• دوشنبه / ۱۵ مهر ۱۳۸۷ / ۱۱:۲۴
  • دسته‌بندی: فرهنگ حماسه
  • کد خبر: 8707-05106
  • منبع : نمایندگی خراسان رضوی

صدام براي سر من جايزه گذاشته بود چرا مستند تلويزيون در مورد آبادان سكوت ‌كرد؟ گفت‌و‌گو با امير سرتيپ كهتري

صدام براي سر من جايزه گذاشته بود
چرا مستند تلويزيون در مورد آبادان سكوت ‌كرد؟
گفت‌و‌گو با امير سرتيپ كهتري

نامش را زياد شنيده‌ام، وقتي سراغش را مي‌گيريم مي‌گويند مي‌توانيد در بنياد تعاون لشکر 77 پيدايش کنيد، وارد ساختمان که مي‌شوم پشت ميزش نشسته، سربازش مي‌گويد، امير منتظر شماست...

پيش مي‌روم و پس از يک احوالپرسي گرم، مرا به اتاقش دعوت مي‌کند و مي‌گويد "اين جا اتاق جنگ است"، به اتاق جنگ من خوش آمديد. سر تا سر اتاقش حال و هواي جبهه دارد و اين را عکس‌هاي شهدا و امام(ره) مي‌گويند و تابلوهايي که شرح مختصري از تمام عمليات‌هاي دفاع مقدس روي آن نوشته شده است.

بسيار بي‌تکلف برايم از روزي مي‌گويد که بعد از 40 سال لباس مقدس سربازي را از تن درآورده و همان روز با پوشيدن لباس احرام، عازم بيت‌الله‌الحرام شده است.

وقتي از آبادان و شکست آن محاصره سخت مي‌گويد، چشمانش برق مي‌زند و مفتخر است که فرمانده قرارگاه عملياتي آبادان و فرمانده تيپ 2 لشگر77 خراسان در كنار فرماندهان غيور تيپ‌هاي 1 و3 لشگر يعني مرحوم امير سرتيپ امير امينيان و امير فردمنش بوده است.

اميرسرتيپ منوچهر کهتري، سرهنگ آن روزهاي آبادان و اميرسرافراز امروز، هم او که مردم آبادان به اندازه‌اي دوستش دارند كه به احترام او نام فرزندان خود را "کهتر" گذاشتند و به او لقب "ناجي آبادان" دادند. كسي كه فرمانده تيپ 2 لشگر 77 پيروز ثامن الائمه (ع)، فرمانده گردان 153 لشگر 77 و فرمانده قرارگاه‌هاي عملياتي غرب و شرق كشور نيز بوده است.

وي در گفت‌وگويي با خبرنگار ايسنا _ منطقه خراسان، از آن روزهاي آبادان مي‌گويد که دشمن بعد از اشغال خرمشهر با سپاه سوم خود از کاروان عبور و يک تيپ خود را وارد منطقه ذوالفقاريه كرد و آمده بود تا خرمشهر را بگيرد. «ما تنها گرداني بوديم که در آبادان مستقر بوديم، البته در سوم مهرماه از طرف شهيد فلاحي امريه‌اي كه براي من صادر شده بود، براي رفتن به خرمشهر بود، اما بني‌صدر ما را در فولي‌آباد نگه داشت. اين بود که ما تنها گرداني بوديم که با سفارش شهيد بهشتي در دوم آبان وارد آبادان شديم.»

منافقين بيشترين ضربه را به ما زدند

منافقين بيشترين ضربه را به ما زدند و با موتورسيكلت، نيروهاي عراقي را به سمت ما هدايت مي‌کردند و دليل اينکه دشمن مي‌خواست از ذوالفقاريه وارد آبادان شود، اين بود که آنجا را بهترين نقطه مي‌دانست، چون احتياج به ساحل سازي نداشت.

