داستان برخورد کرديد؟
- در ابتداي داستان قصدي که براي اينها پيشبيني ميشود، نجات کردهاست؛ نجات آدمهايي که از آنسو ميآيند. در واگويهها بيان ميشود که لشگر گارد عراق دارند ميآيند و مردم را ميکشند و بايد رفت و دالاني را باز کرد تا مردم نجات پيدا کنند و از ابتدا قصد حرکت نيروها معلوم است و دم به دم گفته ميشود که شما براي نجات کردها ميرويد و بايد کانالي باز شود. قصد رفتن به سرزمين موعود است. در انتهاي داستان آنها دارند فرار ميکنند؛ چون به آنها گفته ميشود نيروهايي عراقي دارند ميرسند و وقتي راه باز ميشود، سيل فراريهاست که از راه ميرسد که روزها و هفتهها در حال کشته شدن بودند. رزمندگان از آن دالان عبور ميکنند و به هدف خود که نجات آدمهاست، ميرسند.
- در داستان «پرسه در خاك غريبه» پيري هست که مرشد مردم روستاست؛ حرفهايي که دربارهي نيروهاي حق و باطل ميزند، به نوعي مقايسه بين بابل و وضعيت موجود است. شما قصد مقايسهي تاريخي وضعيت بابل با آن روستا را داشتيد و اينکه به هر حال نابودشدني است؟
- عبدالله سياحي بود که به سمت آنها رفت. در فصل آخر رمان بالاي تپه هستند. کل دشت روبهرو شيميايي ميشود. شايد در نگاه اول، پيرمرد وقتي داشت از بابل ميگفت، داشت سرنوشت عراق را ميگفت. بابل زماني شکوه و عظمت داشت؛ ولي وقتي خدايان خود را فراموش کرد، آرام آرام فروپاشيد. از بزرگان بابل کسي نفهميد که چه اتفاقي دارد براي بابل ميافتد؛ اما يک روز بابل پوسيد و وقتي به آن حمله شد، از بابل چيزي نمانده بود. پيرمرد آدمهايي را که آنجا بودند، حق ميدانست؛ اما همواره به آنها بشارت ميداد. حق بودن را تنها در جنگ نميديد؛ ميگفت همواره با حق باشيد و اينکه حق امروز نيست؛ آينده هم بايد با حق باشيد. در جايي سليمان را مثال زد. سليمان وقتي مُرد، ايستاده بود، تا وقتي که موريانهها عصاي او را خوردند و يکباره فروريخت و همواره تذکر ميداد که شما اينگونه نباشيد.
- داستان عبدالله داستان موازي بود که در داستان با فلاشبکهايي عبدالله به گذشته جلو ميرفت؛ ولي آخر داستان وقتي داشت به نتيجه ميرسيد، شما به يکباره داستان را کات کرديد و شيمايي زده شد؟ چرا داستان ناتمام ماند؟
- در اسطورههاي ايراني شيرين و فرهاد را داريم؛ ببينيد نگاه عبدالله، نگاه آدمهاي امروزي است که از جنگ شناخت ندارند و جنگ را نديدهاند. عبدالله سياحي است که وارد جنگ ميشود. در ابتدا جنگ را نميشناسد. در جايي هم ميگويد که من دنياهاي متفاوت را گشتهام و آمدهام سرزمين شما هم ببينم که چه ميگذرد. وقتي وارد جنگ ميشود، ميخواهد که اين جهان را هم بشناسد. از طرفي ميبينيم كه ديگر شيرين گام به گام از ذهنش محو ميشود. وقتي باز جلوتر ميآيد، اولين شناختهايش در مورد زکرياست، تا آرام آرام به شناخت رسيد، تا جايي که آر پي جيزن مريض کشته ميشود، اولين تلقي و درک خودش را از جنگ ميگويد؛ از جنگ شما همين را فهميدم که کشته شدن در آن افتخارش خيلي بيشتر از کشتن است. اين معناي کمي نيست. به کسي که اين دنيا را نميشناسد، اگر بتوانم همين نکته از جنگ را بگويم، براي من کافي است؛ يعني آدمهايي که وارد جنگ ميشدند، براي کشتن نميرفتند؛ يعني کشتن در نگاه آنها نبود. همواره گفتهام يک مستشرق فرانسوي پس از جنگ ايران و عراق گفته بود هيچگاه نديدم ايرانيان در جنگشان به جنگ برادران عراقي خود بروند. انگار آنها دارند به يک عرفان شرقي دست پيدا ميکنند. آنها بيشتر به جنگ خودشان ميروند تا يک آدم روبهرويشان. اين معنا بسيار بزرگ است و بسياري از آدمهاي امروز ما هم به دنبال آن بايد باشند. آيا بايد با ديگران بجنگيم؟ يا نخست با خويش بجنگيم و بعد با ديگران؟عبدالله به اين شناخت ميرسد و در انتها ميبيند که همه دارند به سمت عقب ميآيند، در جايي ميماند و به سمت پيرمرد ميرود و ميخواهد به شناخت بيشتر برسد.
