اشاره:
آن چه كه در پي ميآيد، ويرايش نخست مقالهي «آشنايي با اختلالهاي رواني» از مجموعهي متون آموزشي آشنايي با «مفاهيم روانشناسي»، ويژهي خبرنگاران سياستي و سياستپژوهان بخش سلامت روان است كه در سرويس مسائل راهبردي دفتر مطالعات خبرگزاري دانشجويان ايران، تدوين شده است.
مقالات «مفاهيم روانشناسي» با ادبياتي ساده مفاهيمي تخصصي را براي خواننده توضيح ميدهند كه با استفاده از آنها تا حدودي ميتوان به ارزيابي سياستگذاري سلامت روان پرداخت. سرويس مسائل راهبردي ايران، آشنايي با مفاهيم تخصصي و فني در هر حوزه را مقدمهي ايجاد يك عرصه عمومي براي گفت وگوي دانشگاهيان و حرفهمندان با مديران و سياستگذاران دربارهي سياستها و استراتژيها و برنامهها در آن حوزه ميداند و اظهار اميدواري ميكند تحقق اين هدف، ضمن مستند سازي تاريخ فرآيند سياستگذاري عمومي و افزايش نظارت عمومي بر اين فرآيند، موجب طرح ديدگاههاي جديد و ارتقاي كيفيت آن در حوزههاي مختلف شود.
سرويس مسائل راهبردي ايران ضمن اعلام آمادگي براي بررسي دقيقتر نيازهاي خبرنگاران و سياستپژوهان محترم، علاقهمندي خود را براي دريافت (ahbord.isna@gmail.com) مقالات دانشجويان، پژوهشگران، حرفهمندان، مديران و سياستگذاران محترم در ارائهي عناوين جديد مقالات و يا تكميل يا ويرايش آنها اعلام ميكند.
اين مقاله ضمن آشنايي خوانندگان با مفهوم اختلالهاي رواني و با اشاره به اين نكته كه بهنجاري و نابهنجاري در ارتباط با رفتار بشر، اصطلاحاتي نسبي هستند كه تعريف آنها را دشوار ميكند، به توضيح دربارهي عوامل اساسي به وجود آورندهي رفتار نابهنجار كه شامل استرس، مكانيزمهاي كنارآمدن و آسيبپذيري ميباشند، ميپردازد و در ادامه توصيفهاي مختصري دربارهي برخي از طبقات تشخيصي عمده ارائه ميكند.
اختلالهاي رواني
بهنجاري/ نابهنجاري:
بهنجار و نابهنجار در ارتباط با رفتار بشر، اصطلاحهاي نسبي هستند؛ بنابراين تعريف آنها دشوار است. مثلا بهنجاري الگوهاي رفتاري و صفات شخصيتي توصيف شده است كه مطابق با راههاي استاندارد يا متناسب و مقبول رفتار هستند، اما استفاده از اصطلاحاتي نظير «مقبول» به دليل مبهم بودن، ارتباط با داوري ارزشها و تغيير آنها از فرهنگي به فرهنگ ديگر، دور از انتقاد قرار گرفتهاند.
سازمان بهداشت جهاني (WHO) بهنجاري را حالت سلامت جسمي، رواني و اجتماعي تعريف كرده است، اما اين تعريف نيز محدود است. زيرا فقط تعريف سلامت رواني و جسماني را فقدان بيماري رواني و جسمي تعريف ميكند.
متن بازنگري شده راهنماي تشخيصي و آماري اختلالات رواني (DSM – IV- TR) تعريفي براي بهنجاري يا سلامت رواني ارائه نميكند؛ هر چند كه براي اختلال رواني تعريفي ارائه ميدهد.
اختلال رواني را ميتوان يك سندرم يا الگوي رفتاري دانست كه با احساس ناراحتي يا ناتواني (تخريب در يك يا چند زمينهي كاركردي) همراه است. همچنين سندرم نبايد فقط پاسخي قابل انتظار و تاييد شده از نظر اجتماعي نسبت به يك رويداد خاص، نظير مرگ يك فرد عزيز باشد. مطابق تعريف IRـ IVـ DSM رفتارهاي انحرافي (مثلا از نظر سياسي، مذهبي يا جنسي) و تعارضهايي كه در درجهي اول بين خود و اجتماع وجود دارد، اختلال رواني شمرده نميشوند.
