• جمعه / ۵ اردیبهشت ۱۳۸۲ / ۱۳:۲۹
  • دسته‌بندی: سینما و تئاتر
  • کد خبر: 8202-05205.13962

گفت‌وگو با نصرت‌الله كريمي درباره‌ي تئاتر ايران در دهه‌هاي 30ـ10: در تئاتر سال 1329 به‌اندازه‌ي يك وزير حقوق مي‌گرفتم /1/

گفت‌وگو با نصرت‌الله كريمي درباره‌ي تئاتر ايران در دهه‌هاي 30ـ10:
در تئاتر سال 1329 به‌اندازه‌ي يك وزير حقوق مي‌گرفتم /1/
شكوه تئاتر دهه بيست و احترامي كه تئاتر آن زمان در نزد مخاطبانش عام و خاصش داشته، بازيگران چيره‌دستي كه هر يك تاريخچه‌اي خواندني پشت سر خود دارند، كارگردانان طراز اولي كه گفتن نامشان، اعتماد و اطمينان به همراه داشته، دكورهاي عظيمي كه با كمترين امكانات آماده مي‌شدند و مواردي از اين دست، خبرنگار تئاتر خبرگزاري دانشجويان ايران (ايسنا) را بر آن داشت تا گفت‌وگويي با نصرت‌الله كريمي، يكي از پيشكسوتان آن زمان كه خود تاريخي از تئاتر دهه بيست و سي است، انجام دهد. براي شروع، كريمي را به حدود سال 1318، كه در هنرستان هنرپيشگي تحصيل مي‌كرد، برديم. او گفت: آن زمان رئيس هنرستان، سيدعلي خان نصر بود كه تاريخ تئاتر درس مي‌داد، ‌دكتر نامدار ”فن بيان”، فضل‌الله خان بايگان و علي‌اصغر گرمسيري ”بازيگري”، فرزانه ”سولفژ” و دكتر رضازاده شفق ”روانشناسي”، تدريس مي‌كردند و علاوه بر آن درس‌هايي چون رقص سالن، ژيمناستيك و ادبيات فارسي هم داشتيم. اما سال دوم هنرستان بودم كه عبدالحسين نوشين براي تدريس فن بيان به آن‌جا آمد و آقارفيع‌خان‌حالتي كه خود گريم و دكور درس مي‌داد، او را معرفي كرد. هيچ وقت يادم نمي‌رود كه درباره نوشين چنين گفت: از اين استاد استفاده كنيد كه اگر من از موهاي سفيدم خجالت نمي‌كشيدم ، خودم هم سر كلاس او مي‌نشستم. كريمي ادامه داد: وقتي نوشين شروع به تدريس كرد، احساس كردم كلاس درس او متفاوت از ديگر اساتيد است. در واقع در تمام كلاس‌هايي كه ما در هنرستان داشتيم، استاد مي‌گفت: من اين طور مي‌گويم، تو هم مانند من تكرار كن؛ در حالي كه كار نوشين تحليلي بود. او با ادبيات فارسي خواندن اشعار شاهنامه، شعر قلب مادر ”ايرج ميرزا، ترجمه ”كودك دلير” و ... شروع كرد. نوشين تاكيد و دقت زيادي روي فن بيان داشت. روي كلمات،‌ جملات و جزئي‌ترين مسائل فن بيان كار مي‌كرد. در واقع آن‌چه در اين ميان مهم است، مربوط به نبود تاريخ تئاتر قديمي در كشور ما مي‌شود. هر چند كه ارتباط بين ايران، يونان و رم از ديرباز زياد بود؛ ولي برخلاف پيشرفت تئاتر و وجود آمفي تئاترهاي عظيم در آن كشورها، در ايران هيچ خبري از تئاتر نيست و البته از ديرزمان مرثيه‌خواني در بين مردم ما رواج داشته است. از طرف ديگر تئاتر به عنوان يك هنر دراماتيك در اروپا سينه به سينه و نسل به نسل ، طي هر سه هزار سال منتقل ‌شده است، در حالي كه بين ملل شرقي بدين گونه نيست و ما ناگهان بعد از مشروطيت و به تقليد از اروپا، سن تئاتري را در پارك‌هاي اشراف درست مي‌كنيم و ‌آن را براي نخستين بار در بين جامعه مرفه