در شهر پُرتاریخ و فرهنگی اصفهان گروههای گردشگری متعددی فعالاند که اگرچه کوچکاند، اما خودجوش و باصفا برای سفر به دل این دیار گام بر میدارند و برای کشف گذشتههای دور و نزدیک این شهر دیرین و واله و دلربا میکوشند. در یکی از آخرین روزهای فروردینماه ۱۴۰۳، همراه شدیم با یکی از همین گروههای گردشگری که مقصدشان پل شهرستان، مزار خلفای عباسی و تپهاشرف بود. اجرای این رویداد گردشگری زیرنظر فرهاد کتیرایی، دانشآموختۀ دکترای جغرافیا، پژوهشگر و برنامهریز توریسم و ملیکا اکوان، دانشآموختۀ کارشناسیارشد زبان و ادبیات انگلیسی که از راهنمایان رسمی میراث فرهنگی انجام شد.
قدیمیترین پل تاریخ بر روی زایندهرود
کتیرایی در آغاز و در حالی که گردشگران در ورودی پل شهرستان ایستاده بودند، گفت: امروز در یکی از قدیمیترین محلات اصفهان حضور داریم و قرار است به اعماق تاریخ ساسانی و حتی پیش از این دودمان سفر کنیم. بحثهای امروز ما، هم تاریخی و هم محلهمحور است. برخی میگویند، به چه درد میخورد که ما بدانیم در گذشته چه کسانی در این محله یا هر محلۀ دیگر زندگی میکردند، واقعیت این است که دانستن این تواریخ، فرهنگها و آگاهی از محلات به معنای درک بخشی از هویت شهری است که ما اکنون در آن زیست میکنیم.
سپس اکوان توضیح داد: ما در کنار پل شهرستان هستیم که نامش به غلط شهرت یافته است. این مکان را در اصل شارستان مینامیدند. شارستان به معنی مرکزبودن بازمیگردد و به این نکتۀ مهم اشاره دارد که در محلۀ فعلی و در روزگاران گذشته شهریتی وجود داشته است. اینجا شهری مدور بوده که شارستان از مرکز آن عبور میکرده است. اینجا را گی و گابا و جی یا جسر حسین هم میگویند. این جسر حسین داستانش به آرامگاه روبهروی پل شهرستان مربوط میشود که به موقع از آن خواهیم گفت.
اکوان با تأکید بر اینکه پایۀ اصلی و قدمت پل شهرستان به دوران ساسانی میرسد، یادآور شد: محلهای که در آن ایستادهایم، حتی تاریخی کهنتر از ساسانی دارد و آثاری از دوران اشکانی نیز در فاصلۀ کمی از این پل، یعنی تپهاشرف، پیدا شده است. قدیمیترین پل در شرق اصفهان همین شهرستان است، چنانکه کهنترین پل غرب اصفهان نیز مارنان محسوب میشود. این پل در دورههای مختلف از جمله سلجوقی و ایلخانی مرمت و تغییراتی یافته است.
این راهنما که دانشآموختۀ کارشناسیارشد زبان و ادبیات انگلیسی است، سپس به شاهنشین پل شهرستان نظر و توصیف کرد: شاهنشین پل خواجو در مرکز آن قرار دارد، اما پل شهرستان در جنوب خود یک شاهنشین دارد. این مسئله به اهمیت پل شهرستان در عبور و مرور شهروندان مربوط میشود. راوندی، مورخ و ادیب، در کتاب «راحة الصدور و آیة السرور در تاریخ آل سلجوق» نیز ضمن اشاره به این پل، میگوید شهرستان مخصوص عبور نظامیان یا اداریان بوده است، اینجا عوارضی دریافت میکردند و کاخهای متعددی نیز وجود داشته. ارتفاع پل ۱۰۵ متر و عرض آن نیز ۵ متر است.
بعد از صحبتهای اولیۀ کتیرایی و توضیحات مفصل اکوان به روی پل رفتیم. اکوان بر روی پل و با اشاره به جویهایی که امروزه پر شدهاند و دیگر توخالی نیستند، بیان کرد: پیشتر بر روی این پل جویی روان بود که علت خاص خود را داشت. کشیدن جوی در وسط پل از یک جنبۀ روانی برخوردار بود. گذشتگان باور داشتند که با این ایده موقع نظر به جوی و آب دو طرف پل، دیگر دچار سرگیجه و ترس نمیشوند. این جویها تا چند سال پیش هم بود. در دوران جدید معتقدند که جاریشدن آب باران در این جویها مانع از تخریب پل میشود. اما بههرحال، امروز دیگر از این جویهای روی پل خبری نیست.