- اين روايتها چقدر تجربهي شخصي نويسنده است؟
- من به تجربه کردن خيلي اعتقاد دارم. گاه براي ديدن يک منطقه ميروم، سفر ميکنم تا آنجا را ببينم. هنگام تأليف داستان «دشتبان» براي اينکه بتوانم دقيق و جزيينگر بنويسم، رفتم زندگي در آن شرايط را تجربه کردم، رفتم نان بلوط بپزم، بخورم و تک تک آنها را تجربه کنم؛ اما اين تجربههاي کنسروي نيست که به روي ورق آمده است؛ يعني از همهي آن تجربهها استفاده شده و در عين حال همهي آنها با تخيل در هم تنيده تا چنين قصهاي نوشته شده است. در واقعيت هيچکدام از اين آدمها را نميشناسم؛ اينها در ذهنم شکل گرفته است. اما اگر آن آدمهاي واقعي را نميديدم، نميتوانستم آنها را شکل دهم؛ يعني اين منطقه را خيلي جاهايش را نديدهام؛ اما اگر تجربيات زندگي در اين شرايط را نداشتم، نميتوانستم مناطق را بنويسم يا همان کشت و کشتار را. ببينيد من چنين کشتاري نديدهام؛ اما چيزهاي ديگري ديدهام که آنها سبب شد بتوانم اينها را بنويسم. اين تجربهها عيني نيست؛ اما همهي اينها از تجربههاي زندگي من است. اين تجربهها در خواندن، زندگي کردن، سفر و ديدن و شنيدن بوده است. همهي اينها براي من مهم است.
- «در سفر به گراي 270درجه» شخصيتي از خانه به جنگ ميرود و در «پرسه در خاك غريب» داستان از جنگ شروع ميشود؛ اما يک شباهت بين اين دو داستان وجود دارد که درهر دو جزييات جنگ را شرح ميهيد.
- جزيينگري از لذتهاي داستان نوشتنم است، دوست دارم به جزييات بپردازم و اين از خصوصيات داستاننويسي من است. رمان «سفر به گراي 270درجه» و «پرسه در خاك غريبه» در فضا، مکان و حتا زاويه ديد تفاوت دارند؛ اما در يک چيز مشترک يعني سرنوشت آدمها مشتركاند. در داستانهاي ديگرم هم اين علاقهمندي را دارم که آدمها وشخصيتهاي داستان چه سرنوشتي دارند و جنگ چه بر سر آدمها ميآورد و در ضمن آنها چه تغيير و تحولي پيدا ميکنند و چه ميبينند. ممکن است هر كدام درکهايشان از جنگ متفاوت باشد؛ چون آدمهاي متفاوتي هستند و جنگهاي مختلفي را ميبينند.
- اين امکان هست که نوع نگاه شما به جنگ تغيير كند و از زاويه ديد ديگري به جنگ نگاه کنيد که براي خوانندهي روز جذاب باشد؟
- نوع نگاهم در داستانهايم فرق نميکند. در «من قاتل پسرتان هستم» جذابيتش به خاطر ملموس بودن آدمهاست. روايتها متعلق به پس از جنگ بود. به طور قطع اگر نقصي در داستاننويسي جنگ هست، از اينجاست که نويسندگان امروزي نمينويسند و به آدمهاي امروزي توجه نميکنند. مطمئنا سرنوشت آدمهاي پس از جنگ جذابتر است و اين جذابيت ميتواند به خواننده کمک کند تا لذت بيشتري ببرد. به طور قطع اين اتفاق در مورد من هم ميافتد و اين نوع داستاننويسي را تجربه خواهم کرد. من کسي نيستم که از اينگونه نوشتن فرار کنم.
- موضوعي که وجود دارد در مورد شما و طيف داستاننويساني از نوع شما، هميشه انتقادي از سوي نويسندگان ديگر که در اين حوزه قلم ميزنند، وجود داشته است و به نوع نگاه شما به جنگ انتقاد دارند. اين انتقادها هيچوقت باعث عقبنشيني شما نشد؟
- فرق ما و آنها اين است که اين گروه جنگ را ديدهاند و آنها جنگ را نديدهاند؛ يعني با پوست و خون خود لمس نکردهاند. گاهي مثل فردوسيپور ميشود که بعضيها به او ميگويند که يک عکس با لباس ورزشي ندارد. من ميتوانم بگويم اين آدمهايي که مخالفت ميکنند و مدعياند، يک عکس با لباس خاکي ندارند.