تهران مي‌آوريم. وي اضافه كرد: اين شروع براي اجراهاي كمدي چندان سخت نبود، چون با استفاده از فن بيان كوچه و بازار و دلقك بازي‌هاي ناصرالدين شاه، گرته‌برداري‌هايي صورت مي‌گرفت و نتيجه آن هم بعدها تئاتر روحوضي و سياه‌بازي شد، ولي همين كار براي اجراي نمايش‌هاي ترجمه شده و خارجي جواب نمي‌داد، چون آن‌ها نمي‌دانستند كه اين نوع از اجراها را با چه شيوه‌اي بيان كنند. پس به ناچار از زبان ”آرخائيك” كلاسيك، مثل زبان سعدي و نظامي استفاده مي‌كردند. غافل از اين كه اين زبان شعرگونه، براي كتابت مناسب است و تئاتر احتياج به زبان گفتاري دارد. از طرفي آن‌ها نمي‌دانستند كه بيان انسان براساس نيات و احساسات او شكل مي‌گيرد و سپس دستور چگونه گفتن جمله و حتا ژست‌هاي صورت و دست را تعيين مي‌كند. حال اين جملات آرخائيك زبان سعدي با آهنگ بيان روزانه مردم تلفيق مي‌شد و مطلبي زشت از آن بيرون مي‌آمد كه حتا قابل شنيدن هم نبود. حتا آن زمان بلد نبودند از حركات تئاتري كه مبتني بر زيباشناختي بدني است، استفاده كنند. پس نخستين كسي كه شيوه بياني درستي را براي تئاتر جدي در آن زمان پيدا كرد، سيدعبدالحسين نوشين بود. او تنها كسي بود كه آن زمان مي‌دانست چگونه بايد سخن گفت تا تراژدي تبديل به كمدي يا زبان كلاسيك نشود و از طرفي، بعد گفتاري آن هم از بين نرود. مثلا در اجراي ”ولپن” جمله‌اي را گذاشته بود كه تمام قصد نويسنده را منتقل مي‌كرد، بدون اين‌كه مفهوم مبتذلي داشته باشد. در ضمن بيان كاملا ادبي و زبان فرهيخته‌اي نيز داشت. كريمي در ادامه با اشاره به قابليت‌هاي اين كار خلاق و ابتكاري،‌ گفت: انجام چنين فعاليت خاصي حتما احتياج به ‌آدم خاصي هم داشت كه بايد قبل از هر چيز باسواد، خلاق و هنرمند باشد و در نهايت شهامت كافي براي اين كار داشته باشد. اين در حالي بود كه تا آن روز در بين آدم‌هاي تئاتري چنين كسي را نداشتيم، ولي نوشين مجموعه‌اي از تمام آن‌ها بود و اين امر يك اتفاق مهم به‌شمار مي‌آمد. وي در مورد شروع فعاليت‌هاي اصلي نوشين در حوزه تئاتر، گفت: عمده فعاليت‌هاي او بعد از شهريور 1320 شروع شد، ‌ولي قبل از آن هم با اجراهايي چون مردم، خسيس مولير، تارتوف مولير و ... شناخته شده بود. بعد از آن در سال 1323 ، با سه سرمايه‌دار بازاري تئاتر ”فرهنگ“ را در خيابان لاله‌زار پايه‌گذاري كرد. تئاتر فرهنگ، آن زمان بالاخانه‌اي بود كه زير آن بازار و مغازه قرار داشت و بالاي آن سالن بزرگي، با ظرفيت 500 نفر بود. نوشين در آن‌جا صحنه‌اي درست كرد و عده‌اي از هنرپيشه‌هاي قديمي را نيز دعوت كرد. در مجموع افرادي چون حسين خيرخواه، حسن خاشع، لرتا، صادق بهرامي و يك عده از شاگردان با استعدادش چون محمدرضا كهنمويي، اكبر مشكين، مصطفي اسكوئي و رضا رخشاني را نيز به كار گرفت. در آن زمان من هم به عنوان گريمور و بازيگر در آن‌جا فعاليت داشتم. نخستين نمايشي كه اجرا كرديم، ” ولپن“ بود كه دكوراتور آن “ناپلئون سروري“ بود. هر چند كه حق اين هنرمند