به گزارش ایسنا، سید محمدکاظم سجادپور در یادداشتی نوشت: انتخابات ریاست جمهوری آمریکا با دو نامزد جمهوریخواه، ترامپ و دمکرات، بایدن، در فضای پرتنش داخلی و خارجی وارد مراحل حساس خود میشود. طبق سنّت و روال معمول در ایالات متحده، مرکز ثقل مباحث و مجادلات انتخاباتی، موضوعات سیاست داخلی است. موضوعاتی چون اقتصاد، آزادیهای فردی، سقط جنین، مهاجرت، مالیات، بازنشستگان، خدمات درمانی و بیمه و آموزش و پرورش، برای شهروندان آمریکایی، نقش تعیینکنندهای در چگونگیهای نهایی دارد. اما این بدان معنا نیست که مباحث سیاست خارجی کم اهمیتاند.
درجه و میزان اهمیت مباحث سیاست خارجی، بستگی تام به چگونگی فضای بینالمللی در آستانه انتخابات دارد. در انتخابات اخیر، چند پرونده سیاست خارجی مانند چگونگی مدیریت رقابت با چین، چگونگی مهار و شکست دادن روسیه در اوکراین و چگونگی رابطه با متحدین آمریکا، مخصوصاً اروپا مطرحاند اما مهمترین پرونده تأثیرگذار بر انتخابات ـ بحران خاورمیانه و جنگ غزه و لبنان است. در یک سال گذشته، تنشهای
خاورمیانهای و مخصوصاً رفتار رژیم صهیونیستی در کشتار مردم بیدفاع، بر روابط بینالمللی سایه افکنده و بحرانهای دامنهدار خاورمیانه، بیش از هر کشوری در خارج از منطقه، بر ایالات متحده اثر گذاشته است. آمریکا، در جنگها و کشمکشهای خاورمیانه درگیر میباشد و طرف جدّی این منازعات است. با توجه به این زاویه دید، پرسشی جدّی قابل طرح میباشد و آن اینکه نسبت تحولات خاورمیانه با سیاست خارجی آمریکا، چگونه قابل تجزیه و تحلیل است؟
در پاسخ به این سؤال ریشه پدیده باید مد نظر قرار گیرند: «بازیگران و دستور کارهای متضاد»، «ناتوانیهای ایالات متحده در آتشبس» و «سرشت و سرنوشت منازعات خاورمیانهای». بررسی این سه پدیده روشن میکند که نسبت خاورمیانه و انتخابات آمریکا، پیچیده بود و شرایط این منطقه بر انتخابات تأثیر دارد، اما میزان و درجه تأثیر را نمیتوان به راحتی اندازهگیری کرد.
در معادله انتخابات آمریکا و شرایط منطقه خاورمیانه، بازیگران متعدد و رنگارنگی در قالب کشورها، سازمانها و سیاستمداران وجود دارند که هرکدام از ظرفیتی برخوردار بوده و نمیتوان اثر آنها را نادیده گرفت. از حماس تا حزبالله و از رژیم صهیونیستی گرفته تا کشورهای عرب و غیرعرب غرب آسیا، نقشهای گوناگونی در شکل دادن به وقایع تأثیرگذار و بعضاً لحظهای در انتخابات را دارند، اما سیاستمدارانی که برای حفظ و افزایش قدرت تلاش میکنند نقش سرنوشتسازتری دارند.
در بین این سیاستمداران، سه شخصیت آمریکایی یعنی بایدن، هریس و ترامپ و در بین شخصیتهای غیرآمریکایی، نتانیاهو مطرحترین کنشگران در مناسبات خاورمیانه و پیوند آنها با انتخابات قلمداد میگردند. هرچند که هریس، میگوید که من بایدن نیستم، امکان جداسازی هریس و بایدن در پرونده خاورمیانه، اندک است. در یک سال گذشته، بایدن ناموفقترین کنشگر در مناسبات خاورمیانهای میباشد. او با چند لایه شخصیتی و کارکردی در این انتخابات، تأثیر منفی داشته و به تضعیف جایگاه دمکراتها و هریس در موضوعات خاورمیانه کمک کرده است.
