/تحليل - البيان/ نـقش امـنيتي دور از دسـترس اروپـا
كاهش قدرت و نفوذ اتحاديه اروپا در خاورميانه به ويژه پس از آنكه آمريكا با جنگهايش زمام امور اين منطقه را در دست گرفت، اين روزها با نقش منفعل كشورهاي اروپايي در قبال تحولات خاورميانه پررنگتر شده است. تا جايي كه حتي گلايههاي رئيس جمهور فرانسه از كاهش اين نقش نيز نميتواند هدف اروپاييها را مبني بر استعمارگري نوين در خاورميانه از طريق ايفاي نقش امنيتي در منطقه محقق سازد.
به گزارش خبرگزاري دانشجويان ايران (ايسنا)، روزنامه اماراتي البيان، در تحليلي تحت عنوان "نقش امنيتي دور از دسترس اروپا" مينويسد:
«نيكولا ساركوزي، رئيس جمهور فرانسه، از كاهش نقش تاثيرگذار اروپا در تحولات خاورميانه گلايه كرده و علنا ايفاي نقش اتحاديه اروپا در خصوص اين مسائل را خواستار شده است. كاملا آشكار است كه اين درخواست رئيس جمهور فرانسه متوجه دولت آمريكا و باراك اوباما، رئيس جمهور اين كشور بوده است.
لحن ساركوزي خالي از اعتراض نبود، همانطور كه به شكلي جزئي دولت اسراييل را به دليل اهميت ندادن به موضعگيري اروپا و عدم واگذاري مسئوليت هيچ يك از امور به اين اتحاديه به استثناي درخواست كمك مالي براي فلسطينيان و سازمانهاي آنها و بازسازي ويرانيهاي به جاي مانده از اقدامات اسراييل، خطاب قرار داده است. ديگر كشورهاي منطقه نيز نقشي در فعال كردن نقش و نفوذ اروپا و يا ناديده گرفتن آن ندارند و در واقع كشورهايي بيواكنش در قبال اين مسائل هستند.
كاهش نفوذ اروپا از اواسط دهه 50 قرن گذشته و پيش از تاسيس اتحاديه اروپا آغاز شده است. اين كاهش همسو و همگام با كاهش نفوذ اروپا و استعمارگريهاي آن در نقاط مختلف جهان پس از جنگ جهاني دوم صورت ميگيرد؛ جنگي كه موجب از همپاشيدگي كشورهاي قاره اروپا و نياز آنها به طرح مارشال آمريكا شد تا به وسيله آن توان خود را بازيافته و بتوانند ويرانيهاي به جاي مانده از جنگ را بازسازي كنند.
اين كاهش نفوذ اروپا به سود آمريكا بود كه توانست نقش خود را جايگزين نقش اروپا در همه جاي جهان كند. بدين ترتيب آمريكا از نظر اقتصادي، سياسي و نظامي قوي شد و توانست نقش مناسبي را در شكست نازيها ايفا كرده و مواضع استراتژيك خود را استحكام بخشد و اين شرايط موجب شد كه آمريكا تصميم بگيرد پاي خود را از قاره آمريكا فراتر بگذارد. در همين راستا استراتژي تاريخي خود براي سيطره و قيموميت بر قاره آمريكا كه بر اساس اصل "آمريكا براي آمريكاييها" استوار بود را به فراتر از مرزهاي اين قاره برد و در چنين شرايطي كشورهاي استعمارگر اروپايي نيز توانايي رويارويي با نفوذ رو به پيشرفت آمريكا را نداشته و نهايتا تسليم آن شدند، تا جايي كه تمامي اين كشورها چه كشورهاي شكست خورده مثل آلمان و ايتاليا و چه كشورهاي پيروز همچون انگليس و فرانسه كه پيشرفت خود را مديون تداوم كمكهاي طرح مارشال بودند، تسليم ديكتههاي آمريكا شدند و اينچنين بود كه نفوذ و نقش اروپاييها و پايگاههايشان در جنوب شرق آسيا و همچنين حضور نظاميشان در كره جنوبي و ژاپن براي آمريكا و ارتش آن به ارث رسيد.
در خاورميانه نيز دوايت آيزنهاور، رئيس جمهور وقت آمريكا و جان فوستر دالس، وزير خارجهاش در دهه 50 قرن گذشته، طرح معروفشان مبني بر پر كردن شكاف خاورميانه را مطرح كردند و به اين ترتيب نقش آمريكا جايگزين نقش شكست خوردهي فرانسه و انگليس به ويژه پس از شكست اين دو كشور در جنگ سه جانبه عليه مصر در سال 1956 در برابر جنبشهاي آزاديخواه و استقلال طلب منطقه شد.
