مراسم يادمان سرلشكر جاويدالاثر علي هاشمي، فرمانده سپاه امام جعفر صادق (ع) در حسينيه عاشقان ثارالله اهواز برگزار شد.
به گزارش خبرنگار خبرگزاري دانشجويان ايران(ايسنا)– منطقه خوزستان– در ابتداي اين مراسم كه با حضور آيتالله شفيعي،نماينده مردم خوزستان در مجلس خبرگان، استاندار خوزستان، فرماندار اهواز و تني چند از مسوؤلان استاني برگزار شد، دكتر محسن رضايي،دبير مجمع تشخيص مصلحت نظام، طي سخناني به معرفي شخصيت سرلشكر جاويدالاثر علي هاشمي پرداخت و اظهار داشت: علي هاشمي يكي از چهرههاي گمنام دفاع مقدس است. علت اين گمنامي نامشخص بودن شهادت وي در آخرين روزهاي سقوط جزيره شمالي جزاير خيبر است. وي تا آخرين لحظه مقاومت كرد و تنها زماني كه در قرارگاهش جز 15 نفر كسي نمانده بود، تصميم گرفت به عقب برگردد. زماني كه اين افراد سوار ماشين ميشوند تا به عقب برگردند، دشمن در سه راهي جاده جزيره شمالي با هليكوپتر نيرو پياده كرد و در نتيجه آنها كاملا محاصره شدند.
وي ادامه داد: از آن 15 نفر دو نفر اسير شدند كه بعدها آزاد شده و به كشور برگشتند. علي هاشمي و سه نفر ديگر ناپديد شدند و بقيه هم خود را به آب و نيزارها زده و به ايران بازگشتند. بيشتر آنها يك روز در راه بودند و يكي از آنها هم يك هفته در راه بوده است تا خود را از باتلاقها، نيزارها و زمين سست منطقه رها كند.
بعد از اين ماجرا تا سالها معلوم نبود علي كجاست و كسي هم از وي اطلاعي نداشت. بعدها كه صدام سقوط كرد معلوم شد علي هاشمي شهيد شده است. همين مسئله باعث شده بود مسوؤلان كشوري و نيروهاي نظامي در ترديد به سر ببرند كه علي هاشمي را معرفي كنند و بگويند كه بود و چه كرد؟. اين شايد اولين يادوارهاي است كه در شرايطي تشكيل شده كه ما محدوديتي براي صحبت كردن درباره علي نداريم؛ زيرا نگران نيستيم كه وي در اختيار دشمن باشد و اگر ما از او صحبت كنيم، دشمنان سوء استفاده كنند، او را آزار و شكنجه كنند و اسرار و اطلاعات به دست آورند.
امروز 20 سال از مقاومت علي هاشمي گذشته است. امروز ميتوان صحبت كرد كه علي هاشمي كه بود، چه كرد و چه اثري در دفاع مقدس از خود به جا گذاشت؟. امروز اين فضا فراهم شده است. من از كساني كه اين يادواره را برگزار كردهاند، ميخواهم كه به اين يادواره اكتفا نكنند و آثار، خاطرات و شخصيت بينظير وي را كه در مقطعي از دفاع مقدس نقش بنبستشكن را ايفا كرد،به مردم نشان دهند.
علي هاشمي قبل از آغاز جنگ فرمانده سپاه حميديه بود. قبل از پيروزي انقلاب و تشكيل سپاه،جواني حصيرآبادي بود كه در خيابانهاي حصيرآباد با رژيم شاه ميجنگيد و در سال 1357 چند بار دستگير شد و هر بار به طور معجزه آسايي خود را از دست ساواك نجات داد. او يك جوان انقلابي و مبارز بود كه در صف ملت ايران براي آزادي مبارزه ميكرد.
علي هاشمي پس از پيروزي انقلاب اسلامي، در تشكيل كميته حصيرآباد و بعد كميته اهواز نقش داشت. وي سپس وارد سپاه شد و فرماندهي سپاه حميديه را بر عهده گرفت و در واقع سپاه حميديه را شكل داد.