عوامل اساسي بهوجود آورنده رفتار نابهنجار:
استرس:
استرس مجموعهاي از تنشهاي هيجاني همراه با تغييرات زيست شناختي (تعريف، تپش قلب، تغييرات فشار خون) است كه با تهديد از جانب يك رويداد بيروني پديد ميآيد. هر فردي در زندگي درجاتي از استرس را تجربه ميكند، اما هنگامي كه رويداد خارجي تهديدآميز شديد و طولاني باشد مثلا تصادف، مرگ، محروميت و ...، تلاش تطابقي عمدهاي براي شخص لازم است. اين امر ممكن است شخص را در معرض فروپاشي پاسخهاي انطباقي قرار داده و موجب بروز رفتار نابهنجار شود.
مكانيزمهاي كنارآمدن:
در مقابل يك رويداد يا يك رشته موقعيتهاي استرس آميز، شخص ممكن است با معطوف ساختن رفتار به مدارا با رويداد استرسآميز به چالش برخيزد يا ممكن است حالت دفاعي گرفته و به مكانيزمهاي ناخودآگاه كنارآمدن متوسل شود، كه معمولا مكانيزمهاي دفاعي خوانده ميشوند.
آسيب پذيري:
پاسخ كافي دادن يا ندادن فرد نسبت به استرس، تابع آسيبپذيري يا استعداد او براي ابتلا به اختلالات رواني است. آسيبپذيري دو علت علت اساسي دارد: علل ژنتيك، كه در آن ژنهاي معيوب استعداد براي ابتلا به اختلال رواني را به وجود ميآورند؛ و تجارب اوان زندگي كه با نقص مراقبت پدر و مادري يا ناكافي بودن فرصتهاي يادگيري مشخص است.
تشخيص:
گسترهي وسيعي از مشكلات تحت عنوان آسيب رواني قرار دارند. بعضي از آنها فقط شامل يك ناراحتي عاطفي خصوصي هستند، تعدادي نيز آنچنان از كاركرد بهنجار ساقط شدهاند كه از ديد هر ناظري مشهود و مشخص هستند. تعدادي ميتوانند در خانه و محل كار خويش كاركرد مناسبي داشته باشند، عدهاي نيز نيازمند بستري شدن هستند. بعضي از اين موارد را ميتوان يك واكنش موقت در برابر فشار رواني دانست و تعدادي نيز سالها به طول ميانجامند.
برخي از آنها بر كيفيت تفكر يا واقعيت آزمايي تاثير نميگذارند و تعدادي نيز توانايي استدلال و يا تميز واقعيت از خيال را از دست ميدهند. افراد متخصص كوشيدهاند تا اين مشكلات را در طبقههاي تشخيصي مجزايي طبقهبندي كنند.
در ادامه، توصيفهاي مختصري راجع به برخي از طبقات تشخيصي عمده ارائه شده است.
اختلالهاي اضطرابي:
مشكل اصلي افراد مبتلا به اين اختلال، احساس اضطراب يا عصبي بودن است كه به نظر ميرسد توجيه منطقي ندارد. فرد ميتواند تفكر و استدلال يكپارچه و منسجمي داشته باشد و معمولا متوجه بيمعنا بودن ترس خود ميباشد.
از اختلالات اين گروه ميتوان به موارد زير اشاره كرد:
اختلالهاي هراس، اختلال اضطراب منتشر، اختلال وحشتزدگي، اختلال وسواس فكري ـ عملي.
اختلالهاي جسماني شكل:
شكايت اوليهي اختلالهاي جسماني شكل شكايت از نشانههاي جسماني است، هر چند هيچ گونه بيماري جسماني واقعي وجود ندارد. اين نكته تا حدودي درست است كه اين نشانهها همگي آفريدهي ذهن فرد هستند. اختلالات اين گروه عبارتند از: اختلال جسماني كردن، خود بيمارانگاري، واكنشهاي تبديلي.
اختلالات تجزيهاي:
اين اختلالات شامل مشكلات شناختي مانند فقدان حافظه، فقدان هويت شخصي و يا حالت دگرگون شدهي هشياري ميگردد. اختلال فراموشي تجزيهاي، فرار تجزيهاي، اختلال هويت تجزيهاي، اختلال مسخ شخصيت جزء اين گروهند.
