• یکشنبه / ۴ شهریور ۱۴۰۳ / ۱۲:۱۷
  • دسته‌بندی: خراسان رضوی
  • کد خبر: 1403060401842
  • خبرنگار : 50549

یک اربعین میهمان حسین(ع) شو

یک اربعین میهمان حسین(ع) شو

ایسنا/خراسان رضوی تنها یک بار اگر در اربعین مهمان حسین(ع) شوی می‌بینی که هنوز انسانیت زنده است.

هنوز هم بعد از سال‌ها در این روز خاطرات اولین تجربه‌ام در پیاده‌روی اربعین را به یاد می‌آورم، تنها سفری که مو به مو روزها، ساعت‌ها و دقیقه‌هایش برایم خاطره شده و می‌توانم پس از سال‌ها درباره آن بنویسم؛ هنوز هم یاد آن دختربچه که با دمپایی بندانگشتی بین جمعیت بود برایم تداعی می‌شود.

چند ساعتی بود که با زائران پیاده در مسیر نجف به کربلا هم قدم شده بودیم، آفتاب نظاره‌گر کاروان پیاده زائران بود، نورش چشمانم را ناخودآگاه می‌بست دستانم را سپری مقابل آفتاب کردم سر به زیر و فکرم هزاران مکان را سیر می‌کرد تا اینکه چشمانم به پاهای سوخته کوچکی افتاد که انگشتانش از بین دمپایی بیرون زده بود، نگاهم را کنجکاوانه از پایین به بالا آوردم پیراهن مشکی بلندی پوشیده که یک طرف آن نام یا حسین(ع) با رنگ سبز نوشته شده بود.

سینی کوچک پلاستیکی در دست داشت که با چند لیوان یک بار مصرف پر شده بود، به نظر سینی با چند لیوان یک بار مصرف پر از آب برای دختر بچه ۴ ساله سنگین نبود. خلاف جهت حرکت زائران ایستاده بود و در انتظار بود تا زائری گلویش را با پذیرایی ساده‌ای که تدارک دیده بود، تازه کند.

یک اربعین میهمان حسین(ع) شو

توجهم جلب این میزبان کوچک شد، شاید باید گاهی سر به زیر بود تا خالصانه‌ترین میزبانان زائران حسین(ع) را دید؛ در حالیکه موهای طلایی دخترک بر پیشانیش چتر شده بود سینی پذیرایی را جلو آورد مچ دستانش را با پارچه سبزی بسته بود و با لهجه عربی به من آب تعارف کرد، لیوان آب را برداشتم حس خیلی خوبی داشتم نگاهش را به من دوخته بود آب را که نوشیدم لبخند بر لبانش نقش بست، از اینکه میزبانی‌اش را پذیرا بودم دلشاد بود و در چشمانش برق رضایت می‌درخشید.

نامش را پرسیدم که مادرش کمی آن طرف‌تر ناگهان صدایش زد «مروه، مروه...» و دوان دوان به سمت مادر دوید از دور نگاهی معصومانه به من کرد و دوباره سینی خود را برای پذیرایی آماده کرد؛ با این مکث کوتاه در مسیر کم کم بین من و همراهانم فاصله افتاد، دستانم را به نشان به امید دیدار به سمت مروه تکان دادم و دویدم تا از غافله همراه عقب نمانم.

در ادامه راه هر کجا خسته راه می‌شدم شماره ستون اول را از ستون‌های مسیرم تفریق می‌کردم و زیر لب زمزمه‌کنان می‌گفتم «چهارصد تا تمام شده ، ۴۰۱، ۴۰۲ و ...هنوز هزار تا باقی مانده، چهارصد پنجاه رد شد ۹۵۰ باقی مانده و باز هم  به شوق حرم ستون‌ها را می‌شمارم.

در مسیر پیاده‌روی که باشی هر ساعت آن خاطره‌ساز است و بعد از چند روز پیاده‌روی به همراه گروه به کربلا رسیدیم و خسته بودیم اما شوق زیارت حرم را داشتیم، ابتدای ورودی اندکی توقف کردیم تا مسیر حرم را پیدا کنیم ستون‌ها همچنان ادامه داشت اما تا رسیدن به ستون ۱۴۵۲ چند قدم بیشتر نمانده بود.