شايد هنگامي كه صحبت از تشكيل سپاه حميديه ميشود،برخي بگويند اين كار سادهاي است؛ ولي آن موقع تشكيل سپاه يكي از پيچيدهترين كارهاي سياسي كشور ما بود، زيرا نيروهاي انقلابي بدون كوچكترين جدول سازماني، آييننامههاي نظامي و روشها و آموزشهاي كلاسيك وارد يك سازمان نظامي ميشدند. اين نيروهاي انقلابي بايد از خود يك نيروي نظامي انقلابي به نام سپاه شكل ميدادند. در چنين حالتي در تشكيل يك سپاه، دهها سوال و صدها ابهام وجود داشت. مثلا اينكه سازمان يك سپاه چگونه است، واحدهاي آن چند نفر بايد باشد و روابط بين واحدها چگونه بايد باشد؟.
در چنين شرايطي علي هاشمي يك جوان انقلابي است كه از طرف مركز مامور شد نيروهاي انقلابي حميديه را دور هم جمع كند و سپاه حميديه را سازمان دهد، بدون آن كه كسي از مركز به او دستورالعمل، آيين نامه يا جداول سازماني داده باشد و يا او را آموزش دهد. اين جوان انقلابي بايد سپاهي را كه هيچ نمونهاي از آن وجود نداشته است، با ذهن و خلاقيت خود شكل دهد، مركزيت سپاه كمك چنداني به او و امثال او نمي كردند. زيرا خود مركزيت سپاه هم به قول عوام صفر كيلومتر بود. مركزيت سپاه هم مثل سپاه خوزستان و حميديه از جوانهاي انقلابي شكل گرفته بود و آنها هم دستورالعمل خاصي نداشتند كه سپاه را چگونه سازمان دهند.
اولين امتحان موفقيتآميز علي هاشمي اين بود كه جوانان انقلابي حميديه را دور هم جمع كرد و سپاه حميديه را شكل و سازمان داد كه سپاه خوبي هم بود. اين سپاه توانست در مقابله با ضدانقلاب و اشرار و قاچاقچيان اسلحه و مهمات تا قبل از شروع جنگ كارنامه خوبي از خود به جا گذارد. به محض اينكه جنگ آغاز شد، در مقطعي نياز پيدا كرديم تيپهاي جديدي را شكل دهيم.در حال عمليات فتحالمبين بوديم كه حس كرديم بايد در كرخه نور و جبهه سوسنگرد عملياتي انجام داد. علي هاشمي مسوؤل عمليات شد، آن هم در حالي كه رزمندگان ما در شوش در حال انجام عمليات آزادسازي فتحالمبين بودند وي تيپ نور را شكل داد و عمليات را به انجام رساند. به اين ترتيب علي هاشمي يك درجه بالا آمد و فرمانده تيپ شد و جوانهاي حميديه، سوسنگرد و بخشي از اهواز در تيپ وي سازمان دهي شدند.
در عمليات بيتالمقدس،تيپ 37 نور در قرارگاه قدس در عمليات آزادسازي خرمشهر شركت كرد. با اينكه جبهه سختي در جنوب كرخه نور وجود داشت،علي هاشمي و يارانش و چند تيپ ديگر مأموريت خود را به خوبي انجام دادند و خط دشمن را شكستند و در آزادسازي خرمشهر نقش مؤثري ايفا كردند.
عمليات بيتالمقدس با آزادسازي خرمشهر به پايان رسيد. منطقه وسيعي از چزابه، هويزه، سوسنگرد، طلائيه و منطقه هورالهويزه آزاد شده بود و ما ناچار شديم تيپ 37 نور را در سپاه سوسنگرد ادغام كنيم. علي هاشمي را به عنوان فرمانده سپاه سوسنگرد منصوب كرديم تا هم مردم شهر و آنهايي كه ميخواهند به شهر برگردند را اداره كنند و هم در قريب 100 كيلومتر منطقه آزاد شده پاسگاههاي مرزي ايجاد كند و از مرز بينالمللي ايران كه در آزادسازي خرمشهر به دست آمده بود، حراست كند.