اسكيزوفرني:
اسكيزوفرني شامل فروپاشي و تجزيه در توانايي تفكر منطقي و يا توانايي تميز واقعيت از خيال ميگردد. ممكن است بيمار توهم داشته باشد، يعني تجارب ادراكي مانند شنيدن صداهايي كه افراد ديگر نميشوند. فرد ممكن است هذيان داشته باشد، يعني باورهاي كاملا نادرست مثل اين اعتقاد كه بيمار مرده است. استدلال در اغلب اوقات عجيب و غريب است. در بسياري از موارد، اين افراد از لحاظ اجتماعي گوشه گير هستند و دوست دارند از ديگران دوري كنند.
اختلالهاي خلقي:
اشخاص مبتلا به اختلالهاي خلقي از يك حالت خلقي شديد و طولاني مدت در عذاب هستند. معمولا شخص ميتواند استدلال كند و با واقعيت تماس دارد، هر چند امكان دارد در موارد شديدتر لازم باشد تا بيمار بستري شود. اختلالات افسردگي، اختلالات دو قطبي از اين گروه اختلالات هستند.
اختلالهاي شخصيت:
اين اختلالات شامل سبكها و الگوهاي عميقا ريشه دار رفتاري ميگردند كه از اوايل نوجواني يا حتي قبل از آن آغاز ميشوند. اين الگوهاي رفتاري غيرانطباقي هستند، زيرا باعث ناراحتي بيمار يا اطرافيان او ميشوند. اختلال شخصيت پارانوييد، اسكيزوييد، اسكيزوتايپي، ضد اجتماعي، مرزي، نمايشي، خودشيفته، دوريگزين، وابسته، وسواسي-جبري در اين گروه قرار ميگيرند.
اختلالهاي وابسته به مواد:
افراد مبتلا به اختلالهاي ناشي از مصرف دارو از لحاظ جسماني و يا رواني به الكل يا ساير مواد وابسته هستند. اين وابستگي دارويي مشكلاتي را در موقعيتهاي تحصيلي، شغلي، اجتماعي، و يا تركيبي از آنها به وجود ميآورد.
موادي كه غالبا مورد استفاده قرار ميگيرند عبارتند از:
مسكنها مانند هرويين، واليوم، باربيتوراتها كه معمولا باعث ايجاد احساس آرامش ميشوند.
محركهايي همچون آمفتامين و كوكائين موجب احساس شعف و شادي ميشوند.
مواد توهمزا مانند ماري جوانا، حشيش، ال سيدي كه باعث تجربههاي حسي غيرعادي ميگردند.
اختلالهاي آسيب مغزي:
اختلالهاي ناشي از آسيب مغزي شامل مشكلات رفتاري، شناختي يا عاطفي ميشوند كه در نتيجهي صدمهي مغزي به وجود آمدهاند. اين آسيب ممكن است كوتاه مدت (حاد) و يا طولاني مدت (مزمن) باشد، مانند تصادف كه موجب نابودي قسمتي از مغز ميشود. ضايعهي مغزي ميتواند به دلايل متعددي به وجود آيد، مانند آسيب (ضربه سر)، بيماريهاي عفوني، اختلالهاي مغزي عروقي (سكته)، اختلاهاي تباه كننده مانند آلزايمر، غدههاي مغزي و داروها يا مواد سمي.
تدوين: سارا واجبمنفرد
كارشناس ارشد روانشناسي باليني انستيتو روانپزشكي تهران ( وابسته به دانشگاه علوم پزشكي ايران)
خبرنگار روانشناسي باليني سرويس مسائل راهبردي خبرگزاري دانشجويان ايران
منابع:
بهداشت رواني؛ اندروا. ساپنيگتون، مترجم: حميدرضا حسين شاهي برواتي،1385.
روانشناسي نابهنجاري؛ تيمتوتي كاستلو، جوزف كاستلو، مترجم: دكتر نصرت اله پورافكاري، 1373.
خلاصه روانپزشكي؛ جلد اول، كاپلان ـ سادوك، ترجمه: دكتر نصرفالله پورافكاري، 1384.
انتهاي پيام
نظرات