چهارشنبه سوري يكي از مهمترين جشنهاي ايران باستان به شمار ميرود
چهارشنبه سوري يكي از مهمترين جشنهاي دوران ايران باستان است كه در آخرين چهارشنبهي سال برگزار ميشده و به عنوان «جشن اتحاد» از آن ياد ميكنند، چرا كه ابعاد متعدد انساني اين جشن كه جامعه آن روزگار را به سوي نيكبختي رهنمون ميشده، جملگي به يك پيام مشترك منجر شده كه همان ارتقاي روحيهي اتحاد و نوع دوستي بوده است.
به گزارش خبرگزاري دانشجويان ايران (ايسنا) بلاگر http://del-sokhte1000.persianblog.com/ ادامه داده است: اين جشن با آمدن «حاجي فيروز» كه يكي از قديميترين شخصيتهاي نمايش شادي آور بوده است و دست كم از «عصر ساسانيان» وجود داشته آغاز ميشده است.
«حاجي فيروز» درست 10 روز قبل از آمدن عيد نوروز با صورتي سياه شده و لباسي قرمز در بين مردم حاضر ميشده سپس همه با جشني دور هم جمع ميشدند خارها و گياهان هرز زمين را كنده و زمين منطقه را آماده باروري ميكردند و زبالهها را نيز صبح چهارشنبه از كوچه و خيابان جمع ميكردند و شب همراه با خارها و بوتهها ميسوزاندند.
به همين خاطر چهارشنبه سوري افزون به جشن اتحاد چشن پاكسازي محيط زيست هم بوده است. در واقع يكي از پيامهاي اين جشن اين است كه بسوزانيد و نابود كنيد خارها را، و خارهاي نفستان و زشتيها و پليديهاي سال كهنه را.
آنها آتش ميافروختند و كلامي كه از آن روزها براي ما از بازيها و جشنها باقي مانده «زردي من از تو و سرخي تو از من» است كه در هنگام پريدن از روي آتش آن را ميخواندند. در اين جمله زردي به معناي رخوت و سستي و بيتحركي و سرخي به معناي گلكون و باطراوت و شاداب بودن است.
آنها در هفت نقطه با فاصلههاي معين بوتهها را روشن ميكردند سپس ابتدا پيرمردها و پيرزنها از روي آن ميپريدند. به اين دليل كه احترام به بزرگترها واجب است و همينطور آنها به علت سن زيادشان رخوت و سستي بيشتري دارند و بايد زودتر از جوانها زردي خود را به آتش بسپارند، بعد از آن جوانترها و بيمارها هم بايد از روي آتش ميپريدند.
جالب توجه اينكه در آن زمان هيچ شيء يا ماده منفجرهاي در آتش نميانداختند تا ترس ايجاد نشود.
در اين جشن آتش را خاموش نميكردند و خاموش كردن آن را بد ميدانستند بعد از اينكه آتش تا آخر سوخت حاجي فيروز مقداري از دودهي آتش را به صورت خود ماليده و به راه نامعلومي ميرفت و براي مردم آرزوي اتحاد و همبستگي ميكرد پس از رفتن او مردم خاكسترها در جايي ميگذاشتند تا باد آن را ببرد.
بعد از مراسم آتش بازي مراسم كوزه شكني بوده كه به دو روايت نقل شده است: عدهاي گفتهاند كه هر خانواده بنا به بنابر توانايي ماليش چند سكه در كوزهاي قرار ميداده و آن را از پشت بام به درون كوچه پرت ميكرده است و هر كدام از نيازمندان به اندازه نيازشان از آن پول بر ميداشتند و البته نه بيشتر و هيچ شخص ذرهاي هم از آن پولها بر نميداشته، زيرا معتقد بودند در غير اين صورت بركت از خانههايشان خواهد رفت.