علي هاشمي باز هم يك درجه ارتقاء پيدا كرد. البته در آن زمان هيچ كدام از دوستان ما درجه نداشتند. امروز شما ميشنويد و ميخوانيد شهيد سرلشكر علي هاشمي، ولي اين درجه را بعد از جنگ و بعد از شهادت به علي هاشمي دادند وگرنه آن زمان همه ما بدون درجه بوديم و با لباس سبز پاسداري در جنگ شركت كرديم. با اين حال درجات علي هاشمي روز به روز و ماه به ماه بدون اينكه نشاني علني و آشكار داشته باشد شكل ميگرفت.
علي هاشمي مسوؤليت سپاه سوسنگرد را برعهده گرفت و آن را اداره كرد تا اينكه جنگ به بن بست رسيد و دومين بن بست جنگ آغاز شد. اولين بن بست جنگ، سال اول جنگ بود. ارتش عراق به ايران حمله كرد و شهرهاي بسياري از ايران را گرفت. بيشترين اشغال خاك در خوزستان انجام شد و در استانهاي ايلام، كرمانشاه، كردستان و آذربايجانغربي نيز ارتش عراق جلو آمد و بيش از 10 تا 15 كيلومتر مربع از پنج استان مرزي كشور را گرفت. در واقع چند برابر كشور لبنان خاك از ايران جدا شد.
ايران در نيمه دوم سال 59 و نيمه اول سال 1360 شروع به حمله كرد، ولي همه آنها با شكست مواجه ميشد. اين بن بست اول جنگ بود. ولي در سال دوم اين بنبست شكسته شد و عمليات ثامنالائمه (ع) سرآغاز آن بود. حصر آبادان شكسته شد و پس از آن عمليات آزادسازي بستان، طريق القدس و بيت المقدس انجام شد. اما پس از آن در ابتداي سال سوم، جنگ دوباره به بن بست رسيد و هر چه حمله ميكرديم شكست ميخورديم.
عمليات رمضان بلافاصله بعد از آزاد سازي خرمشهر انجام شد ولي به نتيجه نرسيد. عمليات والفجر مقدماتي نيز با شكست رو به رو شد و دومين بن بست جنگ سر رسيد. بايد فكري ميكرديم؛ زيرا ما هر جا تك جبههاي ميكرديم راه باز نميشد و شكست ميخورديم. بايد راهي پيدا ميكرديم كه به دشمن رو به رو حمله نميكرديم و از پشت به دشمن حمله ميكرديم. اين سرزمين را در انتهاي عمليات رمضان و در زمان عمليات والفجر مقدماتي پيدا كرده بوديم. آن منطقه هويزه بود.
در منطقه هويزه سرزمين بزرگ آب گرفته و باتلاقي با وسعت 100 در 40 كيلومتر وجود داشت. هورالهويزه دشت بزرگ آب گرفته و نيزاري بود كه مرز ايران و عراق از وسط آن رد ميشد. زمين درهايش را به ما بسته بود و ما تصميم گرفتيم از باتلاقها حمله كنيم. هيچ راه ديگري نبود. هر جا دشت خاكي وجود داشت، حمله كرديم ولي به بن بست ميرسيديم. بايد راهي باز ميشد و اين راه در هور الهويزه تعيين شد. اما كار سادهاي نبود، لشكرهايي كه در خشكي جنگيده بودند چگونه ميتوانستند يك شبه بروند و در باتلاق بجنگند؟ تانكها، توپخانهها و اصلا پيادهها چگونه بايد عبور داده شود؟ همه نگاهها به آسمان بود.
چندي پيش از عمليات، من به بچههاي اطلاعات عمليات گفتم، بروند و منطقه را شناسايي كنند. ولي آنها چون باورشان نميشد در اين منطقه جنگ شود، گفتند لابد فرمانده ما ميخواسته با اين حرف ما را از توجه به منطقه اصلي منحرف سازد. او و دوستانش ميخواهند در فكه بجنگند، آن وقت از ما خواستهاند به هورالهويزه برويم. من وقتي شنيديم اين كار انجام نشده به منطقه آمدم و با هلي كوپتر در سپاه سوسنگرد پياده شدم. به علي هاشمي گفتم به هور برويم، ولي او وقتي فهميد منظور ما چه كاري است گفت: شما اجازه بدهيد اين كار را انجام ندهيم چرا كه بايد در هور به جز با عراقيها، با ماهيگيران عراقي كه هور را تقسيم كردهاند و با ماهيگيران ايراني دعوا دارند نيز ممكن است درگير شويم. با اين حال ما گوش نداديم و رفتيم و سعي كرديم خود را تا سه چهار كيلومتري نيروهاي پشت چزابه برسانيم.