ساختمان‌هايي که در ذوالفقاريه بود، توسط منافقين اشغال شد و همان موقع فردي به نام " درياقلي" به من خبر داد که عراقي‌ها وارد ذوالفقاريه شده‌اند و ما نيز به سمت آن‌ها حركت کرديم و در خسروآباد با دشمن درگير شديم و تا نزديک غروب، دشمن را از داخل نخلستان‌هاي بهمن‌شير بيرون کرديم؛ سپس در ساحل بهمن شير مستقر شديم، آنجا يك سروان عراقي که توسط بچه‌هاي ما زخمي شده بود به ما گفت که عراقي‌ها مي‌خواهند به ما تك بزنند.

صبح زود، ما همانطور که در حاشيه بهمن‌شير خوابيده بوديم، چون جزر و مد آب زياد بود يکي از سربازها گفت، نگاه کن ديدم يک تانک آن طرف ايستاده بود و چند فرمانده عراقي نقشه‌اي را روي آن باز کرده بودند و با دست روي آن کار مي‌کردند كه يکي ازسربازهاي ما که آر پي جي داشت، بدون اين‌که به من چيزي بگويد به طرف آن تانک شليک کرد اما متاسفانه به هدف نخورد و همان تانک، سنگري را که آن سرباز از داخل آن شليک کرده بود، مورد هدف قرار داد كه چند نفر از جمله همان سرباز شهيد شدند، از آن لحظه به بعد، تمام سپاه سوم عراق با هر سلاحي که داشتند روي نخل‌ها تيراندازي مي‌کردند و طوري بود که ما نمي‌تواستيم سر خود را بلند کنيم و داخل همان شيار‌ها خوابيده بوديم و هر كدام از بچه‌ها که مجروح مي‌شدند من را به اسم "برادر کهتر" صدا مي‌زدند، اما من نمي‌توانستم به طرف آن‌ها بروم.

تا ساعت 10 شب عراقي‌ها با گلوله‌هاي صاعقه به نخل‌ها مي‌زدند و از آنجا که صاعقه مثل نارنجک، زمان شليك باز مي‌شود، آن جا بود که چند ناحيه از بدنم مجروح شد و بعضي از بچه‌ها نيز مجروح و شهيد شدند. عراقي‌ها تا ساعت 10 شب گلوله مي‌ريختند؛ اما در ساعت 10 ناگهان به طور كامل همه جا ساکت شد و ديگر هيچ سر و صدايي نبود و همه صداها خوابيده بود.

نارنجك‌هايي كه از ورود دشمن به آبادان جلوگيري كرد

من آرام بچه‌هايي را که سالم بودند برداشتم و توانستيم يک خط نصف و نيمه درست کنيم و از آنجايي که از قبل نارنجک‌هاي دستي را امتحان كرده بودم، چون ديدم سربازانم به دليل ضعف، توان جنگيدن ندارند چهار جعبه نارنجك در كنار خودم داشتم، نزديک يکي دو ساعت بعد لب سنگر نشسته بودم و چون مجروح شده بودم و خون زيادي از بدنم رفته بود، بي حال بودم كه ديدم يکي ازهمراهان که ستوان ارجمندي نام داشت به من گفت که صداي آب مي‌آيد. دوربين را برداشتم چون شب پرستاره‌اي بود، سياهي‌هايي را ديدم. آب در حالت مد بود و در پاي ساحل قرارداشت، آن‌ها بهترين شب را انتخاب کرده بودند.

ستوان ارجمندي مامور بود که نارنجک‌ها را به دست من بدهد و يک نفر ديگر که نيکوکار نام داشت و همان‌جا شهيد شد، نارجنگ تفنگي درست مي‌کرد، با كشيدن ضامن اولين نارنجک، آن نارنجك روي هوا منفجر شد و ديدم که سياهي‌ها خوابيدند، چون حرکت روي ساحل سخت است و پاي آن‌ها در گل فرو مي‌رفت؛ سپس مرتب همه نارنجک‌ها را انداختم و از 4 جعبه نارنجک، تنها 4 نارنجک باقي مانده بود، بعد كه سرم را بالا آوردم، ديدم هيچ چيزي نيست ولي معلوم مي‌شد از روي پلي که زده بودند، خودروهاي سفيدي عبور مي‌کرد، تقريبا هوا روشن شده بود و تا آن زمان نمي‌دانستيم چه کار کرده‌ايم اما بعد از روشن شدن هوا، ديديم سر تا سر ساحل، جنازه ريخته بود، اين اتفاق 9 آبان 59 افتاد که دشمن نتوانست از آن منطقه وارد آبادان شود.