هم هنوز ادا نشده است، ولي اين مرد به ماشينري (افكت) طراحي صحنه در آن زمان خيلي كمك كرد و حتا براي نخستين بار در نمايش ” توران دخت ” اثر شيلر، با بالا رفتن پرده و پديدار شدن دكورهاي عظيم صحنه، مردم براي اين تجهيزات دست زدند. در هر حال نمايش ”ولپن“ پانزده شب روي صحنه تئاتر فرهنگ بود و در مقايسه با دو تالار تهران و هنر كه برنامه‌هايشان هر هفته تغيير مي‌كرد، ركورد آن زمان را شكسته بود. دومين اجرا، نمايش ” توپاز ” بود كه قبلا آماده و تمرين شده بود و بعد از آن هم اجراي ”تاجر ونيزي” شكسپير را گذاشت. بعد از مدتي برخي از دوستان و هنرمندان، پيشنهاد كردند كه نمايش ايراني را هم تجربه كنند. پس نوشين روي نمايشنامه‌اي از آخوندزاده با نام “وزيرخان لنكران“ كار كرد و به روي صحنه برد. هر چند كه آن نمايش چندان موفق نبود. بعد از مدتي شركاي تالار فرهنگ، چون مي‌خواستند نمايش‌هايي را تهيه‌ كنند كه مخاطب بيشتري داشته باشد، با نوشين اختلاف پيدا كردند و او هم براي مدتي كار نكرد. در همان زمان شاگردان او، مثل خيرخواه، نمايش‌هاي كمدي اجرا مي‌كردند، اما در سال‌هاي 25-26 بود كه در يك كوچه پائين‌تر، تئاتر فردوسي را كه امروز تبديل به يك پاساژ شده است، پايه‌گذاري كرد. آن‌جا يك حياط قديمي بود كه نوشين با سه سرمايه‌دار به نام‌هاي عمويي، وثوقي و حريري بنا كردند و براي نخستين بار در همان جا يك سن‌ گردان، هر چند مبتدي ساخته شد. درست يادم است، وقتي نمايش ”ولپن” براي بار دوم در تئاتر فردوسي به روي صحنه رفت، چهار پرده دكور را از اول بسته بودند. وقتي پرده مي‌افتاد، سن را مي‌گرداندند و پرده دوم دكور را آماده مي‌كردند، كه يك كار تازه بود. در فصل نخست تئاتري، نمايش ”مستنطق” اثر پريسلي با ترجمه بزرگ علوي را كار كرديم و بعد از آن هم ”ولپن” ، ”مردم” ، ” سرگذشت” و ” سه دزد” كار شد و در نهايت با پايان فصل تئاتري چون به تنهايي نمي‌توانست تئاتر را اداره كند، از كارگردان‌هاي ديگري كمك گرفت. در بين آن‌ها، بيشتر با ”آقا رفيع خان حالتي“ كه به عنوان يك كارگردان خلاق قبولش داشت، همكاري كرد. ”حالتي” از شاگردان كمال‌الملك بود كه بعدها نيز به شاگردي ”سيدعلي خان نصر” درآمد و وارد تئاتر شد و چون تحصيلات خارجه نداشت، محيط ايران را خيلي بهتر از نوشين مي‌شناخت و اين همان هدف نوشين بود. يعني رسيدن به ” تئاتر ملي” هر چند كه قبل از ملي شدن، نفس تئاتر تاكيد بر درام‌نويسي ملي داشت و معتقد بود، بعد از مشروطيت ، ‌تنها ”حسن مقدم“ با نوشتن نمايشنامه يك پرده‌اي ”جعفرخان از فرنگ برگشته” موفق بود و ديگران چندان موفق نبوده‌اند. در همين زمان بود كه دوستان او، چون ”صادق هدايت‌” به نوشين پيشنهاد نوشتن نمايشنامه‌اي را دادند. ”خروس سحر” هم ماحصل تلاش او بود كه در همان دوره چاپ شد و گروه نوشين دو ماهي روي آن كار كردند. ولي بعد از مدتي آن را كنار گذاشت، چون معتقد بود كه كار ضعيفي است. كريمي با تاكيد بر منصف بودن نوشين در