اشاره:
آنچه كه در پي ميآيد، ويرايش نخست پانزدهمين و آخرين بخش از مقالهي «ارزش شناسي» از مجموعهي مقالات آشنايي با مفاهيم علوم اجتماعي، ويژهي خبرنگاران سياستي و سياست پژوهان اجتماعي است كه در سرويس مسائل راهبردي دفتر مطالعات خبرگزاري دانشجويان ايران تدوين شده است.
سرويس مسائل راهبردي خبرگزاري دانشجويان ايران (ايسنا)، به دنبال بررسي موضوع مهندسي فرهنگي و اهميت هدايت و راهبري ارزشها در اين زمينه به بررسي اين مفهوم ميپردازد.
در بخشهاي پيشين به ارائهي تعاريف مختلف از ارزش و تمايز دو مفهوم ارزش و قضاوت ارزشي، تعريف ارزش از منظر روانشناختي، فلاسفه و جامعهشناسان و به بررسي برخي از طبقهبندي ارزشها از منظر جامعهشناسان و به دنبال آن به رابطه ارزشها با برخي مفاهيم اجتماعي در چندين قسمت و آغاز بحث مديريت ارزشها پرداخته شد. در بخش پاياني سلسله مقالات «ارزش شناسي» به ادامه بحث پيشين يعني تاثير و تاثرات ارزشها در جامعه (مديريت ارزشها) ميپردازيم.
مديريت ارزشها (تاثير و تاثرات ارزش ها در جامعه)
عوامل شكلدهنده به ارزشها (تاثرات ارزش از محيط)
در زير عواملي كه در تشكيل، تسهيم و به وجود آوردن ارزشها موثرند به ترتيب آمده است:
1ـ منابع
2ـ نياز
3ـ هنجار
4ـ كميابي
5ـ ايدئولوژي و عقايد
1ـ منابع:
يكي از عوامل مهم در تشكيل و تسهيم ارزش اجتماعي استفاده از "منابع" است. لكن اهميت اين منابع در مورد ارزشهاي مختلف و در جوامع مختلف بسيار متفاوت است. منابع اصولا شامل:
1ـ1) منابع طبيعي مثل خاك، دريا، معادن، آب، نفت و غيره
1ـ2) ماشين آلات و وسائل كاري كه در واقع انواع تغيير شكل يافته منابع طبيعي هستند.
1ـ3) نيروي انساني
هر يك از ارزشها نيز ممكن است وسيله و منبعي براي كسب ساير ارزشها باشند. در ارزش قدرت منابعي كه مورد استفاده قرار ميگيرد بسيار مشخص است مانند ارتش، اسلحه، مهمات، تجهيزات، علم، نفوذ و ... . براي تامين ارزش "ثروت" فعاليتهاي تخصصي گوناگون صورت ميگيرد كه متضمن استخراج معادن، كشت نباتات، بهرهبرداري از حيوانات، تبديل مواد خام به ماشين آلات و استفاده از وسائل و ابزار كار و كالاهاي مصرفي است. براي تامين و گسترش ارزش "سلامت" استفاده از بيمارستانها و آزمايشگاههاي گوناگون، نيروي انساني و ... ضروري است. گسترش ارزش "دانش" در ميان طبقات مختلف مردم نيازمند تاسيس چاپخانه، آموزشگاهها، كتابخانهها و فرستندههاي راديو، تلويزيون و ... است. مساجد و ساير مراكز مذهبي از منابعي هستند كه براي گسترش ارزش "تقوي" مورد استفاده قرار ميگيرند و بدين منظور همينطور از وسائل گوناگون ارتباطي نيز استفاده ميشود. (صانعي، 1347)
2 ـ نياز:
تعدادي از دانشمندان نظير شريف (Sherif) يا برگمن (Bergman) بر اين عقيدهاند كه ارزشهاي انسانها در درجه اول از نيازهاي بيولوژيكي آنها سرچشمه ميگيرد. يعني انسان به پديدههايي امتياز مثبت ميدهد كه در بيشترين حد ممكن نيازهاي او را برآورده سازند (رفيع پور، 1378).مثلا وقتي انسان گرسنه است، غذا برايش با ارزش ميشود. برگمن بر آن تاكيد دارد كه حتي مهمترين ارزشهاي يك فرهنگ، اگر با نيازهاي بيولوژيكي انسانهاي آن در تضاد باشد، دير يا زود ارزش خود را از دست ميدهد. به طور مثال هرچند در يك مقطع زماني ارزشهاي ايدئولوژيكي در جامعهاي با ارزش باشند و مردم را جذب خود نمايند، اما در صورتي كه نتوانند به ارضاي بهتر نيازهاي بيولوژيكي مردم آن جامعه كمك كنند و يا حتي مانع ارضاء آن نيازها گردند، در آن صورت آن ارزشهاي ايدئولوژيك ارزش خود را در نظر مردم از دست خواهند داد. به نظر شريف (Sherif) نقش نيازهاي بيولوژيكي بر روي پيدايش ارزشها در سنين كودكي بيشتر است تا در سنين بالاتر. (Rudolph, 1959).