- در روايت «پرسه در خاك غريبه» حضور حيوانها مثل الاغ و قاطر از سويي توجيهي روايي دارد و همچنين با بهرهگيري از آموزهاي آمده از متنهاي مقدس سعي دارد يك وضعيت آخرالزماني را به تصوير بكشد؟
- در داستان همه دارند به سرزمين موعودي براي نجات آدمهايي ميروند. بله حيوانها را خارج از روايت نديدم و آق ماشال آن حيوان پرجستوخيز را هم خارج از يک شخصيت نديدم. او هم مانند اين آدمها وارد جنگ شد. اينها همه با هم وارد قصهي من ميشوند. به نظرم قصهي انساني که ميخواهم دربارهي جنگ بنويسم، بايد همينجور باشد. دوست دارم اگر کسي گريه ميکند، براي آن قاطر هم گريه کند و حتا قصهام را با اين فاجعه به پايان ببرم که کره الاغي بازيگوشي ميکرد و به آن سرنوشت دچار شد.
- غير از داستان جنگ دوست نداريد که موضوعهاي ديگري را هم امتحان کنيد؟
- علاقهي شخصي من جنگ است. من در رماننويسي جنگ سيراب نشدهام؛ اما گاهي از حواشي آن خسته ميشوم، گاه تصميم ميگيرم که قهر کنم و به سمت موضوعات ديگر بروم؛ اما همواره اين قهر زياد طول نکشيده است.
- به خاطر ترس نيست؟
اصلا اين موضوع نيست. آنقدر جربزه دارم که داستاننويسي را کنار بگذارم. اين قهر و آشتي همچنان دارد با من بازي ميکند و هنوز نتوانستهام که با داستان قهر کنم. سوژههاي جنگ هنوز برايم جذاباند.
- حاشيهها شما را خسته ميکند و يا مرور اتفاقات جنگ؟
- حاشيهها و شرايط روزگار گاهي آدم را خسته و دلزده و دلشکسته ميکند؛ اما داستانهاي جنگ ميتواند دلشکستگيهاي امروزين را از بين ببرد.
- راستي چرا به ماجراي عبدالله در رمان بيشتر پرداخته نشد و اين توازي به انجام نرسيد؟
- شيرين ميتوانست صد صفحهي کتاب مرا اشغال کند؛ اما اگر شيرين وارد ميشد، داستان ديگري ميشد. من بايد به شيرين و عبدالله ميپرداختم. نميخواستم اين اتفاق بيفتد. ميخواستم از عبدالله در حد آشنايي با خانوادهي او بيايد. اين فلاشبکها ميشد خيلي بيشتر باشد که ممکن بود براي خواننده جذابتر باشد و عشق در آن پررنگتر ميشد؛ اما قصهي من چيز ديگري ميشد و من ميخواستم قصهي كنوني دنبال شود.
- وقتي داستان را مينوشتيد، ميدانستيد چه کساني در پايان روايت شهيد خواهند شد يا همهي اينها در حين نوشتن داستان شکل گرفت؟
- همه اينها در طول داستان شکل گرفت؛ سرنوشت هيچکدام را نميدانستم.
- جايزههاي ادبي دولتي به داستانهاي شما توجهي نشان ندادهاند؛ اين برايتان اهميتي ندارد؟
- من کار خودم را ميکنم. اين توجهها يا تودهني خوردنها نبايد نويسنده را از چيزي که مينويسد، منصرف کند. جايزه دادنها و گرفتنها هيچ نقشي در بزرگ شدن نويسنده ندارد. گاه بعضي از اين جايزهها موجب خواري نويسنده هم ميشود؛ به همين دليل من توجهي نداشتهام و نگاهي هم به آنها نخواهم داشت.
انتهاي پيام
- در زمینه انتشار نظرات مخاطبان رعایت چند مورد ضروری است:
- -لطفا نظرات خود را با حروف فارسی تایپ کنید.
- -«ایسنا» مجاز به ویرایش ادبی نظرات مخاطبان است.
- - ایسنا از انتشار نظراتی که حاوی مطالب کذب، توهین یا بیاحترامی به اشخاص، قومیتها، عقاید دیگران، موارد مغایر با قوانین کشور و آموزههای دین مبین اسلام باشد معذور است.
- - نظرات پس از تأیید مدیر بخش مربوطه منتشر میشود.
نظرات