کم کم پیش می‌رفتیم خسته راه بودیم و قصد داشتیم ابتدا به حرم برویم و بعد از بازگشت جایی را برای اسکان انتخاب کنیم تا اینکه یک جوان حدود ۳۰ ساله به سمت من و همراهانم آمد و دست و پا شکسته فارسی و عربی را با هم ترکیب کرد و ما را به منزل خود برای میزبانی دعوت کرد.

علی و همسرش کوثر که یک فرزند حدود ۶ ساله به نام حسین دارند و در یک خانه استیجاری کوچک هر ساله از زائران امام حسین(ع) در این ایام میزبان زائران سیدالشهداء می‌شوند با این دعوت من و سایر همراهان چند روزی میهمان این زوج شدیم.

اهالی محله‌ای که علی و کوثر ساکن آن بودند همه دست در دست هم میزبان زائران پیاده بودند یک سمت محله خانه‌هایی بود که پذیرای بانوان زائر و سمت دیگر محله پذیرای آقایان بودند. یکی از منازل وسیع تر را برای طبخ غذای زائران در نظر گرفته بودند و هر روز زنان محله برای کمک به پخت غذا در آن منزل گرد هم می‌آمدند و مشغول پخت و پز می‌شدند.

هنگام ظهر ظرف‌های پذیرایی را بین زائران ساکن در خانه‌های محله توزیع می‌کردند و پس از آن محیای پخت شام می شدند. این پذیرایی ۱۰ روز قبل اربعین آغاز و تا پایان اربعین ادامه داشت.

صفا و صمیمیت، همدلی و همراهی اهالی این محله این سفر به یاد ماندنی را ماندنی‌تر کرده و اکنون پس از گذشت چندین سال خاطرات آن روزها در ذهنم مرور می‌شود.

یک اربعین میهمان حسین(ع) شو

شاید امروز که این روایت را می‌نویسم علی و همسرش در منزل خود میزبان زائران هستند و شاید امروز مروه ۱۲ یا ۱۳ ساله باشد، اما مطمئن هستم در چنین روزهایی یک جایی از مسیر همراه مادرش مشغول میزبانی از زائران سیدالشهداء است.

تا قبل اینکه چنین سفری روزی‌ام شود در گیر و دار اوضاع جهان اخبار روزمره که اکثر آن در مورد فقدان‌ها، درد و جنگ‌های گوشه و کنار جهان و حوادث بود تنها و تنها تصورم مرگ انسانیت بود اما شوق، فداکاری، ایثار، سبقت در خدمت و خوبی که در این سفر دیدم مرا به وجود انسانیت امیدوار کرد اینکه هنوز هم در گوشه و کنار این جهان انسان‌هایی هستند که برای گرامیداشت سیدالشهدا بار دیگر انسانیت و معرفت را احیاء کنند.

بی جهت نیست که این مسیر نامش طریق الحسین(ع) است، چراکه این طریق سرشار از محبت حسین(ع) است، حسینی که برای انسانیت و آزادگی در مقابل ذلت و اسارت قیام کرد و اکنون در مسیرش انسانیت بار دیگر و بارهای دیگر تا ظهور منجی زنده می‌شود و تداوم می‌یابد.

برای اینکه این روزها و این حس و حال را درک کنی باید یک اربعین میهمان حسین(ع) شوی، آنجا بسیاری از واژه‌ها که امروز در غبار زنگار زمانه پنهان شده آشکار می‌شود. آنجا معنای ایثار، همدلی، همراهی را درک خواهی کرد. آنجا می‌فهمی گذشت یعنی چه. آنجا می‌فهمی که چگونه یک کارگر ساده عراقی بخشی از درآمد ماهیانه خود را برای میزبانی شایسته از زائران حسین(ع) با چه شوقی کنار می‌گذارد. آنجا می‌فهمی طریق حسین(ع) طریق انسان سازی است.

انتهای پیام

  • در زمینه انتشار نظرات مخاطبان رعایت چند مورد ضروری است:
  • -لطفا نظرات خود را با حروف فارسی تایپ کنید.
  • -«ایسنا» مجاز به ویرایش ادبی نظرات مخاطبان است.
  • - ایسنا از انتشار نظراتی که حاوی مطالب کذب، توهین یا بی‌احترامی به اشخاص، قومیت‌ها، عقاید دیگران، موارد مغایر با قوانین کشور و آموزه‌های دین مبین اسلام باشد معذور است.
  • - نظرات پس از تأیید مدیر بخش مربوطه منتشر می‌شود.

نظرات

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
لطفا عدد مقابل را در جعبه متن وارد کنید
captcha