به روايت ديگر هر خانواده تكهاي زغال كه نماد سياه بختي، تكهاي نمك كه نماد شورچشمي و كوچكترين سكهي رايج را كه نماد تنگدستي است درون كوزه مياندخته و بعد از چرخاندن دور سر تكتك اعزاي خانواده از بالاي پشت بام به پائين ميانداختند و ميگفتند «درد و بلاي خانه را در كوچه ريختم».
بعد از مراسم كوزه شكني مراسم قاشق زني بوده كه شخصي كه وضع مالي خوبي نداشته با پوشاندن صورت خود بر در خانهها ميرفته و افراد پول يا آجيل چهارشنبه سوري را كه از هفت ميوهي خشك تشكيل شده به عنوان كمك در ظرف او ميريختند.
در اين شب مراسمي برگزار ميشده كه مربوط به زنان بوده و”مردها اجازه شركت در آن را نداشتند“. اين مراسم بيشتر مربوط به حاجت گرفتن و بخت گشايي و رفع درد و بلا بوده. به اين صورت كه اگر در خانوادهاي مريض بوده يك زن در اول شب چادر رختخوابي بر سر كرده ملاقهاي به ذست ميگرفت و به در خانهي همسايگان ميرفت و بدون زدن حرفي چهار مرتبه با ملاقه به در خانهها ميكوبيده و صاحبخانه با آن ملاقه براي او مقداري خوراكي ميآورده، اين خوراكي را به مريض ميدادند و معتقد بودند كه شفا خواهد گرفت و اگر صاحبخانه در خانه بيماري داشته باشد يا مسافري از آن خوانواده در راه بوده از دادن خواراكي خودداري ميكردند.
مراسم بخت گشايي دختران هم با بستن قفل بر گردن دو دختر و نشستن آنها سر چهار راه و شكستن گردو انجام ميشده، در اهواز آش رشته ميپختند يا شمع به سقاخانه ميبردند، در بروجرد از روي يك جنازه حيوان دختر كم بخت را عبور ميدادند، در يزد دختران با خريدن گردو يا بادام بالاي مناره مسجد ميرفتند و نماز حاجت ميخواندند و روي هر پله يك گردو يا بادام ميشكستند، در آ‚ل به مقبرهي خضر ميرفتند و نماز ميخواندند و شمع روشن ميكردند و تا چهارشنبهاين كار را تكرار ميكردند.
آخرين مراسمي كه در اين شب انجام ميشده مراسم جالب «شال اندازي» كه خواستگاري غير مستقيم است بوده. به اين ترتيب كه خواستگار شالي را درون خانهي دختر مورد نظرش ميانداخته و منتظر ميمانده اگر خانوادهي دختر شيريني جلوي در ميگذاشتند جوابشان مثبت و اگر ترشي ميگذاشتند جوابشان منفي بوده و دختر قصد ازدواج نداشته.
در صورت مثبت بودن جواب خانوادههاي دو طرف در شبهاي بعد به صحبت
مينشستند و اگر به توافق ميرسيدند يك نفر فال گوش ميايستاد، به اين صورت كه در كوچه منتظر ميماند تا چند نفر عبور كنند اگر صحبتهاي آنها غمانگيز بود فال بد ميآمد، ولي اگر حرفهايشان شاد و خوش بود فال خوب بوده و وصلت انجام ميشد.
انتهاي پيام
- در زمینه انتشار نظرات مخاطبان رعایت چند مورد ضروری است:
- -لطفا نظرات خود را با حروف فارسی تایپ کنید.
- -«ایسنا» مجاز به ویرایش ادبی نظرات مخاطبان است.
- - ایسنا از انتشار نظراتی که حاوی مطالب کذب، توهین یا بیاحترامی به اشخاص، قومیتها، عقاید دیگران، موارد مغایر با قوانین کشور و آموزههای دین مبین اسلام باشد معذور است.
- - نظرات پس از تأیید مدیر بخش مربوطه منتشر میشود.
نظرات