كار حرفه‌اي، ‌گفت: نوشين به دليل تحصيل در فرانسه و تاثير از فرهنگ غرب، كاراكترهاي ايراني را به خوبي نمي‌شناخت و حتا وقتي نمايش “خروس سحر“ را كار مي‌كرد، نقش بزرگي به “عزت‌الله انتظامي“ كه آن زمان در تئاتر فردوسي پرده‌كش بود، داد و زماني كه با مخالفت ديگر همكارانش رو به رو شد، گفت: «انتظامي، ايراني را خوب مي‌شناسد و مي‌داند كه چگونه بايد پاشنه گيوه‌اش را بالا بكشد.» كريمي ادامه داد: فصل بعدي تئاتر كه شروع شد، اختلافات زيادي بين گروه به وجود آمد. از درون جناح چپ، توطئه كردند و بين بازيگران و همكاران او پخش كردند كه نوشين پول زيادي از اين اجراها درآورده و به بقيه كمتر داده است، پس همه گروه با او قهر كردند و به تبع، من هم جزو همان افراد بودم. نوشين با وجود تلاش‌هاي زياد موفق به رفع اتهام نشد و براي ادامه كارش كلاسي تاسيس كرد و شاگرد گرفت. در همان زمان نمايش ”پرنده آبي” مترلينگ را روي صحنه آورد و از بازيگران قديمي چون رقيه چهره‌آزاد، عباس زاهدي، مهدي اميني و ... كه آن زمان در تئاتر هنر و جامعه باربد كار مي‌كردند، كمك گرفت. در يكي از همان روزها، من كه براي كاري به لاله‌زار رفته بودم، برحسب اتفاق نوشين را ديدم و چون باور داشتم كه او سر هنرپيشه‌ها كلاه گذاشته است،‌ با همان حالت قهر به او سلام كردم، اما او مرا به نهار دعوت كرد و بعد هم از قرار خود با عمويي ( كه يكي از شركاي او بود) گفت. در ضمن از من درخواست كرد تا همراه او بروم. آن روز من پشت پرده اتاق منزل نوشين، صحبت‌هاي عمويي را گوش دادم و او از پايه‌ريزي تالاري به نام سعدي حرف زد و به نوشين هم پيشنهاد ادامه همكاري در اين تالار جديد را داد؛ اما نوشين با اشاره به تهمت‌هايي كه به او زده بودند، ‌علت را جويا شد. خيلي جالب بود، چون عمويي در جواب از در خطر بودن سرمايه‌اش صحبت مي‌كرد و گفت: اگر اين گروه نباشد، سرمايه من در خطر است و من هم مجبور بودم اين دروغ را بگويم تا آن‌ها را از تئاتر فردوسي بيرون بكشم و در جاي ديگري جمع كنم. با رفتن عمويي و برملا شدن حقايق، تازه فهميدم كه چه تهمتي به نوشين زده‌ايم؛ اما او در عوض از من خواست تا در جلسه محاكمه در برابر همه شهادت به بي‌گناهي او بدهم. با تشكيل جلسه محاكمه در حزب، مخالفان نوشين كه مي‌خواستند از اين موضوع استفاده كنند و او را بكوبند، همه آمده بودند. ولي در پايان جلسه و بعد از تمام حرف‌ها، من به دفاع از او بلند شدم و تمام آن‌چه شنيده بودم را گفتم. ولي در همان زمان‌ها، يعني 15 بهمن 27 زماني كه به شاه تيراندازي كردند، اكثر افراد حزب توده را دستگير كردند و نوشين را هم بردند و فعاليت تئاتر فردوسي با دستگيري نوشين به هم خورد. بعدها با توجه به طرح اقليت و اكثريت در مجلس و رواج دموكراسي در جامعه كه از زمان مصدق حاكم شده بود و فضاي باز سياسي،‌ عاملي شد تا ”عمويي” با همراهي گروه نوشين تئاتر سعدي را پايه‌گذاري كند. هر چند كه به دليل زنداني بودن نوشين، كارگرداني