آبادان را قلب جنگ مي‌دانم

اشغال آبادان به معناي اتمام جنگ به نفع عراق بود

اگر تاريخ جنگ را ورق بزنيد و منطقه را بررسي کنيد مي‌بينيد که اگر آبادان اشغال مي‌شد همان 9 آبان 59، جنگ به نفع عراق تمام مي‌شد، چرا که تمام هدف صدام آبادان بود؛ آباداني که من آن را قلب جنگ مي‌دانم و تلاش دشمن اين بود که قلب جنگ را از کار بيندازد که اگر اين اتفاق مي‌افتاد، بندر امام سقوط مي‌کرد، خرمشهر که مکمل آبادان بود و حتي خوزستان به دست عراقي‌ها مي‌افتاد و نيت شوم صدام که تسلط بر اروند بود نيز حاصل مي‌شد.

دشمن که ديد از آن ناحيه موفق به ورود به خاک آبادان نمي‌شود ناچار به محاصره آبادان شد چرا که از ابتدا براي محاصره نيامده بود، 11 ماه آبادان محاصره شد و طي اين مدت تک‌هاي محدودي انجام داده و از تک‌هاي دشمن نيز جلوگيري مي‌کرديم تا اين که فرمان حضرت امام (ره) صادر شد که فرمودند "حصر آبادان بايد شکسته شود ".

دشمن از غيرت و دينداري ايراني و درايت امام (ره) غافل شد

دشمن براي تجاوز به خاک ما همه چيز را ارزيابي کرده ولي از دو عامل اساسي غافل شده بود، يعني وقتي امکانات خودش را که 12 ميليارد دلار ذخيره ارزي، 12 لشگر زبده، 30 تيپ مستقل، بيش از 5 هزار نفربر و تانک، بيش از 400 فروند هواپيماي جنگي و 400 فروند هلي‌کوپتر بود، با ما مقايسه کرد با حساب امکاناتي که در اختيار داشت گفت سه روزه وارد تهران مي‌شود اما دو عامل اساسي غيرقابل سنجش را نتوانست ارزيابي کند: يکي غيرت و دين‌داري ملت ايران و ديگري تدبير و درايت حضرت امام (ره). چرا که مي‌گفتند آيت‌الله خميني درس حوزوي خوانده و تاکتيک جنگي بلند نيست، اما غافل شدند و از سوي ديگر نيز ملت ايران نشان داد که غيرت، جوانمردي، دين‌داري و دفاع از خاک ايران، چيزي است که هيچ قدرتي نمي‌تواند جلوي آن را بگيرد و امروز نيز دشمن با استفاده از جنگ تحميلي، آن را محاسبه مي‌کند.

زماني که حضرت امام (ره) فرمودند، اين جنگ براي ما نعمت است، بعضي‌ها که باور ضعيفي دارند،‌ گفتند جنگ جز خرابي و کشتار ندارد، اما ارزش‌هاي آن را فراموش کردند. اما کسي که به عشق امام(ره) شهيد مي‌شد و آرزويش شهادت بود اين‌ها در كدام ارتش دنيا پيدا مي شود؟ من اگر بخواهم خاطرات بگويم شايد يک ماه طول بکشد.

