/تاريخ شفاهي تئاتر ايران از زبان جمشيد لايق/3/ ”بهرام بيضائي” اصلا در گروه ”شاهين سركيسيان” نبود
”جمشيد لايق” سپس از قول سركيسيان گفت: بزرگترين عيب آماتوريزم در همين است كه يك آماتور هيچ گاه نميتواند كار تئاتر را جدي و سخت بگيرد. براي آماتور، تئاتر بازيچهاي بيش نيست. وقت گذراني يا شايد شوخيهاي بچهگانه و مدرسهاي و روزمره باشد. شد، چه بهتر و اگر هم نشد، نشده است.
وي افزود: آن روز چنين فضائي بود و احترام و قدرت سركيسيان كمرنگ شده بود، فقط منزل او مركزي شده بود كه ما دور هم جمع شويم. اين طرز فكر براي چنين اجتماعي بسيار خطرناك و نابودكننده است، چرا كه تئاتر را فاسد كرده و از بين ميبرد و شايد سركيسيان اين جا اشتباه بزرگي كرده بود. او خيال ميكرد با آكتورهاي با تجربه و حرفهاي روبروست كه تربيت شده و وظيفهشناس هستند و يا او خود آنها را تربيت كرده و به كلي مطيع او خواهند بود. اما در حقيقت ما از طيفها و طبقات مختلف اجتماع سالهاي دههي سي بوديم و بعضي از ما تازه از مدرسه فارغالتحصيل شده بوديم ونميدانستيم كه چگونه تئاتر را در واقعيت و يا واقعيت را در تئاتر بايد جست و يا واقعيت اصلا چه چيز است؟ و واقعيت تئاتر چه چيز است؟
اشتباه بزرگ ديگر سركيسيان در شناخت افرادي بود كه اجتماع اطراف او را تشكيل ميدادند و او از آنها توقع كارهاي خارقالعاده داشت و خودش هم آن قدرت و توانايي را نداشت كه همهي ما را مطيع خود سازد و از طرف ديگر عملا او چيزي از خود براي كار تئاتر به ما نشان نداده بود كه لااقل آن چيزها ما را مجذوب خود كند و نيز از جهت ديگر، او قدرت، كارداني و زرنگي و سياست آن را نداشت كه خود و ديگران را از راهي كه ناخودآگاه رفته بودند، بازگرداند و اين يكي ديگر از عواملي بود كه از هم گسيختگي و بينظمي بيش از اندازهي كار آن جمع را باعث شده بود.
وي اضافه كرد: بنابراين بايد تصميمي ميگرفتيم وهمين عوامل و بينظميها رفته رفته به صورت يك رسم يا عادت خلاف در آمده بود. عاداتي كه زمان درازي به ما ثابت كرد، به اين ترتيب و شكل شالودهي محكمي براي كار تئاتر ريخته نميشود.اما گاهي با وجود تمام آن فضاي يگانه و مطلوب ميشد به آينده اميدوار بود تا بلكه به اصل راه رسيد، اگر همه واقعا يك دل ميشديم.
در اين جا بود كه بچهها به فكر سازمان دادن به جمع افتادند، حتي اساسنامهاي نوشته شد، تا جايي كه ”احمد برات لو” اين اساسانامه را نوشت و كمكم رايگيري شد و گروه هنر ملي تشكيل شد. اعضاي اين گروه عباس جوانمرد، علي نصيريان، من و افراد ديگر بودند و در واقع ديد و چيزي كه سركيسيان به ما القا كرده بود كه بسيار صميمي و سالم بود، كمكم تبديل به گروه هنر ملي شد و سركيسيان تقريبا قهر كرد و گروه مرواريد را درست كرد. همهي بيسرانجاميها باعث جدايي ما از سركيسيان شد.
وي تصريح كرد: در اين زمان بود كه نصيريان نمايشنامهي ”بلبل سرگشته” را نوشت، پروفسور ديويدسن از آمريكا به ايران آمد و آموزش تئاتر ميداد و ادارهي هنرهاي دراماتيك درست شد و ”منوچهر انور” با ديدن نمايشنامهي ”بلبل سرگشته” و ”افعي طلائي” كه علي نصيريان نوشته بود، به گروه هنر ملي آمد و همهي اينها باعث شد شالودهي گروه سركيسيان از هم بپاشد، اما ديد هنري در اعضاي گروه تقويت شده بود.
وي خاطرنشان كرد: بعد از حدود سه سال زحمت، رفت و آمدها، كشمكش ها، قهرها و آشتيها و كلافهگيهاي آدمها، آنهايي كه واقعا براي تئاتر آماده شده بودند و براي كار جدي و صميمي دلشان ميتپيد و تحمل بيشتري داشتند و قصد داشتند هنر تئاتر را با تمام كيفيت آن به وجود آوردند و به مقصد برسانند از حركت نايستادند و كساني هم بودند كه حدودا با شكلي ديگر به مقصد رساندند، مثل همين گروه هنر ملي.