کتیرایی یکی دیگر از راهنمایان بر روی پل و در تأیید دادههای اکوان که این مکان عوارضی بوده، گفت پل شهرستان به گمرکخانه نیز در منابع شهرت دارد و بعد اظهار کرد: در دوران صفویه کاربرد ویژهای داشت. این پل در دوران صفویان برای عبور و مرور به سمت شیراز و بازگشت از آن حائز اهمیت بود. مسافران با اسب یا هر وسیلۀ دیگری با عبور از این پل به سمت شیراز میرفتند.
در ادامه، کتیرایی به یکی دیگر از نامهای پل شهرستان نظر و خاطرنشان کرد: در منابع، جی هم به این پل میگویند و قدیمیترین پل روی زایندهرود به شمار میآید. این محله نیز به جی شهرت دارد و هستههای اولیۀ شکلگیری اصفهان است. گفتنی است که این یادگار ساسانی در کنار زایندهرود «پل» است، اما باید بدانیم که بهطورکلی دودمان ساسانی به ساختن ابنیۀ مختلف و اتراقگاه در کنار رود و دیگر آبهای روان علاقهمند بودند.
سپس از روی پل پایین رفته و روبهروی دهانههای آن ایستادیم. اکوان تعداد این دهانهها را ۱۲ مورد دانست و چنین توضیح داد: در بالای ستونهای پل نیز قوسیهایی به چشم میآید. این قوسیها برای جلوگیری از تخریب پل با وزش باد و آب ساخته میشد. نامی که بر قوسها گذاشتهاند، موجشکن یا بادشکن است. این قوسیها از زمان شاپور اول ساسانی بهبعد به معماری اصفهان راه یافتهاند.
خیابان بازارچه و مزارگاه خلفای عباسی
پس از تکمیل توضیحات پل شهرستان از سوی کتیرایی و اکوان، پیاده به سوی خیابان بازارچه رفتیم تا دربارۀ مزارگاهی که آن دست و روبهروی این پل قرار دارد، بدانیم. کتیرایی در خصوص این مقبره چنین شروع کرد: اینجا تابلوی راهنمایی دارد که نام آرامگاه را امامزاده حسین و ابراهیم معرفی کرده است. اما به گواه منابع تاریخی، این مسئله تصوری نادرست است و در اصل مزاری که میبینید، قبر دو تن از خلفای عباسی است.
کتیرایی با تأمل در سرنوشت آن دو خلیفه چنین توصیف کرد: این دو خلیفۀ عباسی به دست اسماعیلیه یا حشاشین که یکی از فرق مذهبی فعال در دوران سلجوقی بودند، به قتل میرسند و پدر و پسر هم هستند. راشدباللّه و پدرش مسترشدباللّه آن دو خلیفۀ نامدارند که در این مکان آرام گرفتهاند. اولی در اصفهان و دومی در قزوین، یعنی مرکز حشاشین ، به قتل میرسد.
سپس دیگر راهنمای گروه یعنی اکوان درباره این مزارگاه گفت: در باب این موضوع که اصلاً چگونه خلفای عباسی که مرکز حکومتشان بغداد بود، سر از اصفهان درآوردند، باید توضیحی بدهم. داستان از این قرار است که حکومت سلجوقی با مرکزیت اصفهان اختلاقات بسیاری با دستگاه خلافت عباسی داشت. عباسیان نیز همواره از قدرتنمایی سلاطین سلجوقی گلایه داشتند. همین موضوع سبب جنگهایی میان سلاجقه و عباسیان شد که یکی از پیامدهای آن کشیدهشدن این خلفا به شهر اصفهان بود، اصفهانی که پایتخت سلجوقی به شمار میرفت. بنای مقبره نیز به همین دوران سلجوقی بازمیگردد.
او سپس با اشاره به کشتهشدن این خلفا به دست حشاشین یا اسماعیلیان گفت: حشاشین نیز از مخالفان سرسخت خلافت عباسی بودند که از حضور این دو خلیفه در ایران استفاده کردند و آنها را به قتل رساندند. مرکز اصلی این فرقه قلعۀ الموت در قزوین بود. وجهتسمیۀ حشاشین یا داروفروشها نیز به همان منطقه برمیگردد که گیاهان دارویی بسیاری داشت و به نقاط مختلف صادر میشد.
راهنمای دیگر این رویداد گردشگری، یعنی کتیرایی اضافه کرد: برخی از مورخان در انتساب این مقبره به امامزادگان یا خلفای عباسی تشکیک کردهاند. مخالفان انتساب این آرامگاه به خلفای عباسی میگویند، اگر صفویان میدانستند که در این مرکز دو تن از خلفای عباسی آرام گرفتهاند، آن را با خاک یکسان میکردند. اما از طرفی میتوان گفت صفویه به این مرکز آسیبی نزدند، چون گمان میکردند دو تن امامزاده در آن مدفون هستند. حتی اگر نپذیریم که این مکان محل دفن خلفای عباسی است، در این مسئله شکی نیست که راشد، یکی از خلیفههای عباسی، در محلۀ جی اصفهان کشته شده و آرام گرفته است. اگر اینجا نیست، جای دیگری است در همین اصفهان که نمیدانیم کجاست.