مازلو (1977) با طبقهبندي نيازهايش مبني بر نيازهاي جسمي و نيازهاي پيشرفته (احترام، شكوفايي) اين نظريه را تكميل كرد. بدين معني كه براي انسان، غير از نيازهاي جسمي نيازهاي ديگري نيز وجود دارند كه پايه ارزشهاي او را تشكيل ميدهند. بدين ترتيب بر طبق نظرات فوق مهمترين منشا ارزشها حتي براي انسانهاي مسن، علي الاصول نيازها هستند و هر آن چيزي كه انسان به آن نياز داشته باشد براي او با ارزش ميشود و اين تنها شامل نيازهاي جسمي نميشود، بلكه نياز به احترام، نياز به روابط اجتماعي و ديگر نيازها را نيز در بر ميگيرد. مثلا اگر يك پديده يا وسيله براي يك فرد موجب كسب احترام شود، آن پديده با ارزش ميشود (رفيع پور، 1378).
رابطه بين ارزش و نياز:
1ـ ارزشها از نيازها برميخيزند چرا كه ريشه نياز در احساس كمبود نهفته است و احساس كمبود موجب فشار و رفع آن موجب رضايت ميشود. لذا هر عاملي كه موجب رفع نياز شود ارزشمند است.
2ـ نيازها و ارجحيت آنها تا حدود زيادي تابع ارزشها و هنجارهايي هستند كه محيط هر جامعه خاص به انسانها ميدهد. مثلا اگر در جامعهاي انسانها بر اساس ارزشهاي الهي تربيت شده و اين ارزشها در بين آنها اشاعه داده شود، نيازهاي آنها در رابطه با اين ارزشها معني و مفهوم پيدا ميكند.
3ـ بين نياز و ارزش رابطه متقابل وجود دارد به طوري كه در برخي موارد ارزشها نيز منجر به شكلگيري نيازها ميشوند (جواهري، 1372).
3ـ هنجار:
ديگر منشا مهم ارزشها، "هنجار" است و نفوذ آن بر روي ارزشها تا آن اندازه ميتواند قوي باشد كه حتي تاثير نيازهاي جسمي را بر روي ارزشها خنثي نمايد. پيروي از هنجار ارزش است و خود هنجار ارزش ميشود.
4ـ كميابي:
منشا ديگر با ارزش شدن پديدهها، "كميابي" است. كميابي يك پديده منجر به ارزش شدن آن پديده ميشود. مثلا در بسياري از مواقع نياز به احترام در بين برخي از افراد يا جوامع به علت كمبود آن، ارزش محسوب ميشود. مثلا طلا و جواهرات به علت كميابي آن با ارزشاند (رفيع پور، 1378).
5ـ ايدئولوژي و عقايد:
يكي ديگر از عوامل مهم در تشكيل ارزش "ايدئولوژي و عقايد" است كه قبلا هم در مورد آنها بحث كردهايم. معمولا ارزشها از درون نظامهاي اعتقادي زاده ميشوند. تحقيق ماكس وبر در مورد مذهب پروتستان و رابطه آن با سرمايهداري نشان ميدهد كه چگونه ارزشهاي خاص از درون نظام عقيدتي پروتستان زاده ميشوند و اين ارزشها، هنجارها، كنشها و نهادهايي را پيريزي ميكنند و در نهايت موجب رشد، گسترش و تعميق نظام سرمايهداري مي گردند. ماكس وبر نظام عقيدتي پروتستان را در پنج گزاره خلاصه ميكند:
1ـ يك خداي مطلق جهان را آفريده و انسان قادر به درك او نيست.
2ـ خداوند تكليف همه انسانها را از ازل تعيين كرده است.
3ـ خدا جهان را به خاطر كبريايي خويش آفريده است.
4ـ وظيفه انسان اعم از محكوم يا رستگار اين است كه به دليل كبريايي خدا كار كند و قلمرو او را گسترش دهد.
5ـ رستگاري انسان موهبتي كاملا اعطايي از لطف خداست (آرون، 1363).