آن شب گرچه چندين تن از اعضاي اصلي گروه يا جمع در آن مجلس حضور نداشتند، ولي صحبت در آن جلسه از اين قرار بود: در خانهي سركيسيان، هوشنگ لطيفپور، علي نصيريان، من، بيژن مفيد، عباس جوانمرد و جعفر والي جمع بوديم و پس از بحثها و گفت و گوهاي بسيار تصميم بر اين گرفته شد كه نمايشنامهي ”جنوب” را نميتوان با اين شرايط به روي صحنه آورد و بايد به جاي آن نمايشنامهي ديگري انتخاب كرد.
البته در اين جا با پا فشاري و مقاومتهاي بسيار شديد سركيسيان روبرو شديم، چرا كه او علاقهي مفرطي به ديدن اجراي نمايشنامهي ”جنوب” در روي صحنه داشت و بالاخره تسليم نظريات جمع و همكاران خود قرار گرفت و با يك واقعيت تلخ روبرو شد، اما با اين شرط كه به جاي نمايشنامهي ”جنوب”، يك نمايشنامهي ملي انتخاب شود. البته سركيسيان سالها بود كه با ”صادق هدايت” دوست بود و روحيهي او را نيز خوب ميشناخت ”و به او خيلي احترام ميگذاشت.
در يك شب آقاي ”اميرحسين جهان بگلو” كه در آن جمع بود، به ما گفت كه شما هنوز فارسي بلد نيستند، چه طور ميخواهيد نمايشنامهي ”جنوب” را به صحنه ببريد؟، شما بهتر است لااقل نوشتههاي ”صادق هدايت” را بخوانيد. او نيز تازه از فرانسه آمده بود و با آثار هدايت نيز آشنا بود.
به گزارش ايسنا، وي خاطرنشان كرد: چرا كه سركيسيان معتقد بود و هميشه ميگفت آرزوي من ايجاد تئاتر ايراني فارسي است كه ويژگي و جنبهي بينالمللي، انساني و حساسيت شاعرانهي خود را داشته باشد، مثل كارهاي ايبسن، استريندبرگ و چخوف.
البته با اين نظريه نيز مخالفتها شد و گفته شد كه اصلا نمايشنامهي ايراني وجود ندارد و نميشود كار كرد. اگر هم چيزي هست نمايشنامه نيست، بلكه بيارزش است. تقريبا تمام نمايشنامهي موجود ترجمه شده و ترجمه نشدهي آن زمان بررسي شد و باز هم طي چند جلسه گفت و گو و بحثهاي زياد بالاخره به پيشنهاد ”بيژن مفيد” كه زبان انگليسي راخوب ميدانست، نمايشنامهاي از ”آرتورو ميلر” به نام ”همهي پسرانم” انتخاب شد و قرار شد ”بيژن مفيد” و چند تن از دوستان او دربارهي ترجمهي آن اقدام كنند و هر روز تكهاي از نمايشنامه ترجمه شده و به منزل سركيسيان آورده ميشد و گرد هم با نظرات هم آن را تصحيح ميكرديم.
وي ادامه داد: اين تا آبان سال 1334 ادامه داشت. همهي ما سرگرم تصحيح و ترجمهي نمايشنامهي ”همهي پسرانم” بوديم و از تقسيم نقش خبري نبود ولي هركس در ذهن خود نقشي د رنظر گرفته بود. تقسيم نقشها با ترديد و دو دلي و سكوت و سكوني عجيب و وهمآور، شروع شد. همه ساكت بودند و سه نقش مهم مرد و دو نقش مهم زن كه يكي از آنها مادر پير و ديگري دختري جوان بود پرسوناژهاي مهم اين نمايشنامه را تشكيل ميدادند. اين نمايشنامه خيلي درخشان بود و صدمات جنگ را مطرح ميكرد. چهار تن ديگر نقشهاي درجهي سوم بودند.
سكوت و باز هم سكوت. همه طبق تعاليم استانيسلاوسكي و گفتههاي آقاي سركيسيان به ظاهر ميگفتند كه نقش دوم و سوم وجود ندارد، كه البته اين ظاهر امر بود ولي در باطن اهميت فوقالعادهاي به نحوهي تقسيم نقشها داده ميشد. بالاخره سكوت شكست و آن لحظهاي كه ميبايست دربارهي تقسيم نقشها تصميم قاطع گرفت، رسيد و نگاهها با هم تلاقي كرد.
نگاههاي مرموز، به در و ديوار و ميز و صندلي و به فنجان خالي قهوه نگاههاي مخفي از هم و لبخندهاي بت مرده و غمگين دوستان و بعد سكوت سياست مدارانهاي فضا را انباشته كرده بود.
همه منتظر بودند تا بالاخره نقشها چگونه تقسيم ميشوند و بعد احيانا بحث و مجادله و زد و بند آغاز شد. يعني قبول نداشتند كه سركيسيان بگويد چه نقشي را بازي كنند، در واقع يكپارچگي نبود.