دليل صدور فرمان امام(ره) اين بود که مي‌دانستند اگر حصر آبادان شكسته نشود چه مي‌شود. بنابراين در اين رابطه جلساتي تشکيل شد و روي تاکتيک‌ها بررسي‌هايي صورت گرفت، چرا که اين يک فرمان نظامي نبود، بلکه يك تکليف شرعي از سوي يك مرجع عالي قدر بود و همه مي‌دانستند اگر موفق نشويم چه مي‌شود و اگر مي‌رفتيم و نمي‌شد آبادان را با دست خودمان به دشمن داده بوديم و ديگر اينکه اگر نمي‌شد، حرف امام (ره) روي زمين مي‌ماند و در روحيه مردم و رزمندگان اثر سوئي مي‌گذاشت و براي بني‌صدر، عواملش و رسانه‌هاي خارجي خوراک تبليغاتي درست مي‌شد چرا که بني صدر تازه برکنار شده بود و مي‌گفت اگر من بودم اين‌گونه نمي‌شد. بنابراين معتقدم اگر حصر آبادان شكسته نمي‌شد كار همان جا تمام بود و با اشغال آبادان، جنگ به نفع عراق تمام مي‌شد.

هم قسم شديم پيروز از عمليات برگرديم

بچه‌ها هم قسم شدند که پيروز از عمليات برگردند و در جلساتي که در ستاد با فرماندهان سپاه داشتيم به اين نتيچه رسيديم كه با توجه به اينکه هسته اصلي عمليات، لشگر 77 بود، نام عمليات را ثامن‌الائمه (ع) بگذاريم؛ بنابراين در 5 مهر 60 بعد از يازده ماه محاصره آبادان، اين کار انجام شد و آن محاصره شکسته شد.

مي‌خواهم خاطره‌اي ازچگونگي موفقيت درعمليات ثامن‌الائمه(ع) بگويم: روز چهارم مهر زنگ زدند که من بايد به سمت ماهشهر حرکت کنم و ساعت 4 صبح آنجا باشم، چون قرارگاه آنجا بود و من هم با يک سرباز و يک خودرو جيپ حرکت کرديم به سمت ماهشهر، ما را نگه داشتند و هوا نزديک به تاريک شدن بود که دستور عملياتي آمد که امشب عمليات است و دستور را گرفتيم و حرکت کرديم.

تا قسمتي از جاده که مي‌شد با چراغ روشن آمد، آمديم، اما ادامه مسير را بايد با چراغ خاموش مي‌رفتيم، تا آن زمان نيز شبانه از آن مسير نرفته بودم چون کاري با آن مسير نداشتيم بنابراين مسير را گم کرديم همانطور که حرکت مي‌کرديم در سمت راست مي‌ديديم که دشمن تيراندازي مي‌کند و آتش تيراندازي ديده مي‌شد، در اين فکر بودم که دستورعملياتي داخل جيبم و اين همه زحمت و تلاش چه مي‌شود، اگر دست دشمن بيفتيم همه چيز به هم مي‌خورد؛ گفتم خدايا چه کار کنيم، چند آيه قرآن كه حفظ داشتم خواندم و چون روي رمل مي‌رفتيم به سربازم گفتم تا قسمتي تو پشت فرمان بنشين، من پياده مي‌روم تا داخل گودال نيفتيم.

تمام دغدغه‌ام اين بود که دير شود،اما از آنجايي که خدا مي‌خواست چون فرمانده قرارگاه بودم بچه‌ها ديده بودند که من صبح ساعت 4 رفته‌ام و هنوز برنگشته‌ام، با ماهشهر تماس مي‌گيرند و آن‌ها مي‌گويند کهتري حرکت کرده است، چند وانت راه مي‌اندازند با چند سرباز تا ما را پيدا کنند؛‌ ساعتي بعد ما از دور ديديم چند ماشين به سمت ما با چراغ جنگي حرکت مي‌کنند نمي‌دانستيم خودي هستند و سنگر گرفتيم تا مخفي شويم تا آن‌ها عبور کرده و ما را نبينند. اما ناگهان همين که جلو مي‌آمدند شنيديم كه فارسي صحبت مي‌كنند و ديديم که آشنا هستند.