در مورد تشكيل ارزش از طريق ايدئولوژي (كه در مباحث قبلي به آن پرداخته شد) به اين استناد ميكنيم كه ايدئولوژي، خود مكان اصلي پيدايي ارزشهاي جديد محسوب ميگردد (روشه، 1376).
نقش ارزش در جامعه
آخرين بحث اين مقاله به نقش ارزشها در جامعه ميپردازد. هنگاميكه صحبت از نقش ميشود بايد به كاركرد ارزش در جامعه و همچنين تاثيراتي كه بر جامعه بشري مياندازد توجه شود. حال اين مقاله را با پاسخ به اين سوال كه ارزشها چه نقشي در جامعه دارند به پايان ميبريم.
كلايد كلوك هوهن در اين باره مينويسد: "ارزشها محدودهاي را تعيين ميكنند كه در چارچوب آن، بهاي قابل قبول تامين رضايت آني بر حسب مراتب كلي اهداف ديرپاي انسان و نظام اجتماعي فرهنگي لازم براي برقراري نظم يعني لزوم احترام به منافع ديگران و منافع كل گروه در زندگي اجتماعي، مشخص ميشود." (كوهن، 1382).
ارزشها در يك جامعه معين نوعي انسجام به مجموعه قواعد يا مدلها ميبخشند. البته اين انسجام نسبي است چون ارزشهاي جامعه هميشه كاملا صريح و روشن نبوده و هالهاي از ابهام آنها را در بردارد. به همين لحاظ ارزشهاي كم و بيش متضاد يا متناقض در جامعه با هم همزيستي دارند و اين بار عاطفي است كه آنها را به هم متصل ميكند. (روشه، 1367)
گذشته از اين، ارزشها امور مختلفي را كه فرد ممكن است تنها به فكر انجام آنها افتد و نيز اموري را كه فرد شايد بههيچ وجه آنها را در نظر نگيرد، مشخص ميسازند. در اين معنا اسملسر ارزشها را چنين ميخواند: «كليترين مولفه كنش اجتماعي ... ارزشها در مفهوم كلي كلمه بيان كننده حالتهاي نهايي مطلوبي هستند كه به عنوان راهنماي تلاش بشري به كار ميآيند. در اينجا ارزشها هدف نيستند بلكه از يك سو مشخص ميسازند كه اهداف يك جامعه چه بايد باشد و از سوي ديگر مانع بحث از اهداف بالقوهاي ميشوند كه با نظام كلي ارزشها تناسب ندارند. وانگهي ارزشها موجب ايجاد احساس همبستگي در افراد جامعه ميشوند.» (كوهن، 1382)
جانسون (1966) ارزشها را نمادهاي تعريف شدهاي ميخواند كه وقتي مورد پذيرش همه واقع شوند همبستگي آگاهانهاي را ايجاد ميكنند كه وجه مشخصه انسانهاي به هم پيوسته در يك جمع به هنجار است.
ارزشها همچنين به منزله توضيح وقايع و نيز تبيينهايي براي محيط خاص يك جامعه عمل ميكنند. يك مثال از ارزشها در شكل تبيين وقايع، به ديدگاه مذهبي جامعه مربوط ميشود. در قرون وسطي اگر انساني كه از سوي جمع و دريافت ارزشهاي مذهبي خاص آنها "شر" پنداشته ميشد ناغافل بر اثر اصابت صاعقه در جلوي كليسا جان ميسپرد. اين واقعه خاص ميتوانست خيلي ساده، به عنوان كيفرآسماني آن فرد يا به منزله تنبيه الهي كسي كه از قانون مقدس پيروي نميكرد تبيين گردد. تا جايي كه به نظام اجتماعي مربوط ميشود، موقعيت يك دهقان در رابطه با مالكيت زمين در هند يا در رابطه با خانواده مسلط در محل خاصي مانند چين ممكن بود به وسيله ارزشي مبتني بر كاست (Caste) يا مبتني بر طايفه كه به ترتيب در اين جوامع متداول بود تشريح گردد؛ هر چند با توجه به نسبت شورشهاي بيشمار دهقانان به زحمت ميتوان اين موارد را ارزشهايي دانست كه دهقانان از روي ميل آنها را پذيرفته باشند اما در جامعه آرماني يا در جامعهاي كه در حالت توازن قرار دارد ارزشها قدرت تبيين همه نوع نابرابري يا اختلاف اجتماعي را كه در جوامع خاص ممكن است يافت شود دارند (كوهن، 1382).