وي ادامه داد: باعث تاسف است كه پس ازاين همه مدت تمام تعاليم استانيسلاوسكي، چخوف و سركيسيان گويي بر باد رفت. چرا كه اين مقوله نه به هنر مربوط ميشود و نه به تئاتر، اما نميتوان آن را ناديده گرفت و چه غمانگيز است اين چنين فضا و آدمهايي.
وي در پاسخ به اين پرسش كه آيا سركيسيان در اين زمان از گروه هنر ملي جدا شد، گفت: بله سركيسيان از دل جدا شده بود ولي هنوز كار دسته جمعي را دوست داشت و براي كار، آمد و رفت ميكرد. بچهها در ادارهي تئاتر مشغول شدند و آمدن ديويدسن هم كمي بچهها را پراكنده كرده بود. بچهها هم حق داشتند چون دنبال اين بودند كه سر و سامان بگيرند، ولي سركيسيان همچنان مصر و جدي كار با ”آربي آوانسيان” و گروه ارامنه را دنبال كرد.
وي دربارهي گروه هنر ملي تصريح كرد: من و عباس جوانمرد و علي نصيريان و... گروه هنر ملي را ادامه داديم. ضمن اين كه خيليها به ما اضافه شدند و خيليها رفتند ولي اي كاش نظرات سركيسيان با آن همدلي و صميميت ادامه پيدا ميكرد.
وي گفت: در سالي در باشگاه آرارات گروه ”آرمن” و ”آربي آوانسيان” به مناسبت سالگرد فوت سركيسيان مطلبي را ارائه كردند كه از اين قرار است: در صحنه ميز تحرير و صندلياي كه سركيسيان براي نوشن ميزانسن اولين نمايشنامهاش استفاده كرده قرار گرفته است.
شكوه نمايش چون رعدي زيبا و ناپايدار است. بشر از روزي كه به فكر و تخيل خويش اين امارت با شكوه را كه تئاتر ناميده مي شود، بنا ميكند تا زماني كه پردهي آن كنار ميرود، چقدر تفكر، جستجو، تلاش و كار ميكند. آري شكوه نمايش چون رعدي زيبا و ناپايدار است. هيچ چيز باقي نخواهد ماند، گرد و خاك دكورها، لباسهاي چرك و چروك شده و نمايشنامههاي مندرس و بيجان، انسانهاي با ايمان و انسانهاي بيايمان، انسانهاي با استعداد و بياستعداد و بدين ترتيب از يك هستهي كوچك،درختي تنومند جان ميگيرد. با اراده به سوي خورشيد بلند ميشود و ريشههايش را به درون خاك تيره و آبهاي تاريك دراز ميكند با گرما، رطوبت، بادها و طوفانهاي پائيزي و برف و بوران و سرماي زمستاني مقابله ميكند و اكنون او ميتواند به كلبههاي ما گرماو نور عطا نمايد.
شعلههايش براي لحظهاي ميرقصند، دنياي سرخ رنگ به وجود ميآورند و ما را به تخيل وا ميدارند.
”جمشيد لايق” تصريح كرد: اين ديدگاه سركيسيان بود و اگر من بگويم كه گروه هنر ملي از سركيسيان تغذيه كرده بيراه نگفتهام، چرا كه تمام اين نوشتهها وجود دارد و كساني كه از مكتب اين فرد استفاده كردهاند، هستند. وي چندين زبان ميدانست و دلش ميخواست آثار خوب جهان را اجرا كند.
وي دربارهي حضور ”بيضائي” در گروه گفت: ”بهرام بيضائي” اصلا در گروه ”شاهين سركيسيان” نبود، بلكه او به گروه هنر ملي وارد شد. بيضائي بسيار تاثيرگذار بود. او فضاي منزل سركيسيان را نديد ولي خط جدايي داشت و به اعتقاد من او سركيسيان ديگري است، مثل خسروي،..
وي در پايان اضافه كرد: به نظر من تا زماني كه ما تئاتر نويس خوب نداشته باشيم، داراي تئاتر نخواهيم شد به اين دليل كه تئاتر سازندهي اجتماع است و تنها چيزي كه ميتواند به هنرمند كمك كند، ديدنها، شنيدنها، خواندنها و تجربه كردنهاست.
انتهاي پيام
- در زمینه انتشار نظرات مخاطبان رعایت چند مورد ضروری است:
- -لطفا نظرات خود را با حروف فارسی تایپ کنید.
- -«ایسنا» مجاز به ویرایش ادبی نظرات مخاطبان است.
- - ایسنا از انتشار نظراتی که حاوی مطالب کذب، توهین یا بیاحترامی به اشخاص، قومیتها، عقاید دیگران، موارد مغایر با قوانین کشور و آموزههای دین مبین اسلام باشد معذور است.
- - نظرات پس از تأیید مدیر بخش مربوطه منتشر میشود.
نظرات