• سه‌شنبه / ۲۲ خرداد ۱۴۰۳ / ۱۱:۲۳
  • دسته‌بندی: دیدگاه
  • کد خبر: 1403032214684
  • منبع : مطبوعات

«مکرون» به سندروم «اوباما» دچار می‌شود؟

«مکرون» به سندروم «اوباما» دچار می‌شود؟

گرایش عمومی به سمت راست رادیکال در اروپاست. این مسأله اگرچه نمایش پررنگ‌تری در فرانسه دارد اما منحصر به این کشور نیست و موج راست‌گرایی در حال فتح تک تک کشورهای این قاره است؛ موضوعی که در صورت روی کار آمدن شخصی مانند دونالد ترامپ در کاخ سفید، می‌تواند منجر به تغییرات راهبردی در تصمیم‌گیری‌های فراآتلانتیکی شود؛ رویدادی بسیار مهم که خود می‌تواند یکی از نشانه‌های اصلی پایان جهان هژمونیک باشد.

به گزارش ایسنا، ایران در یادداشتی به قلم مهدی خانعلی‌زاده،مدرس دانشگاه، تأثیر پیروزی احزاب راست رادیکال فرانسه در انتخابات پارلمان اروپا بر آینده کاخ الیزه را بررسی کرده و نوشته است:

سال‌هاست که سایه «راست رادیکال» روی کاخ الیزه در پاریس سنگینی می‌کند و تمام تلاش‌های احزاب دیگر سیاسی در فرانسه برای کنار راندن این طیف، تنها نتیجه عکس داشته است؛ نتیجه‌ای که روز گذشته و با اعلام رسمی نتایج انتخابات پارلمان اروپا که منجر به پیروزی چشمگیر حزب ملی‌گرای این کشور و البته شکست تاریخی حزب حاکم شد، رنگ و بوی جدی‌تری به خود گرفت. حالا «مارین لوپن» نه فقط گزینه اصلی جانشینی امانوئل مکرون در انتخابات سال ۲۰۲۷ میلادی، بلکه یکی از قدرتمندترین رهبران سیاسی در قاره سبز است که می‌تواند جریان سیاسی در اروپا را به سمت و سویی دیگر هدایت کند. او که در انتخابات ریاست جمهوری دو سال پیش هم صرفاً با دوپینگ «اوکراینی»، رقابت را با فاصله‌ای نزدیک به رئیس‌جمهور مستقر واگذار کرد، حالا در قامت یک فاتح بازگشته و به نظر نمی‌رسد اگر شرایط دستخوش تغییرات جدی نشود، مشکلی برای ورود به کاخ الیزه داشته باشد. چرخش به راستِ فرانسه که به‌عنوان ستون فرهنگی اتحادیه اروپا شناخته می‌شود، می‌تواند دومین سیلی محکم به صورت بروکسل بعد از «برگزیت» - یعنی جدایی بریتانیا به‌عنوان ستون سیاسی از اتحادیه – باشد. اوضاع بهم ریخته آلمان به‌عنوان ستون اقتصادی اتحادیه اروپا هم خبر از پایان دوران استحکام سه‌وجهی اروپا می‌دهد.

به عقب بازمی‌گردیم!

«تغییر»؛ این شعاری بود که «باراک اوباما» در انتخابات ریاست جمهوری ۲۰۰۸ ایالات متحده امریکا مطرح کرد و توانست به‌عنوان یکی از جوان‌ترین سیاستمداران این کشور، اعتماد مردم را کسب کند و راهی کاخ سفید شود.
باراک اوباما در چنین فضایی وارد اتاق بیضی در کاخ سفید شد: اقتصاد امریکا در جریان جنگ‌های متعدد – از جنگ اول خلیج فارس تا اشغال عراق – ضربات شدیدی دیده بود؛ یکجانبه‌گرایی امریکا در حوزه بین‌الملل، حتی شرکای این کشور مانند اتحادیه اروپا و کانادا را به واکنش وا داشته بود؛ نظام داخلی امریکا در اثر تسلط کامل MIC یا همان «مجموعه‌های صنعتی - نظامی» دچار فساد گسترده و نارضایتی عمومی شده بود و ساختار رسانه‌ای در این کشور به‌طور کامل در اختیار جریان اصلی حاکم در فضای سیاسی قرار گرفته بود. اوباما توانست همه این مشکلات را با «جسارت امید» - نام اولین کتاب خاطرات او – پشت سر بگذارد و خودش را در قامت یک نجات‌دهنده به مردم معرفی کند. اما زمان زیادی طول نکشید که عیار واقعی او و امیدهایی که برای اصلاح وضعیت نامناسب جامعه امریکا وجود داشت، از میان برود. اوباما ذاتاً یک سیاستمدار حزبی و متعلق به قوی‌ترین ساختارهای سیاسی در ایالات متحده بود و برخلاف تصویری که رسانه‌ها از او ساختند، اساساً قرار نبود خبری از «تغییر» در میان باشد. همین ماجرا باعث شد تا آخرین تیرِ در ترکشِ ساختار سیاسی ایالات متحده هم به خطا برود و پدیده‌ای به نام «دونالد ترامپ» وارد عرصه سیاسی این کشور شود. در حقیقت، ترامپ را باید دستاورد و زاییده دولت اوباما دانست؛ جایی که یک نیروی جوان با تمام امیدهایی که همراه داشت، ترجیح داد به جای رأی‌دهندگان، به ساختار سیاسی پشت پرده امریکا وفادار بماند.