برنامه‌هاي تئاتر سعدي را ”لرتا” و ”خيرخواه” در دست گرفتند و نوشين هم تمام ميزانسن‌ها را روي كاغذ مي‌كشيد، موسيقي را انتخاب مي‌كرد و نقش‌ها را در نظر مي‌گرفت و ”لرتا” تمام آن‌ها را اجرا مي‌كرد. كريمي ادامه داد: براي افتتاح تئاتر سعدي، نمايش ”شنل قرمز” را كار كرده بوديم و جمعيت زيادي بليط خريده بودند و مي‌خواستند نمايش را ببينند، ولي در شب افتتاح، نيروهاي شاه ريختند و تئاتر را تعطيل كردند و در پي آن اتفاقاتي افتاد كه شايد مشابه آن تا به امروز در هيچ كجاي دنيا نيافتاده است؛ با تعطيل شدن تئاتر، جمعيت شلوغ كردند و به دنبال آن سخنراني‌هاي زيادي تشكيل شد و تانك و نيروهاي مسلح آمد. فرداي آن روز، خيرخواه، اميني، مهرزاد، خاشع و من به همراهي عمويي براي افتتاح تئاتر داخل مجلس رفتيم و تحصن كرديم. اين تحصن دو ماه طول كشيد و در آخر هم ما با سه روز اعتصاب غذا، موفق شديم تا تئاتر را دوباره راه‌اندازي كنيم. نمايش ”شنل قرمز” با 60 روز اجرا ركورد تئاتر ديگر اجراها را شكست و حتا شرايطي پيش آمده بود كه دوستداران تئاتر تقاضا مي‌كردند تا برنامه را تغيير دهيم، در حالي كه همچنان با استقبال مخاطبان روبه‌رو بوديم. بليط‌ها از يك هفته قبل پيش فروش مي‌شد و وضعيت اقتصادي تئاتر خيلي خوب بود و انضباط هم، از زمان تئاتر فرهنگ و فردوسي توسط نوشين برقرار شده بود. مثلا وقتي تئاتر شروع مي‌شد، ديگر هيچ كس اجازه ورود به سالن را نداشت و براي افرادي كه دير مي‌آمدند و اعتراض هم مي‌كردند، يك نفر را استخدام كرده بود تا در بوفه تئاتر به آن‌ها چاي و شيريني بدهد و قصه پرده اول را تعريف كند و آن‌ها از پرده دوم وارد سالن مي‌شدند. حتا يك بار، وقتي كه در تئاتر فردوسي براي گريم، زودتر رفته بودم، نوشين را به همراهي صاحب تئاتر و يك نجار ديدم كه تمام صندلي‌هاي تاشو را بلند مي‌كرد و دوباره به حالت اول برمي‌گرداند، تا بالاخره به يكي از صندلي‌ها رسيد كه موقع باز و بسته شدن صداي ”قرچ قرچ” مي‌داد و نوشين به نجار گفت كه اين صندلي بايد درست شود. اين حقيقتي است كه آن زمان در تئاتر حتا صداي بال مگس هم شنيده نمي‌شد. كريمي، با تاكيد بر حذف نقش ”سوفلورها” در تئاتر، گفت: آن زمان، چون تئاترها هفته‌اي يك بار تغيير مي‌كردند و هنرپيشه‌ها اين امكان را نداشتند تا نقش خود را حفظ كنند، پس يك نفر به عنوان ”سوفلور” در جايگاه مخصوص مي‌نشست و جمله‌ها را مي‌خواند و بازيگران به دنبال آن‌ها تكرار مي‌كردند. حتا گاهي، افرادي كه در صندلي جلو مي‌نشستند، صداي سوفلورها را مي‌شنيدند. اين كار مشكلاتي هم به همراه داشت. مثلا هنرپيشه‌ها براي اين‌كه بين جمله‌ها سكوت نيفتد، يك شيوه خاص از بيان را اختراع كرده بودند و بازيگراني چون ”آقا رفيع حالتي” ، ” فضل الله بايگان” به آن شيوه حرف مي‌زدند و البته آن را از سيدعلي خان نصر ياد گرفته بودند. در واقع با اين شيوه، هنرپيشه قسمتي را كه مي‌شنيد، مي‌گفت، و چون بايد منتظر جمله بعدي مي‌شد، كلمه آخر را