ديگر همه دوستان مطمئن شدند كه قضيه هور جدي است. البته ما در والفجر مقدماتي نتوانستيم از اين ني زارها استفاده كنيم، ولي آن عمليات كه تمام شد، به صورت مخفيانه قرارگاهي به نام نصرت در سوسنگرد ايجاد شد كه هيچ كس از آن اطلاعي نداشت. حدود هفت يا هشت ماه بعد من در ملاقاتي با امام (ره) به ايشان گفتم ما داريم مخفيانه كاري انجام ميدهيم و شما براي ما دعا كنيد.9 ماه بعد تازه به اولين نفرات بعد از خودم آقايان شمخاني و صفوي گفتم و 10 ماه بعد نيز به مسوؤلان رسمي كشور اطلاع داديم كه چه منطقهاي را براي عمليات آماده كردهايم؟.
سر نگهدار اين رمز بزرگ جنگ،علي هاشمي و جوانان غيرتمند و وفادار دشتآزادگان بودند. سريترين عمليات تاريخ دفاعمقدس را جوانان دشتآزادگان ميدانستند. 10 تا 11 ماه در آنجا مخفيانه كار شد و نيروهاي پاسدار و بسيجي و به خصوص نيروهاي بومي كه حق بزرگي به گردن دفاع مقدس دارند به صورت گروههاي دو نفره و سه نفره سوار قايق و بلم ميشدند و 30 تا 50 كيلومتر دريا و باتلاق را ميرفتند. در آنجا نيروهاي شناسايي ما پياده ميشدند و حتي دجله را متر ميكردند تا اگر نيروها خواستند از آن عبور كنند بدانند عرض دجله چقدر است؟. آنها حتي از اتوبان بغداد- بصره فيلمبرداري و عكسبرداري ميكردند و بر ميگشتند و به ما اطلاعات ميدادند.
آن قدر علي هاشمي و يارانش به آن منطقه مسلط شده بودند كه ما تصميم گرفتيم همه فرماندهان جنگ را لباس عربي مثل دشداشه و چفيه بپوشانيم و سوار بلمها كنيم. آنها به كنار دجله رفتند و حتي به آنجايي كه چندي بعد قرار بود رزمندگان ما در آنجا عمليات انجام دهند دست زدند. كافي بود يكي از اين فرماندهان اسير ميشد. يكي دو نفر هم نبودند. مرتضي قرباني، محمدباقر قاليباف، شهيد احمد كاظمي،شهيد حسين خرازي، شهيد باكري و شهيد همت از اين جمله بودند.
شايد هيچ عملياتي مثل خيبر و بدر سري و محرمانه نبود. مقدمهچيني و زمينهسازي چنين عملياتي به دست علي هاشمي و دوستانش انجام شد. شهيد حميد رمضاني كه اعجوبهاي در فكر و طراحي و ابتكار بود، علي ناصري و هواشمي در تيم علي هاشمي بودند.
براي شكستن بن بست جنگ، قرارگاه نصرت تشكيل شد و در ثمره آن تلاشها نه تنها جزاير خيبر گرفته شد و جاده شمال به جنوب عراق ناامن شد و از خاصيت افتاد، بلكه تجربه هور باعث فتح فاو و عمليات كربلاي پنج شد. ما در فاو و نيز در حمله به پنج ضلعي و شلمچه از تجربه هور استفاده برديم. به اين شكل بن بست جنگ شكسته شد.
بعد از عمليات فاو، علي هاشمي را به عنوان فرمانده سپاه ششم كشور منصوب كرديم كه بسيج خوزستان، لشكر پنج نصر و سه يا چهار تيپ ديگر زيرنظرش بود و در نتيجه ايشان از قرارگاه نصرت يك درجه بالاتر آمد در حقيقت با تشكيل سپاه ششم، بايد به وي سپهبد شهيد علي هاشمي گفت.