تپه اشرف یا اهرام مصر ایران
سومین یا آخرین مکانی که این برنامۀ گردشگری را کامل کرد، دیدار از تپه اشرف پررمزوراز بود. مسیر رسیدن به تپه اشرف نیز کوتاه بود و پیاده با گروه به سمتش رفتیم. کتیرایی بر بلندای این تپۀ باستانی اینگونه آغاز کرد: ما در مکانی ایستادهایم که در خصوص قدمت و دیرینگی آن هنوز با قطعیت اظهار نظر نشده است.
او سپس افزود: هرچه است، این مکان چنان قدمتی دارد که حتی روایتهای افسانهای به آن نسبت دادهاند. برای نمونه، برخی آن را یادگار دوران تهمورث، شاه پیشدادی و اساطیری میدانند. یا برخی آن را به دوران حضرت نوح و زمان کشتیسازی او نسبت میدهند.
این راهنمای گردشگری تأکید کرد: چند سال پیش نیز گوردخمههایی در این مکان کشف شد که به روزگار اشکانیان آنها را نسبت میدهند. از نشانههایی که ثابت میکند مردگان دفنشده در این مکان به سلسلۀ اشکانی یا تاریخ پارتها بازمیگردند، وجود اسکلت اسب در کنار هرکدام از آنهاست. درواقع، آنان رسم داشتند که بعد از مرگ هر فرد، اگر اسبی داشت، آن را نیز بکشند و همراهش به خاک بسپارند. تپهاشرف به باور برخی در دوران ساسانیان هم رونق داشته است.
این دانشآموختۀ دکترای گردشگری در علت شهرت مکان به تپهاشرف یادآور شد: پس از سقوط صفویه و زمانی که اشرف افغان در اصفهان سکونت یافت، در همین مکان فعلی برای خودش کاخی ساخت. وضعیت کنونی این تپه بهخوبی آشکار میکند که کاخ استحکام و عظمتی نداشته است. درواقع، امروزه اصلاً آن را نمیبینیم. اشرف این کاخ را با تخریب کاخی دیگر در سمت پل چوبی و انتقال مصالح آن به این مکان برای خود ساخته بود.
کتیرایی که در برنامهریزی توریسم نیز فعال است، گفت: یکی از رویدادهای مهم در تاریخ این تپه به قرن چهارم یا دقیقترش به سال ۳۵۰ هجری قمری بازمیگردد. در این تاریخ، بر اثر برخی حفاریها اتاقکی نمایان میشود که در آن تعداد فراوانی کتاب بوده است. کتابها با خطی ناشناس و منسوب به دورههای بسیار قدیمی بودهاند که نمیتوانند آنها را بخوانند، اما حدس میزنند که دربارۀ علم نجوم باشند.
او سپس دربارۀ جنس کاغذها چنین بیان کرد: جنس کاغذ این کتب از درخت خدنگ بوده است. بخشی از این کتابها که بوی بسیار متعفنی هم میدادند در همین مکان از بین میبرند. اما شماری دیگر را به بغداد، پایتخت عباسیان، با شتر انتقال میدهند.
کتیرایی خاطرنشان کرد: تپهاشرف در دورههای مختلف داستانهای خاص خود را داشته و حتی یکی از متفکرین آن را با اهرام مصر مقایسه کرده و گفته است اگر مصریها اهرام را دارند، ما در ایران و در شهر اصفهان تپهاشراف را داریم.
بعد از آن از قلعۀ سارویه گفت و چنین توضیح داد: دژ سارویه نیز در نزدیکی آن بوده، اما در خود تپهاشرف نبوده است. یا در نهایت با قطعیت نمیتوان گفت که خود دژ در این مکان قرار داشته. سارویه از ساروج شکل گرفته بود و به ترکیب سه عنصر خاک و آهک و خاکستر اشاره داشت.
این پژوهشگر به گمنامی تپه اشراف حتی بین مردم اصفهان اشاره و اظهار کرد: متأسفانه خیلیها نام و نشانی از تپهاشرف نمیدانند. اما این تپه اهمیت تاریخی بسیاری دارد. حتی مدتی به پاتوق معتادان و خوابگاه افراد بیخانمان تبدیل شده بود یا موتورسواران هنوز هم برای اجرای حرکات نمایشی به اینجا میآیند.
انتهای پیام
نظرات