از آن زمان بود كه همكاري آمريكا و اسراييل رشد و گسترش يافت و استراتژي آمريكايي - اسراييلي به عنوان بخشي حياتي، اساسي و مهم در طرحهاي آنها به حساب آمد و ديگر جايي براي اروپاييها جز ارائه نظر كارشناسي و توصيه به عنوان استعمارگران قديمي باقي نگذاشت.
در اين ميان، تنها نقش اروپاييها اجراي دستورات حاشيهاي سياست آمريكا بود و سياست كشورهاي اروپايي جز مدت كوتاهي در دوره رياست جمهوري دوگل رئيس جمهور فرانسه، از اين قاعده مستثني نبود و نقش اروپا در امور منطقه همچنان مقابل فراگير شدن سياست آمريكا در منطقه و جهان به عنوان نقش دوم باقي ماند.
اين مساله با تدوين و تصويب قطعنامه 242 شوراي امنيت پس از جنگ ژوئن 1967 كاملا آشكار شد، زيرا در آن زمان اروپاييها تنها مجريان سياست آمريكا بودند و نقشي در تدوين قطعنامه نداشتند. همانطور كه در سياست "گام به گام" هنري كيسينجر، وزير امور خارجهي اسبق آمريكا بعد از جنگ 1973 نيز اروپاييها نقش و دخالتي نداشتند.
كاهش نقش اروپا به جايي رسيد كه كسي مثل ساركوزي به عنوان همپيمان آمريكا از عدم فعال بودن اين نقش و درجه 2 بودن آن شكايت ميكند و معتقد است با توجه به همجواري مستقيم اروپا با منطقه و تجربههاي تاريخي آن در امور منطقه و كمكها و حمايتهاي كشورهاي اهدا كننده، اين وضعيت قابل توجه نيست.
طبيعتا ديگر كشورهاي اروپايي نيز در پناه سياست آمريكا پيش ميروند و نقش آنها تنها زينت بخشيدن به نقش آمريكا است، لذا در چنين شرايطي خواسته رئيس جمهور فرانسه مبني بر ايفاي نقش تاثيرگذار اروپا به ويژه در زمينه امنيتي به دليل نبود شرايط لازم براي تحقق آن سخت و دشوار به نظر ميرسد.
تا زماني كه كشورهاي اتحاديه اروپا نياز جدي و مبرم به آمريكا به ويژه در عرصههاي سياسي و نظامي دارند، اين وابستگي تداوم خواهد يافت و امكان تحقق نقش تاثيرگذار وجود ندارد. بويژه آنكه اين كشورها از نظر فرهنگي نيز تحت سيطرهي آمريكا هستند و 60 درصد فيلمها، كتابها، پژوهشها، اختراعات و ديگر چيزها كه در كشورهاي اروپايي مورد استفاده قرار ميگيرند، آمريكايي هستند.
شيوههاي زندگي مصرفي آمريكا نيز كاملا بر زندگي اجتماعي، اقتصادي و حتي ارزشها و رسوم جوامع اروپايي چيره گشته تا جايي كه كاربرد زبانهاي اروپايي در نقاط مختلف جهان از جمله كشورهاي اروپايي نسبت به زبان انگليسي كاهش يافته است كه بيانگر قيموميت همه جانبه آمريكا است.
تا زماني كه وضع چنين باشد، اروپاييها با چه توجيهي خواهان ايفاي نقش در مسائلي هستند كه تصميمگيري آن با آمريكا است. تا زماني كه اين وضعيت ادامه يابد، آرزوها، آرمانها و تمايلات اروپاييها براي ايفاي نقش امنيتي در منطقه سخت و دور از دسترس به نظر ميرسد، حتي اگر آنها 1000 بار كميسيونرشان در امور سياسي را به خاورميانه بفرستند.»
انتهاي پيام
- در زمینه انتشار نظرات مخاطبان رعایت چند مورد ضروری است:
- -لطفا نظرات خود را با حروف فارسی تایپ کنید.
- -«ایسنا» مجاز به ویرایش ادبی نظرات مخاطبان است.
- - ایسنا از انتشار نظراتی که حاوی مطالب کذب، توهین یا بیاحترامی به اشخاص، قومیتها، عقاید دیگران، موارد مغایر با قوانین کشور و آموزههای دین مبین اسلام باشد معذور است.
- - نظرات پس از تأیید مدیر بخش مربوطه منتشر میشود.
نظرات