به گزارش ایسنا، سبک زندگی حضرت امام هزار نکته ظریفتر از مو دارد که برای هر مخاطبی میتواند جذاب باشد. شاخصهای مانند نظم، ساده زیستی، وفاداری و زهد و تقوای یکی از موارد بیشماری است که میتوان در زندگی حضرت امام مشاهده کرد. به چند مورد از این موراد میپردازیم.
اول کسی که صورت دارایی خود را داد
وقتی قرار شد طبق اصل قانون اساسی مسؤولین صورت دارایی خود را بدهند اول کسی که صورت دارایی خود و متعلقین خود را داد امام بود و تمام موجودیش را نوشت و فرستاد که الحمدلله هم موجودی درست و حسابی و چیزی نداشت!!. ما اقدام نکردیم از امام نخواستیم ولی امام خودش اول کسی بود که اقدام کرد. از تاریخش معلوم است. الآن در صندوق دیوانعالی کشور هست. درست مقابل این شیوۀ امام، بنیصدر قرار داشت که تا آخر نداد. هرچه گفتیم بابا این قانون است. گفت اگر بنای قانون باشد خیلی حرفها هست و از این جدلهایی که میکرد. جدل کرد و بالاخره نداد. لذا الان صورت دارایی او با اینکه رییس جمهور بود در دیوانعالی کشور نیست. البته غیر از او هم یک آقای وزیری بود که لازم نیست اسمش را بیاورم. او هم نداد بقیه دادند، منتها بقیه با اقدام ما دادند.
نظم در اوقات خوابیدن
امام سه ساعت در شب و بعد از نماز صبح هم یک یا دو ساعت و بعد از ظهرها هم حداکثر یک ساعت میخوابند
نماز شب
خواب امام در ساعت معینی شروع می شد. ایشان رأس ساعت دو نیمه شب جهت اقامه نماز شب، از خواب بر میخواستند.
در طول مدتی که امام در بیمارستان تحت مداوا و مراقبت درمانی قرار داشتند و علی رغم اینکه پزشکان به منظور خواب رفتنشان به ایشان دارو داده بودند لیکن امام به همان شکل، رأس ساعت دو نیمه شب از خواب برخاسته و جویای وقت مربوط به اقامه نماز شب می شدند و این نشانی از نظم و ترتیب و دقت عمل در برنامه ریزی های زندگی ایشان بود.
امام به وقت از خواب برمی خاست
معمولاً ایشان صبحها پس از کار و فعّالیت روزانه، یعنی ساعت 30 / 10 یا 45 / 10 خواب قیلوله داشتند و حدود سه ربع ساعت می خوابیدند و سپس بیدار میشدند و این طول خواب نه یک دقیقه زیاد میشد و نه یک دقیقه کم. وقتی که ایشان از خواب بیدار می شدند، ما از روی تله مانیتور متوجه میشدیم که ضربان قلبشان کمی تغییر میکرد و حتی برای بیدار شدن، ساعت هم زنگ نمیزد زیرا امام به وقت، خواب میرفتند و به وقت، از خواب برمیخاستند.
گناه دیگر تو بی نظمی است
روزی از دانشگاه به خانه آمدم و در حالی که سر و وضع مرتبی نداشتم مستقیماً خدمت امام رفتم. هم لباسم سیاه بود و هم کفشهایم خاکی. امام همان طور که در حیاط قدم میزدند، اخمی کردند و از من پرسیدند: «چرا با این قیافه به دانشگاه میروی؟» من به شوخی گفتم: «در دانشگاه جمهوری اسلامیتان با وضعی بهتر از این نمیشود رفت.» امام گفتند: «تو دو گناه کردی. یکی اینکه ریاکار هستی و میخواهی بگویی که من آن قدر استطاعت مالی ندارم که یک جفت کفش بخرم؛ گناه دیگر تو بی نظمی است که خلاف شرع و قانون اسلامی است.» من گفتم: «اگر بخواهم با سر و وضع مرتبتری به دانشگاه بروم شاید از من ایراد بگیرند.» امام فرمودند: «اگر خواستند ایراد بگیرند، بگو خمینی گفته باید مرتب به دانشگاه بروی.»
ساعت چهار آماده می شود
بعد از رفتن شاه خبرنگاران آمدند و پافشاری کردند و میخواستند بدانند که نظر امام در رابطه با رفتن شاه چیست. خیلی تجمع کرده و شلوغ میکردند، اجازه میخواستند مصاحبه کنند و یا نوشته ای بگیرند. قرار شد امام نظرشان را بنویسند و برادرها ترجمه کنند. امام تشریف بردند نماز ظهر و عصر را که خواندند، برادرها دوباره آمدند و گفتند خبرنگاران خیلی اذیت میکنند به امام بگو متن را بنویسند تا به آنها بدهیم. خدمت امام عرض کردم، قلم و کاغذ را دستشان گرفتند و به محض اینکه تصمیم گرفتند که بنویسند، آن را کنار گذاشتند. فرمودند: «بروید بگویید که ساعت چهار بعد از ظهر آماده میشود.» من پیش خودم تعجب کردم که شما که میخواهید چهار خط بنویسید فرق نمیکند که حالا بنویسید یا ساعت چهار. آن لحظه مسأله را نمیفهمیدم. ساعت چهار که فرا رسید امام فرمودند حالا بیایید کاغذ را ببرید.»