از یک سو خود را از نظر ایدئولوژیک صهیونیست میخواند؛ از سوی دیگر دست اسرائیل را برای کشتار باز گذاشته و ۲۰ میلیارد پول به آن رژیم داده و سخن از ۱۸ میلیارد دیگر نیز میرود و در این یک سال ۵۰ هزار تن سلاح و ۷۵ هزار تن بمب در اختیار تلآویو قرار داده است. در عین حال از آتشبس سخن گفته و آتشبسی برقرار نشده است. هریس، با دوگانهای دست و پنجه نرم میکند. از یک سو، پیوسته بر امنیت اسرائیل و جانبدار آن رژیم در مقابل دشمنانش جلوه میکند و از سوی دیگر از تلفات انسانی در غزه و فلسطین و لزوم جلوگیری از آن سخن میگوید. بهعلاوه،هریس، فاقد تجربه جدی بینالمللی، مخصوصاً در عرصه مناسبات خاورمیانه است. او از فقدان یک چشمانداز منسجم سیاست خارجه رنج میبرد.
در نقطه مقابل ترامپ است که در حمایت از اسرائیل، سابقهای منحصربهفرد داشته و از همه مهمتر به آزاد گذاشتن دست رژیم صهیونیستی معتقد است. هیچ ایراد و انتقاد حتی رویهای را هم نسبت به آن رژیم تحمل نمیکند. و از همینجاست که مهمترین شخصیت خارجی و خاورمیانهای مؤثر در انتخابات آمریکا یعنی نتانیاهو مطرح میشود. آشکارا دستور کار او شکست دادن هریس و به قدرت رساندن ترامپ است. او از طریق ادامه بمبارانها و جنگ، درواقع دارد، بحران را ادامه میدهد تا ناتوانی بایدن و هریس را ثابت کند.
فراتر او بایدن را در عمل تحقیر کرده و میکند. دستورالعمل نهایی او افزایش دامنه جنگ، منطقهای کردن آن و وارد کردن ایالات متحده برای تضعیف جبهه مقاومت و مخصوصاً ایران است. بهعلاوه در صورت به قدرت رسیدن ترامپ، با توجه به گرایش به راست شدید در جامعه اسرائیل و هم مرزی آن جامعه با حزب جمهوریخواه و مخصوصاً گرایشهای نوین آن حزب، امکان ماندن در قدرت را بیشتر میبیند. بنابراین دستور کار فردی و ملّی او، ناکام معرفی کردن بایدن و هریس است.
درواقع تیم بایدن و هریس، بهخاطر تناقضهای ذاتی سیاستهای خاورمیانهای آمریکا، بیتردید ناتوان، حتی در برقراری آتشبس برای کمکهای انسانی به صورت قابل اعتناء و جدّی است. اما سرشت منازعات خاورمیانهای از یکسو و ماهیت مهاجرتی جامعه آمریکا و همچنین ساختارهای اداری و انتخاباتی آمریکا، و مخصوصاً مهم بودن ایالتهای موسوم به چرخشی در تعیین وضعیت نهایی انتخابات، نسبت آمریکا، انتخابات و خاورمیانه را پیچیدهتر میکند. توضیح آنکه تعداد حدود ۷ ایالت هستند که معلوم نیست به کدامینسو، رأی نهایی را خواهند داد.
ساختار اجتماعی بسیاری از ریاستها سمتوسوی نهایی رأی آنها را تعیین میکند اما چند ایالت نامشخصاند و چرخشی و یکی از آنها میشیگان است که دارای ۲۰۰ هزار آمریکایی عربتبار میباشد. آنها سخت از هریس بهخاصر ناتوانی در جلوگیری از کشتار رژیم صهیونیستی دلخورند و ممکن است رأی نهایی آنها یا عدم رأی آنها به هریس، سرنوشت نامطلوبی را برای حزب دمکرات رقم بزند.هرچه هست مسائل خاورمیانه و پدیدههای بینالمللی با مسائل داخلی کشورهایی چون ایالات متحده بههم تنیده و گره خوردهاند.
آنچه که در خاورمیانه میگذرد و کنشگری کنشگران مختلف در این منطقه و درباره این منطقه اثرات قابلتوجهی بر انتخابات آمریکا داشته و دارد. شش رئیسجمهور آمریکا، یکی بعد از دیگری، در چهار دهه گذشته، اعلام داشتهاند که قصد کاهش تعهدات آمریکا در خاورمیانه را دارند. ولی برعکس عمل کردهاند. آیا این ادعاها و عملها تکرار میشوند؟
انتهای پیام
نظرات