ساعت 10 صبح کار تمام و حصر آبادان شكسته شد

به محض اين که رسيديم ديگر مشکلي نبود، چون واحدهايمان را مسستقر کرده بوديم، دستور عملياتي را ابلاغ کرده و حرکت کرديم و 30 دقيقه بعد عمليات با رمز مقدس "نصر من‌الله و فتح قريب" آغاز شد و تا ساعت 10 صبح ادامه داشت، درست ساعت 10 صبح بود که کار تمام شد و من يک نفربر زرهي گرفتم و با سردار صفوي به بازديد منطقه رفتيم که آنجا نيز چيزهايي ديدم که به عظمت و قدرت خدا بيشتر پي بردم.

عراقي‌ها هميشه از راديو و تلويزيون بغداد، سرودي پخش مي‌کردند و يک روز که در جبهه، تلويزيون بغداد را گرفته بوديم ديديم در يک عملياتي که تعدادي از بچه‌هاي ايراني شهيد شده بودند عراقي‌ها دور آن‌ها حلقه زده و جنازه‌ها را روي هم ريخته بودند و يک سروان نانجيب عراقي هم پاي خود را روي جنازه‌ها گذاشته بود. در يک دستش سيگار بود و دست ديگرش را به کمرش زده بود و سيگار مي‌کشيد و خاکسترش را روي جنازه شهداي ايراني مي‌ريخت و هم‌زمان، همان سرود پخش مي‌شد و شادي مي‌کردند؛ ما که بعد از عمليات براي بازديد به منطقه رفته بوديم، جنازه‌هاي عراقي افتاده بود و در كنار يكي از جنازه‌ها يک راديو روشن بود، دقت كردم دقيقا همان سرود را پخش مي‌كرد.

روز بعد كه اسرا را براي رژه آورده بودند، شهيد فلاحي به من گفت مي‌خواهم منطقه را ببينم، در مسير رفتن به منطقه بوديم كه در بين راه به من گفت، من دو شب است که نخوابيده‌ام، يکي ديشب چون گفتم اگراين عمليات موفق نشود جواب امام (ره) و ملت را چه بدهيم و شب دوم از ذوق اينکه قلب ملت و امام شاد شده و عمليات موفقيت‌آميز بوده است.

صدام براي سر من جايزه گذاشته بود

عمليت ثامن الائمه(ع) مادر عمليات‌هاست

راديو بغداد مرتب برنامه پخش مي‌کرد و حتي اسم من را مي‌آورد، چون يک مرتبه در ذوالفقاريه براي سر من جايزه گذاشته بودند و اين جا هم مي‌گفت، فلاني بيا، صدام منتظر است تا تو را در آغوش بگيرد، چرا نمي‌آيي؟ که من آنجا به بچه‌ها با خنده گفتم به موقع‌اش مي‌آييم و بعد دو رکعت نماز شکر خوانديم و همه خوشحال بوديم چرا که بعد از خلع بني‌صدر اين اولين عمليات بزرگ بود، چون بني صدرحتي به ما اجازه گشت‌زني هم نمي‌داد، اما اين عمليات باعث شد که باورمان شود که ما مي‌توانيم و پس از اين عمليات، عمليات‌هاي سرنوشت‌ساز ديگري انجام شد كه البته من اين عمليات را مادر عمليات‌ها مي‌دانم.

با سهميه‌بندي گلوله و دست خالي پيروز شديم

معتقدم همان طوري که درس‌هايي از قرآن مي‌دهيم بايد درس هايي از جنگ نيز بدهيم. جوانان بايد بدانند وقتي خدا کمک کند با دست خالي هم هيچ کس جلودار ما نيست؛ در کدام جنگ در دنيا گلوله سهميه بندي مي‌شود؟! درحالي که دشمن صبح تا شب گلوله مي‌ريخت و هر اتفاقي مي‌افتاد هواپيماهاي دشمن شب‌ها فلر مي‌ريختند که بچه‌ها مي‌گفتند چلچراغ و تمام منطقه را مثل روز روشن مي‌کرد.

