بخشهایی از صحبتهای سعید باباوند در نشست تخصصی نقد و بررسی آثار آصف ابراهیمی.
به گزارش ایسنا، نمایشگاه مجسمههای آصف ابراهیمی با عنوان «چگونگی» با نمایشگاه گردانی آرزو آزادی، در حالی روز جمعه ۵ بهمن در باغ موزه هنر ایرانی گشایش یافت که اکنون نشست تخصصی نقد و بررسی آثار آن با حضور سعید باباوند، فؤاد نجمالدین و عباس مجیدی برگزار شد.
نمایشگاه مجسمههای آصف ابراهیمی با عنوان «چگونگی» تا ۱۶ بهمن ۱۴۰۳ ادامه دارد. باغ موزه هنر ایرانی در میدان تجریش خیابان شهید دربندی، خیابان دکتر حسابی واقع شده و ساعت بازدید از این نمایشگاه ۱۰ الی ۱۷ است.
این آثار، با تعاریف مرسوم مجسمهسازی همخوانی دارد
در ابتدای نشست، عباس مجیدی، مجسمهساز و عضو انجمن مجسمهسازان، در سخنانی گفت: نمایشگاه آصف ابراهیمی با توجه به چیدمان و روندی که دیدم نمایشگاه شُسته، رفتهای است که با دقت در تناسبات شکل گرفته و روابط فرمی در این مجسمهها رعایت شده است. در تکنیک و استفاده از متریال نیز همین طور. این آثار، با تعاریف مرسوم مجسمهسازی همخوانی دارد. نقاطی را که ما به لحاظ زیبایی شناختی در هنر مدرن سراغ داریم در این کارها میبینیم. باید بگویم با گذر از اتفاقاتی که در حوزه هنر در حوزه کلاسیک صورت گرفت و به دنبال آن اتفاقاتی که در دوره رمانتیکها رخ داد، وارد عصر مدرن شدیم. در این ساختهها، تقریباً رگههایی از اتفاقاتی میبینیم که در دوران مدرن رخ داد. اگر بخواهیم مشابهتهایی بین کار ابراهیمی با دیگر مجسمه سازان متصور باشیم، مجسمههای ایشان به کارهای ژاک لیپشیتس نزدیک است؛ خصوصاً از نظر نوع انتخاب فیگور و انتزاعی که در فیگور استفاده کردهاند. البته برخی کارها مرا یاد مجسمههای باربارا هپورث میاندازد.
این عضو انجمن مجسمهسازان در ادامه با اشاره به این که بخشی از کارهای ابراهیمی، با گذر از یک مرحله، به مسیر شخصیتری رسیده اما همچنان گرفتاریهای فرم را داراست، اضافه کرد: این البته لازمه هنر مدرن است. فرمالیسم یکی از شاخصههاست که در این کارها به شکل جدی رعایت شده است و میتوان گفت ما در کارها شاهد توجه به فضای مثبت و منفی هستیم، اما فکر میکنم اگر ایشان یک مقدار پا را فراتر بگذارند و مسیر شخصیتری در پیش بگیرند و از وابستگی متریال دور شوند، بهتر است؛ البته وابستگی متریال از خصیصههای دوران مدرن است و جذابیت خاص خود را دارد، خاصه آنجا که هنرمندان مدرنیست سراغ متریال برنز رفتهاند جذابیت خود را دارد.
مسئله جذاب جستوجوی بازخورد یا بیان در آثار
در ادامه این نشست، فواد نجمالدین منتقد، پژوهشگرِ هنر و عضو هیأت علمی دانشگاه درباره مجسمههای ابراهیمی گفت: ما با یک مجموعه نمایشگاهی یا مجموعهای از فیگورها مواجه هستیم که راه بینابینی را طی کردهاند. این مسیر، از فیگور انسانی شروع میشود و به شکل پلاک خورده به مسیر انتزاع میرسد و این، جزو ویژگیهای درونی این نمایشگاه است. گرچه احساس میکنم ما سه یا چهار گرایش را در این فرایند انتزاعی شدن یا استایلایز شدن (سبک یافتگی) شاهدیم.