آن‌قدر مي‌كشيد تا جمله بعدي را بشنود و تكرار كند. غافل از اين كه اين مساله در بيان تئاتري آن‌ها مشكل ايجاد مي‌كرد. اما با آمدن نوشين، نقش سوفلور هم تا حد زيادي حذف شد. چون او معتقد بود كه هنرپيشه بايد نقش خود را حفظ كند. نوشين براي رفع اين مشكل، قبل از اجراي تمرينات اصلي نمايش، در حدود يك ماه دور ميز، روي فن بيان كار مي‌كرد و بازيگران هم تقريبا بعد از 15 روز نقش خود را حفظ مي‌كردند. البته دو نفر سوفلور را در دو طرف صحنه گذاشته بود، تا اگر هنرپيشه‌اي جمله‌اي را فراموش كرد، در اجراي بعدي به او تذكر دهد. از طرفي نوشين به اقتصاد تئاتر خيلي اهميت مي‌داد و معتقد بود كه هنرپيشه بايد آن‌قدر درآمد داشته باشد تا در طول روز كار ديگري انجام ندهد. مثلا من آن زمان در تئاتر سعدي، بابت گريم و بازيگري دو هزار تومان مي‌گرفتم و ديگران حتا بيشتر از من درآمد داشتند. اين در حالي بود كه در سال 29 حقوق يك وزير هم به همان اندازه بود. با چنين درآمدي، من بهترين لباس را مي‌پوشيدم، در بهترين رستوران غذا مي‌خوردم، هزينه اياب و ذهابم را براحتي مي‌دادم و در آخر، حدود هزار و پانصد تومان پس‌انداز مي‌كردم. كريمي خاطرنشان كرد: بليط تئاتر آن زمان براي لژ، 5 تومان بود و بعد به ترتيب به 2 تومان هم مي‌رسيد و در آن زمان بهاي چلوكباب درجه يك 12 ريال بود. حتا يادم است، يك بار پيغام دادند ”اعلي حضرت از دربار مي‌خواهند تئاتر را ببينند، پس شما هم بياييد و در دربار اجرا كنيد”. ولي نوشين در جواب گفت: ”اعلي حضرت مي‌تواند براي ديدن كار به سالن بيايد”. در حالي كه مخالفان سياسي نوشين معتقد بودند حزب توده او را حمايت مي‌كند و به همين دليل هم كار تئاتر او خوب است،‌ در صورتي كه توده‌اي‌ها اصلا پول نداشتند كه براي ديدن تئاتر بيايند. كريمي اضافه كرد: از ديگر كارهاي مهم نوشين در آن شرايط اجتماعي، فحشازدايي از تئاتر ايران بود. در آن زمان چندان مرسوم نبود كه زنان در تئاتر فعاليت كنند، لذا اغلب مردها، در نقش زن بازي مي‌كردند. اما نوشين يكي از اعتقاداتش اين بود كه وقتي خانواده‌اي وارد سالن مي‌شود، بايد احساس كند كه با بالا رفتن پرده، يك خانواده ديگر براي او بازي مي‌كنند. حتا او به ما كه جوان‌تر بوديم، مي‌گفت: با دختران بااستعداد ازدواج كنيد و آن‌ها را وارد گروه كنيد، چون من مي‌خواهم تماشاچي بداند آن خانمي كه روي صحنه بازي مي‌كند، شوهرش هم بالاي سرش است. از طرفي نوشين با همه شاگردانش پدرانه رفتار مي‌كرد و ما با ايمان كامل با او كار مي‌كرديم. حتا او به شاگردانش اجازه مي‌داد تا به كارش انتقاد كنند و اغلب مواقع يك عده از نويسندگان، روشنفكران و شاگردان خود را جمع مي‌كرد و بعد از اجراي اول هر نمايش، كارش را به نقد مي‌گذاشت. نوشين علاوه بر همه اين موارد، يك عدالتخواه به تمام عيار بود. او عاشق هنر و به خصوص تئاتر بود و معتقد بود كه بايد از تئاتر اعاده حيثيت كنيم تا تئاتر تبديل به ”كاباره” نشود. در واقع نوشين