چند ماه از رأی مردم امریکا به ترامپ در انتخابات ریاست جمهوری گذشته بود که یک چهره جوان در عرصه سیاسی فرانسه وارد شد و با شعار «فرانسه به پیش» توانست رقیب سرسختی به نام «مارین لوپن» را کنار بزند و وارد کاخ الیزه شود. «امانوئل مکرون»، جوان ۴۰ ساله‌ای که توانست بر موج سرخوردگی و ناکامی مردم از دولت‌های «نیکولا سارکوزی» و «فرانسوا اولاند» سوار شود و خود را منجی فرانسه معرفی کند. مکرون در ابتدای ورود به کاخ الیزه و در دست گرفتن فرمان هدایت پاریس، تلاش کرد تا مأموریت خود را احیای غرور خدشه‌دار شده فرانسوی‌ها معرفی کند؛ مأموریتی که البته چند ماه پیش‌تر رنگ و لعاب نداشت و اقدامات بعدی ساکن الیزه نشان داد که اگر چند سال طول کشید تا اوباما، حامیانش را ناامید کند، مکرون تصمیم گرفته تا این ناامیدی را در همان ماه‌های اولیه ریاست‌جمهوری خود تقدیم رأی دهندگانش کند.

دور و نزدیک پایان جمهوری پنجم

حالا حدود دو سال از دومین دوره رأی مردم فرانسه به امانوئل مکرون گذشته است و خیابان‌های پاریس و سایر شهرهای بزرگ فرانسه، مملو از تظاهرات‌کنندگان و معترضانی است که او را عامل وضعیت نامناسب اقتصادی کارگران و دانشجویان معرفی می‌کنند. این وضعیت، یادآور وضعیت دولت اوباما در ماه‌های پایانی آن است.

به نظر می‌رسد که شرایط به سمتی در حال حرکت است که فرانسوی‌ها به دنبال یک «ترامپ فرانسوی» هستند؛ فردی که بتواند «اول فرانسه» (برگرفته از شعار «اول امریکا»ی ترامپ) را برای مردم این کشور به ارمغان بیاورد. مارین لوپن دقیقاً چنین شخصیتی دارد؛ یک ملی‌گرای بدون تعارف که روابط بسیار گرمی با مسکو و شخص ولادیمیر پوتین دارد و از هر فرصتی برای تاختن به مدیران ارشد اتحادیه اروپا استفاده می‌کند. او البته تا چند سال پیش به دنبال اجرای طرح «فرگزیت» و خروج رسمی پاریس از اتحادیه هم بود اما با روندی که در سال‌های اخیر شکل گرفته، به نظر می‌رسد این مسأله جای خود را به ادامه عضویت در اتحادیه ولی با تلاش برای انتقال قدرت تصمیم‌گیری از بروکسل به پاریس داده است؛ رویکردی شبیه به آن چیزی که این روزها از سوی کشور مجارستان و رئیس‌جمهور جنجالی آن یعنی «ویکتور اوربان» صورت گرفته است.

لوپن که سال‌هاست به عنوان یک چهره راست‌گرای رادیکال در عرصه سیاسی فرانسه شناخته می‌شود، در جریان جنگ اوکراین و به دلیل مواضع حمایتی خود از مسکو، اندکی با تخریب چهره از سوی رسانه‌های جریان اصلی روبه‌رو شد که زمینه را برای شکست او در انتخابات ریاست جمهوری پیشین فراهم کرد اما حالا و با فرسایشی شدن جنگ اوکراین و همچنین بالا گرفتن مشکلات جدی اقتصادی شهروندان فرانسوی، دوباره با اقبال گسترده روبه‌رو شده و توانست جریان متبوع خود را به برنده بلامنازع انتخابات پارلمان اروپا تبدیل کند. این مسأله نهایتاً منجر به اعلام رسمی انحلال پارلمان توسط مکرون و برگزاری انتخابات زودهنگام از سوی دولت او شد؛ مسأله‌ای که یک ریسک بزرگ از سوی الیزه محسوب می‌شود و ممکن است کار را از چیزی که هست هم برای مکرون و کابینه‌اش سخت‌تر کند.

آن چیزی که مشخص است، گرایش عمومی به سمت راست رادیکال در اروپاست. این مسأله اگرچه نمایش پررنگ‌تری در فرانسه دارد اما منحصر به این کشور نیست و موج راست‌گرایی در حال فتح تک تک کشورهای این قاره است؛ موضوعی که در صورت روی کار آمدن شخصی مانند دونالد ترامپ در کاخ سفید، می‌تواند منجر به تغییرات راهبردی در تصمیم‌گیری‌های فراآتلانتیکی شود؛ رویدادی بسیار مهم که خود می‌تواند یکی از نشانه‌های اصلی پایان جهان هژمونیک باشد.

انتهای پیام

  • در زمینه انتشار نظرات مخاطبان رعایت چند مورد ضروری است:
  • -لطفا نظرات خود را با حروف فارسی تایپ کنید.
  • -«ایسنا» مجاز به ویرایش ادبی نظرات مخاطبان است.
  • - ایسنا از انتشار نظراتی که حاوی مطالب کذب، توهین یا بی‌احترامی به اشخاص، قومیت‌ها، عقاید دیگران، موارد مغایر با قوانین کشور و آموزه‌های دین مبین اسلام باشد معذور است.
  • - نظرات پس از تأیید مدیر بخش مربوطه منتشر می‌شود.

نظرات

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
لطفا عدد مقابل را در جعبه متن وارد کنید
captcha