او ادامه داد: نکتهای که خیلی برای خودِ من جذاب بود، مساله جستوجوی بازخورد یا بیان در این آثار است. میدانیم که فرایند انتزاع، روایتهای مختلفی روی آن سوار است. از یک طرف شاید نگاه گرینبرگ به ما توضیح بدهد که انتزاع، تنها راه ممکن در حوزه هنر در دوران مدرن برای پاسخ دادن به آن چیزی بود که اندیشه مدرنِ کانتی داشت به سمت آن میرفت. این اندیشه که تو اصلاً چه کار میخواهی بکنی و برای جامعه بشری چه کار ویژه خاصی داری که من بتوانم تو را در خانه خود نگه دارم و حذفت نکنم. این سوالی است که بسیاری از حوزههای فرهنگی را به خطر انداخت.
نجم الدین در ادامه پرسشهایی را مطرح کرد و افزود: چگونه میتوان تجربه زیبایی شناختی را به شکلی ارائه کرد که از حوزههای دیگر متفاوت باشد؟ در بیرون از دنیای هنر چیزی غیر از فرم و ماده در کار نیست. لذا مجسمهساز باید زبانی را به کار بگیرد تا نشان دهد کارش با دیگر هنرها متفاوت است. من فهمیدم که نوعی تجربه زیباشناختی باید به دست بیاید اما سؤال پیش میآید که ما دقیقاً چه مواجهههای حسی با آثار داریم؟ دقیقاً چه طور این حسها در ما ایجاد میشود؟
مهمترین کارِ نقد، متّصل کردن اثر هنری به زمینههایش است
در ادامه سعید باباوند با تاکید بر غلبه رویکرد مدرنیستی در کارهای ابراهیمی گفت: ما در مواجهه با این مجسمهها بدون تردید میفهمیم که در مقابل آثاری مدرنیستی ایستادهایم و در مقابلِ آثار هنر معاصر نیستیم. اگر از یک دریچه مدرنیستی نگاهشان کنیم، روشن است که مدرنیستها مسالهشان فرم بود، روایت نبود. اما خودِ مدیومِ مجسمه محدودههایی را میساخت که به طور جدی نمیتوانستند مثل نقاشان از دایراهای مشخص فراتر بروند. با نگاه به تاریخ مجسمهسازی مدرن نیز این را میبینیم، اما من فکر میکنم خودِ رسانه نیز این محدودیت را باعث میشود. ما میفهمیم که خاستگاههای مشترکی در آثار هنرمندان مجسمهسازِ مدرنیستِ نیمه اول قرن بیستم وجود دارد؛ مجسمهسازی مدرنیستی تعهد به انسان دارد و تن انسان و امر تنانه. فرارفتن از این ویژگی، معمولاً کار دشوار و حتی پیچیدهای است؛ بنابراین شما با انواع انتزاعها در کار مدرنیستها مواجه هستید و آن مشابهتی را که اشاره شد، میبینیم.
باباوند در ادامه، با پرداختن به مساله نقد اثر هنری بیان کرد: به عنوان یک منتقد گمان میکنم مهمترین کارِ نقد، متصل کردن اثر هنری به زمینههایش است. مرحوم سید حسن حسینی جملهای زیبا داشتند و میگفتند هنرمندها خلبان هستند؛ منتقدها، خدمه پرواز. منتقد هر چه هنرمند رشته است را پنبه میکند! منتقدها در همه زمینهها چنین هستند. اما این زمینهها در نقد، چه کارکردی دارند و چرا باید آنها را باز کنیم و اساساً زمینه در هنر چه میکند؟ ما با جهان هنر مواجه نیستیم؛ با جهانها و کهکشانهای هنر مواجهیم که هر کدامشان سازوکار خودشان را دارند. یک نگرهای هست که میگوید هنرِ خوب، هنری است که خوب میفروشد! در ایران کهکشانهای مختلفی وجود دارد. حال ما این جا در این نمایشگاه درباره کدام کهکشان صحبت میکنیم؟ قطعاً یک کهکشان مدرنیستی است. هر چند باید پرسید آیا ما، الزاماً در کار آقای ابراهیمی، با مجسمههای مدرنیستیِ صِرف مواجهیم و آنها هیچ اشارهای به هنر معاصر ندارند؟ من میخواهم قدری در این قضیه شک کنم.