كبريتي را روشن كرد كه با پا گذاشتن او به وادي سياست، آن كبريت خاموش شد. كريمي با اظهار تاسف از اين كه تا به امروز هنوز حق اين هنرمند ادا نشده است، گفت: نقش نوشين در تئاتر دهه بيست به اين جهت فوق‌العاده حائز اهميت است كه او چندين سر و گردن از ديگر كارگردانان بالاتر بود. استعداد و خلاقيت هنري، سواد بالاي فارسي و شناخت تئاتر دنيا باعث شده بود كه نوشين تبديل به يك كارگردان طراز اول شود. از طرف ديگر مديريت بسيار خوب او باعث رونق تئاتر آن زمان شده بود. اين حقيقتي است كه نوشين يك قرن تئاتر ايران را جلو برده است و شايد اگر او وارد جناح چپ نمي‌شد، هيچ يك از اين مشكلات براي او به وجود نمي‌آمد. آن زمان تمام افرادي كه مخالف جناح چپ بودند، تمام مخالفت خود را معطوف به نوشين كردند. حتا به علت روحيه‌ي آزادي‌خواهي او در داخل حزب توده هم مخالفان زيادي داشت. از طرفي ورود نوشين به كميته مركزي حزب توده، به اجبار بود. چون اين افراد احتياج داشتند، سخنراني كنند، و براي اين كارها هيچ كس نبود. پس نوشين را بردند و همين مسئله تا آخر كار گردن‌گير او شد. در آخر هم كه تمام زندانيان توده‌اي به آلمان شرقي فرار كردند، نوشين نرفت؛ ولي از طرفي راه بازگشت هم نداشت و به ناچار بقيه عمرش را بدون هيچ تعلق خاطري به حزب توده، در مسكو گذراند و حتا پانزده سال آخر عمرش را روي واژك‌نامه شاهنامه كار كرد و شاهنامه‌اي كه چاپ مسكو است و در ايران هم تجديد چاپ شده، به كمك نوشين انجام گرفته است. در هر حال نوشين با وضعيت مالي كه در حد او نبود بقيه عمرش را در مسكو ماند و در همان‌جا با بيماري سرطان معده درگذشت و هنوز هم حق او به درستي داده نشده است. گفتني است: در كتاب”خاطراتي از هنرمندان‌” كه نوشته پرويز خطيبي است، خاطره‌اي از ملاقات محمدعلي جعفري با استاد خود در مسكو صورت گرفته و در همان‌جا، جفعري مي‌گويد: پس از مدتي كه با تقاضاي من موافقت شد، يك روز در برابر استاد قرار گرفتم، تا مدت‌ها به هم خيره شديم و من جلو دويدم. نوشين مرا در آغوش گرفت و من از شوق گريه‌ام گرفت. چهره‌اش تكيده بود و آن برقي كه هميشه در چشمانش مي‌جهيد رو به خاموشي بود. به نظرم رسيد كه بيمار است، وقتي حالش را پرسيدم، گفت: از نظر جسمي حالم خوب است؛ ولي يقين دارم كه عاقبت دو چيز مرا خواهد كشت: غم دوري از وطن و غم دوري از صحنه. ادامه دارد ....
  • در زمینه انتشار نظرات مخاطبان رعایت چند مورد ضروری است:
  • -لطفا نظرات خود را با حروف فارسی تایپ کنید.
  • -«ایسنا» مجاز به ویرایش ادبی نظرات مخاطبان است.
  • - ایسنا از انتشار نظراتی که حاوی مطالب کذب، توهین یا بی‌احترامی به اشخاص، قومیت‌ها، عقاید دیگران، موارد مغایر با قوانین کشور و آموزه‌های دین مبین اسلام باشد معذور است.
  • - نظرات پس از تأیید مدیر بخش مربوطه منتشر می‌شود.

نظرات

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
لطفا عدد مقابل را در جعبه متن وارد کنید
captcha