در آن زمان تنها يك سپاه رزمي شكل گرفته بود. در آستانه تشكيل سپاههاي ديگر بوديم كه حوادث آخر جنگ اتفاق افتاد. در واقع تيپها و لشكرها را تشكيل داده بوديم و سعي داشتيم سپاهها را كه هر كدام از چند لشكر تشكيل ميشد را شكل دهيم. ولي فقط توانستيم سپاه ششم را در خوزستان ايجاد كنيم. منطقه وسيعي از كوشك تا طلائيه، هويزه، بستان و تنگه چزابه با تعدادي لشكر و تيپ زير نظر علي هاشمي بود و او به اين رتبه ، توانايي و ظرفيت هم رسيد. چنين فردي نشان داد كه داراي ظرفيت روحي، فكري و معنوي بزرگي بود.
علي هاشمي انساني بسيار متواضع و با حجب و حيا بود. حياي علي در جبهههاي جنگ مثال زدني است. به علاوه انسان بسيار مؤدبي بود و مؤدب حرف ميزد. حتي شوخي هم كه ميكرد، شوخيهايش مؤدبانه بود. انسان وفاداري بود و در بين اين همه تيپ و لشكر مختلف با وجود اينكه از قوميت خاصي بود و با اقوام ديگر از لحاظ زمان و ادبيات متفاوت بود، با همه به خوبي جوش ميخورد. اگر بخواهيم در كل كشور دو يا سه نفر را به عنوان نماد وحدت ملي و انسجام اسلامي اعلام كنيم بايد يكي از آنها علي هاشمي باشد.
علي هاشمي از قوم عرب بود ولي به قدري خوب زبان و لهجه شوشتري و دزفولي را بلد بود كه حتي شوشتري يا دزفوليها فكر نميكردند كه او عرب باشد.او مظهر وحدت و اتحاد است. برايش قوم و قبيله مطرح نبود. البته به قوم خود تعصب و علاقه داشت، ولي اين عشق باعث نميشد كه عشق بزرگترش كه عشق به اسلام و قرآن و ائمه (ع) و ملت ايران بود را فراموش كند. اين رمز و راز وحدت ملي و انسجام اسلامي در او بود. او حتي با كساني كه از جاهاي ديگر مثل تبريز و تهران و مازندران ميآمدند به راحتي دوست و برادر ميشد و يكي ميشد.
علي هاشمي نماد وحدت ملي و انسجام اسلامي است. اين نشان ميدهد كه وي داراي ظرفيت روحي و معنوي زيادي بوده است. هر چند در واقع جنگ باعث شد اين ظرفيت بالقوه علي هاشمي به ظهور رسد ولي از اين زندگي ميتوانيم بفهميم كه بسياري از جوانان ما داراي ظرفيتهاي بزرگي هستند كه اگر ميدان پيدا كنند، ظرفيتهايشان بروز پيدا ميكند و به ظهور ميرسد و ميتوانند منشاء خدمات بزرگي براي ايران اسلامي باشند.
هور يك منطقه بسيار پيچيده نظامي است؛بنابراين بايد از توانايي بالاي فكري علي هاشمي نيز تمجيد كرد. در انقلاب هميشه تدبير و توكل با هم بوده است. تدبير بدون توكل و توكل بدون تدبير ما را به جايي نميرساند. در انقلاب و جنگ از مهمترين ويژگيهاي نيروهاي انقلابي و رزمنده اين بود كه در كنار آن نمازهاي شب و توكلهاي بزرگ، هيچ گاه از فكر، تدبير براي دفاع از كشور دست بر نميداشتند.
هر كس بخواهد علي هاشمي را بشناسد بايد تمام راه او از تشكيل سپاه حميديه تا شهادت را طي كند، اميدوارم نويسندگان، هنرمندان و جوانان غيرتمند ايران اسلامي اين قهرمانان بزرگ ملي خود را فراموش نكنند.
