در دل شهر کوچک و آرام هیدج، خانهای هست که هر آجرش را اشکها و لبخندهای مادران ساختهاند. خانه سالمندان هیدج، جایی است که مادرانی که عمری را به پای فرزندان خود ریختهاند، امروز در سکوتی گاه سنگین، اما همراه با خاطرات شیرین زندگیشان، روزگار میگذرانند.
این خانه، مکانی است پر از حکایت. حکایت مادرانی که زمانی صدای خندههایشان، خانه را روشن میکرد و دستهایشان سرشار از قدرت عشق بود. اینجا هر مادر، گویی کتابی است پر از قصههایی از فداکاری، مهرورزی و عشق بیپایان.
روز مادر است و تصمیم گرفتم به خانه سالمندان هیدج بروم، جایی که مادرانی با چهرههای پر از چینوچروک و قلبهایی آکنده از خاطرات، روزگارشان را میگذرانند. اینجا، روز مادر رنگ و بوی دیگری دارد، نه خندههای کودکان و نه آغوش گرم خانواده، تنها سکوتی سنگین که گاه با زمزمه خاطرات شکسته میشود.
مادران چشمانتظار
با نزدیک شدن روز مادر، خانه سالمندان هیدج حال و هوایی متفاوت به خود میگیرد. شاخههای گل روی میزها چیده میشوند، کارتهای تبریک رنگارنگ به دیوار نصب میشوند و صدای تبریکهای پرستاران فضای خانه را پر میکند؛ اما نگاه مادران، چیزی فراتر از این ظاهر را بازگو میکند. آنها چشمانتظارند.
با خودم گل و شیرینی آورده بودم. وقتی آنها را به مادران دادم، لبخندهای محوی بر چهرهشان نقش بست. یکی از مادران گفت: هدیهات زیباست، اما زیباترین هدیه برای من دیدن فرزندانم است و انتظار، سنگینترین کلمهای بود که من امروز در این خانه حس کردم.
یکی از این مادران، که چشمانش عمق دریاها را به یاد میآورد، میگوید: ما اینجا خوب هستیم، مهربان هستند، اما چیزی در قلبمان کم است؛ دلتنگ صدای فرزندانمان، نوههایی که حتی برخی از آنها را ندیدهایم و دلتنگ گرمای خانهایم.
این سخن، تلنگری است که یادمان بیندازد هیچ چیزی نمیتواند جای خالی حضور خانواده را پر کند. روز مادر، فرصتی است برای بازگشت به ریشهها، برای بوسیدن دستانی که روزی پشتوانه زندگیمان بودند و برای سپاس از قلبهایی که بیدریغ عشق ورزیدند.
مادر؛ قهرمان خاموش
در این روز خاص، بیایید فراموش نکنیم که مادران، حتی اگر در خانه سالمندان زندگی میکنند، هنوز همان شمعهای روشنی هستند که زندگیمان را با عشق نورانی کردهاند. یک تماس، یک دیدار، یک لبخند میتواند دنیای آنها را تغییر دهد.
خانه سالمندان هیدج، بیش از هر زمانی، در ایامی از این قبیل نیازمند ما است. مادرانی که در آنجا زندگی میکنند، قهرمانانی بیصدا هستند که عمری برای ما جنگیدهاند. بیایید در این روز مادر، دست در دستشان بگذاریم، به آنها بگوییم که فراموش نشدهاند و هنوز هم در قلب ما جایگاه ویژهای دارند.
شاید روز مادر برای بسیاری از ما فرصتی باشد برای خریدن گل و هدیه، اما برای مادران خانه سالمندان هیدج، این روز معنای عمیقتری دارد. برای آنها، این روز نه از جنس مادیات، بلکه از جنس احساسات است، از جنس لمس دوباره دستهایی که سالها نوازش کردهاند و دیدن چهرههایی که روشنایی چشمهایشان بودهاند.
پرستاران این خانه که خود به نوعی فرشتههای زمینی هستند، سعی میکنند این مادران را شاد نگه دارند. آنها جشن میگیرند، شعر میخوانند و خاطرات خوش گذشته را زنده میکنند؛ اما حتی لبخند این مادران در میان جشنها، گویی چیزی کم دارد. هر خنده، هر نگاه و هر کلامشان، انتظار و امیدی نهفته را در خود جای داده است، امید به بازگشت لحظههایی که در کنار فرزندانشان سپری شده بود.
یکی از پرستاران خانه میگوید: ما اینجا همه تلاشمان را میکنیم، اما هیچ چیز جای محبت و حضور فرزندانشان را نمیگیرد. مادران، هر چقدر هم که قوی باشند، باز هم به عشق فرزندانشان زندهاند.
دوستت دارم مادر
تصور کنید، مادری که سالها زحمت کشیده، شبها بیدار مانده و برای فرزندش دعا کرده، حالا پشت پنجرهای نشسته و به جادهای خیره شده است که شاید روزی فرزندانش از آن بیایند. این تصویر، قلب هر انسانی را به لرزه درمیآورد و یادآوری میکند که ما مدیون مادری هستیم که حتی در تنهایی، باز هم برای خوشبختی ما دعا میکند.
روز مادر، فرصتی است برای ساختن لحظههایی که مادران در خانه سالمندان هیدج به آن نیاز دارند. نیازی که نه با گل و هدیه، بلکه با نگاه گرم، حضور و یک «دوستت دارم» صمیمانه پاسخ داده میشود.
بیایید با خود عهد کنیم که هیچ مادری را تنها نگذاریم، بویژه آنها که سالهای آخر عمرشان را در سکوت و دوری از فرزندانشان سپری میکنند. امروز، حتی یک دیدار کوتاه میتواند لبخند را به چهره مادری بازگرداند که سالها با لبخند خود ما را از غم و درد دور نگه داشته است.
خانه سالمندان هیدج، با همه تلاشهایش، تنها یک مأمن است، خانهای برای مراقبت از جسم؛ اما روح و قلب این مادران، تنها با عشق فرزندانشان زنده میماند. روز مادر، یادآور این است که آنها، فرشتگانی زمینیاند که شایسته بهترینها هستند.
بیایید امروز، این فرشتگان را به پرواز درآوریم، با حضورمان، با عشقمان و با یادآوری اینکه هنوز هم برای ما مرکز عالمند.
گزارش از: زهرا فتحی
انتهای پیام
نظرات