اميل دوركيم جامعهشناس شهير فرانسوي (1917ـ 1857) ميگويد: «جامعه ذاتا آفريدگار آرمان است و بدون ايجاد آرمان تشكيل نميشود. در يك جامعه معين ارزشها سازمان مييابند و به صورت يك دستگاه يا مقياس از روشها در ميآيند كه بايد نظمي منطقي در آنها وجود داشته باشد. حتي اگر در برخي موارد متناقض به نظر رسد.»
ارزشهاي اجتماعي براي سازماندهي تقسيم كار در جامعه ضرورت دارند زيرا با بهره برداري از آنها نياز به استفاده از زور براي انتصاب هر فرد به وظيفهاي مشخص رفع ميگردد (جانسون، 1363). همچنين ارزشهاي اجتماعي به طور مستقيم و غيرمستقيم مبناي نظارت و مراقبتهاي اجتماعي هستند (نيك گهر، 1370).
اشاعه ارزش در ميان حداكثر افراد جامعه چند منفعت اساسي دارد: (صانعي، 1347)
1ـ افق زندگي افراد توسعه پيدا كرده و استعدادهاي مختلف آنها زمينه مساعد براي گسترش و پرورش مييابد.
2ـ احساس رضايت و خوشنودي افراد از زندگي بيشتر ميشود. به اين معني كه ارزش و مقام اجتماعي آنها صرفا از روي ارزش «ثروت» تعيين نميشود، بلكه هنرمندان، مربيان مذهبي، متخصصين امور مختلف و سير افرادي هم كه صاحب ارزشهاي ديگر هستند احساس رضايتخاطر ميكنند و در زمينههاي مختلف به خلاقيت ميپردازند.
3ـ تفاهم ميان افراد زياد ميشود. در جوامع امروزي طبقات اجتماعي معمولا با توجه به ارزش ثروت و يا قدرت تشكيل مييابند و ميان اعضاء اين طبقات همكاري، همفكري و احساس همبستگي پديد ميآيد. در حالي كه اگر در اكثريت ارزشها سهيم باشند، ميان كليه افراد به علت ارزشهاي مشتركي كه دارند تفاهم و احساس همبستگي بيشتري پديدار ميگردد.
4ـ علاوه بر تفاهم بيشتر، در اثر پراكندگي ارزشهاي اجتماعي، صميمت و نزديكي بيشتري در ميان افرادي كه صاحب اين ارزشها هستند حاصل ميشود. يكي از مشكلات كنوني كشورهاي غربي آن است كه در اين جوامع تا حدود زيادي گروههاي اوليه كه وسيله همبستگي نزديك ميان افراد هستند از ميان رفته و به جاي آن گروههاي ثانويه كه در آن افراد به عنوان شخصيتهاي كامل شناخته نيستند و ميان آنها صميمت و بستگي نزديك وجود ندارد، تشكيل شده است. با توسعه ارزشهاي اجتماعي در ميان افراد مختلف، صميمت و همبستگي نزديكتري ميان صاحبان اين ارزشها به وجود خواهد آمد.
از ديدگاه پارسونز (جامعهشناس مكتب كاركردگرايي ساختاري) نظم اجتماعي وابسته به تحقق ارزشهاي مشترك و عمومي است كه به صورت مشروعي مورد پذيرش و حرمت جامعه قرار ميگيرد؛همچنين عملي كه به صورتي استاندارد به وسيله آن، مقاصد عمل انتخاب شده است. پارسونز كنشهاي اجتماعي را تحت تاثير چهار خرده نظام ميداند. يكي از خرده نظامها مسوول حفظ و نگهداري الگوهاي فرهنگي است. ميانجي و عامل مبادله اين خرده نظام با سه خرده نظام ديگر تعهد ارزشها و هنجارهاست كه از طريق آن عناصر سازنده فرهنگ به واقعيت اجتماعي انتقال يافته و به جريان نظام مبادله وارد ميشوند. پارسونز تاكيد ميكند كه كنشهاي اجتماعي در چارچوب نظام هنجارها و ارزشهاي اجتماعي از خصلت ارادي برخوردارند ... او ميافزايد كه ارزشها و هنجارهاي اجتماعي حاكم بر فرد است و جهت تصميمگيري او را تعيين ميكند (محسنيان راد، 1375).
و در نهايت اينكه ارزشهاي اجتماعي در يك جامعه عنصر مهم انسجام، همبستگي، يگانگي و وفاق بين افراد، نهادها و سازمانهاي آن جامعه است.
تدوين: مختار نائيجي
دانشجوي كارشناسي ارشد جامعه شناسي دانشگاه تربيت مدرس تهران
خبرنگار علوم اجتماعي سرويس مسائل راهبردي ايران
انتهاي پيام
نظرات