باباوند در ادامه با نمایش تصاویری از آثار ابراهیمی برای حاضرانِ نشست، افزود: ما در این مجسمهها، با مساله فضا و بدن انسان مواجهیم که این آشکارا یک رویکرد مدرنیستی است، اما از این نقد محتوایی که فارغ شویم و برگردیم به همان ساحت نقد فُرمی، هنرمندان مجسمهسازِ مدرنیست، مسالهشان، کشف رابطه فضا و انسان است. ما این جا یک مساله دیگر هم کشف میکنیم و آن این که فقط مساله کشف فضا در بدن انسان نیست؛ بلکه رفتهرفته خودِ فضا و خودِ معماری و یافتن طبیعت در قالب حجم هم، برای مجسمهسازان مدرنیست مساله میشود و این بازسازی فضا، یکی از گرایشهای مجسمهسازان معاصر هم هست. در کار مجسمهسازان معاصر ایرانی مساله ترکیب و بازخلقِ نشانگان معماری ایرانی و طبیعت را شاهد هستیم.
او تصریح کرد که ارجاع به انسان و بازسازی فضا و فشار آن بر بدن انسان، مسالهای است که هیچگاه در کار مجسمهسازان فراموش نشده است: من گمان میکنم دو مساله در کار مجسمهسازان مدرنیست مهم است که در کار آقای ابراهیمی نیز میبینیم؛ یکی یافتههای باستان شناختی است که مسالهاش انسان و بازگشت به انسان است، آن هم انسانی که در ساحت طبیعت زیست میکند و هنوز وارد ساحت فرهنگ نشده است و این همان دغدغه ناتورالیستها بود. مساله دوم که مجسمهسازان مدرنیست درگیرش بودند توجه به فرهنگ شرقی است که این را در کار آقای ابراهیمی نیز شاهدیم.
با رسیدن به دنیای امروز با کوله باری از دانش مواجهیم
در بخش پایانی این نشست، مجیدی در یک جمعبندی بر صحبتهایش گفت: ما اساساً در دنیایی زیست میکنیم که تجربههایی در لحظه اکنون اتفاق میافتد و تمام اینها جُزو لاینفک وجود ما شدهاند. نمادها برای ما شکلهایی را ساختهاند ولی مشکل عمده بر میگردد به همین جا! آنچه ما در ارتباط با مفاهیم زیباییشناختی یاد میکنیم مربوط به یک دوره خاص تاریخی و تجریبات خاص تاریخی و آدمهایی است که اصرار داشتند بنا به دلایلی شکل و شمایلی از هنر را برای ما بسازند اما اگر بحث هنر را با مفاهیم امروزی و تمرکز و توجهمان به معنا و مفهوم دنبال کنیم؛ در آن صورت دچار مشکل میشویم. البته من زیباییشناسی فردی را انکار نمیکنم؛ اما نکته بنیادیتر این است که زندگی انسان در گذشته با جریانی از سیالیت توامان بوده که ما سراغ داشتیم. اما با رسیدن به دنیای امروز با کوله باری از دانش مواجهیم که تحت عنوان فرهنگ، بخشهای عمدهای از وجود ما را گرفته است. من واقعیتش با دستهبندیها در هنر موافقتی ندارم. مهم آن چیزهایی است که در تفکرات، ذهنیت، تخیل و اندیشه ما میتواند شکل غالبی پیدا کند. مشخصاً در باب مجسمه که رسانه مستقلی است بر میگردیم به مفاهیم فرم و فضا؛ اما ما باید پا را فراتر بگذاریم و بر اساس مفاهیم امروز به این هنر بنگریم. لذا به عقیده من مجسمه باید قدری از فرم رها شود.
در این رویداد، هنرمندان و افراد مختلفی از جمله احمد طالبی، جعفر نجیبی، عنایتالله نظری نوری، ایرج میرزاعَلیخانی، داوود میری، حسن نادرعلی، کامبیز عبدالزاده، شیما مطلبی، شهرام امیری، کامبیز برنجی، رضا رازقندی، احمد فخیمی، راد معصومی، مهدی امامبخش، حسین پرنیا، حسین معدنی، نرگس آقا بیک، الهام نیاورانی، رضا بهادری، منصور اخوان، کسری مختار، فریدون مقدم، علی شهبازی و ... حضور داشتند.
انتهای پیام
نظرات