عدهاي از پايان جنگ سوء برداشت كردهاند. پايان جنگ يك قطعه مظلوم تاريخ دفاع مقدس است. تعبير امام خميني (ره) اين بود كه من جام زهر را سركشيدم. زيرا قطعنامه 598 در اوج پيروزيهاي ايران نوشته شده بود، اما ايران آن را قبول نكرد. در بيشتر هشت بند اين قطعنامه منافعي براي ايران در نظر گرفته شده بود. وقتي قطعنامه صادر شد ايران آن را قبول نكرد، ولي رد هم نكرد. حتي در مقطعي آمريكاييها اعلام كردند ايران قطعنامه را رد كرده است و ما را تهديد كردند، ولي امام(ره) فرمودند به سازمان ملل اعلام كنيد كه ما اين كار را نكردهايم. آنها منتظر بودند ايران بگويد قطعنامه را قبول كردهايم.
وقتي ايران قطعنامه را پذيرفت همه فكر كردند كه پايان جنگ اينجاست. پذيرش قطعنامه پايان جنگ نيست. جنگ روزها و هفتهها بعد از آن به پايان رسيد. پس چرا ميگويم پايان جنگ تلخ بوده است؟ اين پذيرش قطعنامه است كه تلخ بود.
پذيرش قطعنامه در تيرماه صورت گرفت، ولي جنگ در پايان مردادماه به اتمام رسيد. پس از پذيرش قطعنامه از سوي ايران، عراق به سرمرزهاي بينالمللي رسيده بود. عراق چندين حمله را عليه ايران انجام داد. اطراف خرمشهر را گرفت و جاده اهواز- خرمشهر را قطع كرد. نيروهاي ما عملياتي را به نام سرنوشت طراحي كردند و بيش از سه تا چهار روز با دشمن درگير شدند و دشمن را تا مرز عقب زدند. در همين حال دشمن به كرمانشاه حمله كرد و عمليات مرصاد در مقابله با آن انجام شد. نيروهاي ما دشمن را محاصره كردند و سرپل ذهاب و قصر شيرين را آزاد كردند.
پس از آن ايران براي عمليات سوم و حمله به بصره آماده شد، زيرا پس از پذيرش قطعنامه احساسات ملت ايران از فرمايشات امام راحل جريحهدار شده بود و نيروهاي زيادي به جبههها آمده بودند. در اين هنگام امام (ره) فرمودند كه كافي است و حمله نكنيد و عمليات سوم ايران به دستور امام (ره) متوقف شد. چند روز پس از اين اقدام بود كه صدام اعلام كرد عراق هم قطعنامه 598 را پذيرفته است. جنگ در انتهاي مردادماه به پايان رسيد.
وي با تاكيد به اينكه پايان جنگ از نظر توجه مظلوم واقع شده است، خاطرنشان كرد: آيا ديدهايد در كشوري روز حمله به خود را گرامي بدارند؟ آيا بايد هفته دفاع مقدس را همان هفتهاي قرار دهد كه بيشتر سرزمينهاي كشور اشغال شد؟ و در مقابل هفته آخر جنگ كه اوج پيروزهاي ايران بود را جشن اعلام نكنيم؟ اميدواريم با دستوري كه مقام معظم رهبري براي حل اين مسئله دادهاند اين مشكل مرتفع شود.
رضايي در ادامه اظهار داشت: هفته دفاع مقدس را ميتوان هفته مقاومت ناميد، ولي اين جشن ندارد. پايان جنگ زماني است كه امام خميني (ره) فرمودند: در اين جنگ حتي يك لحظه هم پشيمان و نادم نيستيم. شان پايان جنگ پر از حلاوت و شيريني است. امام (ره) در پيامي كه شهريورماه به فرماندهان جنگ دادند پيروزي ايران را اعلام كردند.
اميدواريم نويسندگاني و تحليلگران ما با موشكافي و دقيق اين ناگفتههاي جنگ و نقاط پنهان آن را براي مردم توضيح دهند تا كسي فكر نكند پايان جنگ پذيرش قطعنامه 598 بود. جنگ با پيروزي كامل به نفع ايران به پايان رسيد و اين نقش علي هاشميها را مشخص ميكند. اينكه چرا تا آخرين فشنگ ميجنگيدند و مقاومت ميكردند. اميدواريم جوانانمان از اين بزرگان و راهشان درس بگيرند.
انتهاي پيام
نظرات