اين است که بايد بدانيم امکانات هر چه باشد به تنهايي نمي‌تواند کارساز باشد، بايد توانايي و غيرت داشت؛ هميشه گفته‌ام، شما زندگي حضرت امام (ره) انقلاب و جنگ تحميلي را ورق بزنيد، مي‌بينيد که اين‌ها خيلي به هم شبيه هستند و همه آن‌ها با دست خالي محقق شده است؛ كسي كه روزي وارد فرودگاه مهرآباد مي‌شود كه همه ارگان مملکت دست طاغوت است اما مثل يك مسافر مي‌آيد، کسي که در راه خدا قدم بردارد و کارش براي خدا باشد، اصلا شکست ندارد پس امکانات چيزي نيست که به کسي توانايي بدهد.

جنگ را جشن مي‌گيريم، زيرا نجنگيديم، دفاع كرديم، دفاعي مقدس

من يک سنگر داشتم که اسمش را سنگر شهدا گذاشته بودم هر کسي مي‌رفت، خودش مي‌دانست برنمي‌گردد، خدا گواه است تمام گوني‌هاي آن خوني بود و هرگاه مي‌خواستم يک نفر ديگر را بفرستم، به دليل اشتياق آن‌ها نمي‌توانستم از ميانشان يكي را انتخاب كنم. در اين جنگ كساني را ديديم كه بارها به حال آن‌ها غبطه خورديم. رزمنده‌اي که در حال حمله نمازش ترک نمي‌شد اين بود که دفاع ما را مقدس کرد، چرا كه جنگ يک کلمه نفرت‌انگيز است اما دليل اينكه ما آن را جشن مي‌گيريم اين است كه ما نجنگيديم، دفاع كرديم، دفاعي مقدس.

26 کشور با صدام همدست بودند

امروز اگر راجع به مساله هسته‌اي حرفي بزنند، مگر 26 کشور با صدام همدست نبودند؟ آمريکا در 8 سال جنگ با ما جنگيد، توپخانه فرانسه از منطقه صدام به ما تيراندازي مي‌کرد، اين‌ها همه با ما جنگيده‌اند و امتحان کرده‌اند و خودشان هم مي‌دانند اين چيزي نيست که تازه شروع شده باشد مگر ما آن موقع بمب اتم داشتيم، بمب اتم به چه درد ما مي‌خورد؟، هر رزمنده ما يک بمب اتم است و خدا را شکر مي‌کنيم و همه اين‌ها به خاطر روح پاک حضرت امام (ره) بود.

کسي که هنوز اول جنگ وقتي عراق قصر شيرين را گرفته بود خيلي راحت فرمودند "يک دزدي آمده سنگي انداخته است" و هميشه مي‌گفت ما پيروزيم، وقتي آدم براي خدا کار مي‌کند نتيجه‌اش امام (ره) مي‌شود و کسي که براي شيطان کار کند نتيجه‌اش صدام كه طناب به گردنش انداختند و با خفت و خواري به درک واصل شد، مي‌توانيد وضع امروز عراق و ايران را هم با هم مقايسه كنيد.

تمام اين برنامه‌ها و شرايطي كه امروز در عراق حاكم است را براي ما پيش‌بيني کرده بودند که عراق بيايد خوزستان نفت‌خيز را بگيرد، بعد آمريکا عراق را بيرون کرده و خودش وارد کشور شود؛ درست همين وضعيتي که الان در عراق مشاهده مي‌کنيد، اما کيدشان به خودشان برگشت.

بايد واقعيات جنگ را به جوانان گفت

بارها گفته‌ام در مورد دفاع مقدس زياد تبليغ نکرديم، در حالي که به حيات اين سرزمين بستگي دارد مي‌توانستيم خيلي کارها انجام دهيم؛ شما ببينيد جنگ جهاني که تمام شد هنوز فيلم‌هايي مي‌سازند که هر کسي نگاه مي‌کند تحسين مي‌کند اما در کشور ما متاسفانه فيلم پخش مي‌کنند که دو نفر مي‌روند لشکر زرهي عراق را تار و مار مي‌کنند و سوار بر موتور برمي‌گردند، والله اين طوري نبوده است، وقتي جوان اين را مي‌بيند شک مي‌کند و مي‌گويد اين کار هشت هفته بوده است نه هشت سال؛ در حالي که اين طوري نيست و بايد واقعيت جنگ را به جوانان گفت.