اگر منزل مناسبی پیدا نکنید به قم میروم
بعد از مدتی که امام به قم تشریف بردند، دچار حمله قلبی شده به ناچار همان شب به تهران منتقل شدند. چون امکانات کافی برای معالجۀ ایشان در قم نبود و احتیاج به مراقبت بیشتری داشتند، بنا به دستور پزشکان، امام را بلافاصله به بیمارستان قلب منتقل کردند که حدود دو ماه در بیمارستان بودند و آن دو ماه مرتب پزشکان از ایشان مراقبت میکردند. آنها به هیچ وجه صلاح ندیدند که امام دوباره به قم برگردند و تأکید عجیبی داشتند که در اطراف بیمارستان قلب، منزلی داشته باشند. چندین منزل در اطراف بیمارستان قلب را تفحص کردیم، اما خانۀ مناسبی برای امام پیدا نشد. پزشکان تأکید زیادی داشتند که امام در شمال شهر که از هوای مناسبی برخوردار است، سکونت داشته باشند. چون شرایط قلب ایشان طوری بود که حتماً باید در مکانی که از هوای مساعدی برخوردار بود، ساکن میشدند. خلاصه منزل مناسب در اطراف بیمارستان قلب پیدا نشد و آنها ناچار شدند که تمام تجهیزات مراقبت را در جایی دورتر ترتیب دهند. در نتیجه در خیابان دربند برای امام جایی را گرفتند که چهار ماه در آنجا سکونت داشتند، منتها ایشان از ابتدا در آنجا ناراحت بودند. چون ساختمان بلندی بود که وقتی امام میآمدند با مردم ملاقات کنند، مردم را داخل یک کاخ می دیدند. البته نمای بیرونی خانه خیلی بزرگ به نظر می آمد، درحالی که درون آن چیزی نبود. به همین دلیل امام تأکید داشتند که حتماً منزلی مناسب با وضع خودشان پیدا شود. ولی منزل مناسبی که بتواند آمد و رفت امام را هم تأمین کند، پیدا نمیشد. بعد از چهار ماه امام تهدید کردند که: اگر برایم منزل مناسبی پیدا نکنید، به قم میروم. از یک طرف دکترها بر اقامت امام در تهران تأکید داشتند و از طرفی هم امام تهدید کردند که به قم میروند.
یک روز حاج احمد آقا آمده بود منزل ما که برویم جای مناسبی برای سکونت امام
پیدا کنیم. جایی پیدا نشد. ظهر در منزل ما ناهار میخوردیم که به حاج احمد آقا گفتم: «اگر منزل ما به دردتان بخورد، این دو منزل کوچک اخوی و همشیرهمان را با حسینیه یکی میکنیم تا بتواند خواستههای ایشان را برآورده سازد.» ایشان برآوردی کردند و گفتند: «خوب است، منتها باید خانم بپسندند.» خانم همان روز عصر تشریف آوردند و آنجا را دیدند و با اینکه خیلی مطلوبشان نبود، به خاطر امام پذیرفتند.
حسینیه در جداگانهای داشت و آن در را فقط به خاطر امام باز کردند. سه چهار روز در حسینیه بنایی داشتیم، چون ساختمان هنوز تکمیل نبود. قرار شد کارها زودتر پیش برود. این تعمیرات جزیی چهار روز طول کشید. وقتی امام متوجه شدند که این تعمیرات لازم بود، راضی شدند و چهار روز مهلت دادند. بعد از چهار روز تشریف آوردند و گفتند: «منزل مناسب ما اینجاست.» و هفت یا هشت سال در آنجا سکونت داشتند.
یادم است که آن حسینیه مملو از مصالح بود و برای ورود کسی آماده نبود، اما ظرف این چهار روز، تمامی اهل محل به عشق دیدار امام کمک کردند تا حسینیه تکمیل شود و آنجا را برای ملاقاتهای امام مهیا کنند. یادم هست که شب بیست و هشت اردیبهشت بود و مردم چراغانی عظیمی به راه انداخته بودند و همه شادمان بودند و هر کس سر در منزل خودش را چراغانی کرده بود. مردم محل اطلاع داشتند که امام تشریف می آورند ولی از ساعت و زمان ورود ایشان اطلاعی نداشتند. ظرف این چهار روز، چراغانیها، تعمیر حسینیه و حتی آسفالت کوچهها و تمام کارهایی که باید بیش از یک ماه طول میکشید، انجام شد و امام فرمودند: «اول شب میرویم.» این مطلب را فقط من و چند نفر از اطرافیان ایشان میدانستیم.
ساعت هفت شب بود که دیدیم امام با یک اتومبیل بلیزر وارد جماران شدند. با وجود اینکه هیچ کس از ساعت ورود ایشان اطلاع نداشت، وقتی وارد کوچۀ باریک منتهی به حسینیه شدیم، دیدم که تا چشم کار می کرد جمعیت با هیجان عجیبی فریاد می زدند «صل علی محمد، رهبر ما خوش آمد.» و امام در میان این فریادها وارد جماران شدند. وقتی امام داخل خانه شدند و به اطراف و اتاقی که در آن مینشستند نگاهی کردند، فرمودند: من حالا راحت شدم. چون این چهار ماه همهاش در عذاب بودم.»
چیزی بر اموال خود نیفزودند
ما در تمام طول عمر امام شاهد بودیم که ایشان چیزی بر اموال خود نیفزودند. تنها ملک مختصری از پدر بزرگشان مانده بود که مزروعی بود. درآمدی که از همان زمین به دست می آمد، خرج میکردند.
زاهد بودن طلبه از نظر امام به این معنی نبود که طلبه لباس ژندهای بپوشد و خوار شود و یا علامت گدایی در لباسش باشد. امام معتقد بودند که طلبه در عین حال که باید لباس متناسب بپوشد، باید قلب خود را نیز آماده کند و میفرمودند عمران و آبادی قلب با معنویت و توجه به خداست.
انتهای پیام
1. برداشتهایی از سیره امام خمینی (س)
نظرات