در مستندي كه از صداوسيما پخش مي‌شود وقتي به آبادان مي‌رسند، سکوت مي‌کنند

شرافتا خودتان بررسي کنيد، هر چه از زمان جنگ مي‌گذرد، مصاحبه‌هاي تلويزيوني متقاوت‌تر مي‌شوند، يک عده‌اي يک چيزي شنيده‌اند، به آن شاخ و برگ مي‌دهند و مي‌گويند، در حالي که بايد از کساني که در جنگ حضور داشته‌ و عمر خود را در جنگ گذرانده‌اند، بپرسند؛ در تمام صحبت‌ها و مصاحبه‌ها و در همين مستندي که صدا و سيما ساعت 9:30 شب پخش مي‌کند وقتي به آبادان مي‌رسند، چيزي نمي‌گويند و سکوت مي‌کنند.

فيلم هاي جنگي سرگرم کننده است و واقعيت را نشان نمي‌دهد

براي از دست ندادن هر سانتي متر از اين خاک، چه خون‌هايي که ريخته شده است

از انتقال ارزش‌هاي دفاع مقدس به جوان مي‌گوييم، اما تا به حال کدام رزمنده را براي صحبت به مدارس و دانشگاه فرستاده‌ايم تا از جنگ بگويد؛ فيلم‌هايي که مي‌سازند سرگرم کننده است و واقعيت را نشان نمي‌دهد. دشمن اين نبود که بنشيند و ما برويم کت بسته بگيريم و بياوريمش؛ براي از دست ندادن هر سانتي متر از اين خاک، چه خون‌هايي که ريخته شده است.

اگر جوان امروز نداند فلان عمليات چگونه بوده است مثل اين است که نام پدرش را نداند

بايد به جوان بگوييم تو با جوان قبل از انقلاب فرق داري و اينکه امانتي كه بر دوش داري با چه بهاي سنگيني به دست آمده است، چرا که اگر جوان ما نداند که فلان عمليات چه طور بوده است مثل اين است که من بگويم نام پدرم را نمي‌دانم. كمي فکر کنيم ببينيم چه کار کرده‌ايم.

بايد جوان باور کند که اگر يک وقت يک راديوي خارجي يک حرف بي‌ربطي زد پس بزند و قبول نکند و در برابر هجوم فرهنگي دشمن بايستد چرا که به روشني مي‌داند چه اتفاقي افتاده است.

به ساعت که نگاه مي‌کنم وقت اذان ظهر است و کم کم بايد از امير، خداحافظي کنم اما روي ديوارشعري را مي‌بينم که حالا بعد از يک گفت‌و گوي دو ساعته با " ناجي آبادان" و حرف‌هاي شيرين‌اش به معناي آن پي برده‌ام:

ما در ره عشق نقض پيمان نکنيم

گر جان طلبد، دريغ از جان نکنيم

دنيا اگراز يزيد لبريزشود

ما پشت به سالار شهيدان نکنيم...

انتهاي پيام

  • در زمینه انتشار نظرات مخاطبان رعایت چند مورد ضروری است:
  • -لطفا نظرات خود را با حروف فارسی تایپ کنید.
  • -«ایسنا» مجاز به ویرایش ادبی نظرات مخاطبان است.
  • - ایسنا از انتشار نظراتی که حاوی مطالب کذب، توهین یا بی‌احترامی به اشخاص، قومیت‌ها، عقاید دیگران، موارد مغایر با قوانین کشور و آموزه‌های دین مبین اسلام باشد معذور است.
  • - نظرات پس از تأیید مدیر بخش مربوطه منتشر می‌شود.

نظرات

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
لطفا عدد مقابل را در جعبه متن وارد کنید
captcha