دکتر اسماعیل شفق در گفتوگو با ایسنا، اظهار کرد: در آغاز سخن خوب است تا یادآور شویم که غزلهای حافظ مثل غزلهای سعدی یا غزلیات مولوی سرراست و شفاف نیستند؛ غزلهای حافظ کمی از آنها بغرنجتر است. به قول معروف در مواجهه با اشعار حافظ هر چقدر که پول داشته باشی، همانقدر آش میخوری، یعنی هر چقدر معرفت و شناخت خواننده بیشتر باشد، به همان اندازه این توفیق را خواهد داشت که حافظ لایههای عمیقتری را به روی او بگشاید. با دست خالی و بدون پیش زمینه سراغ حافظ رفتن چیزی جز پوسته ظاهری نصیب خواننده نمیشود.
وی افزود: اینکه کسی یا کسانی از روی تفنّن یا تفأل بخواهند غزلی از حافظ را باز کرده و بخوانند، هیچ شکال و مانعی ندارد چراکه دیوان حافظ مثل یک باغ خرم و باصفاست و از هر سمتی که وارد این باغ شوی، مانعی نیست اما اگر کسی بخواهد از روی تعمق به سپهر اندیشه حافظ نزدیک شود، اینجا دیگر مسأله فرق میکند و یک لوازم و مقدماتی لازم است که یک خواننده جدی غزلهای حافظ خوب است تا نسبت به آنها آگاهی داشته باشد.
شفق مطرح کرد: نخستین نکتهای که لازم میدانم در آغاز سخن به آن اشاره کنم، مسأله توالی ابیات حافظ است؛ در واقع توالی ابیات در غزلهای حافظ الزاماً بیانگر توالی اندیشه او نیست، یعنی هنگامیکه داریم یک غزل ۱۰ بیتی از حافظ را میخوانیم ممکن است که در محور عمودی غزل، یک گسست معنایی را در بین ابیات ببینیم به طوریکه مثلاً بیت قبل چیزی را دارد میگوید که به نظر میآید با پیام بیت بعدی زیاد هماهنگ و در یک راستا نیست. دقیقاً همین جاست که میخواهیم بگوییم تلاش نکنیم تا از پیش خود، آن رخنه معنایی را به هر شکلی که شده پر کنیم و یا به تفسیر و تعبیرهای دور و دراز متوسل شویم، کافیست این نکته مهم را درنظر بگیریم که در غزلهای حافظ درست است که در محور عمودی، اصل بر توالی معنایی ابیات است اما در عین حال در همان محور عمودی غزل، هر بیتی میتواند معنای مستقلی داشته باشد، یا برخی موارد دو یا سه بیت در یک راستا هستند اما بیت بعدی از نظر معنایی با آنها فرق میکند.
وی ادامه داد: به عنوان نمونه در این غزل حافظ با مطلع (بوی خوش تو هر که ز باد صبا شنید/ از یار آشنا سخن آشنا شنید) بسیاری از ابیاتش ارتباط معنایی پیوسته و زنجیرواری با ابیات دیگر ندارد و هر بیتی پیام مستقلی را ارسال میکند. حال این سوال پیش میآید که چرا ابیات حافظ چنین چینشی دارند؟ میتوان به این پرسش از دو زاویه پاسخ داد؛ یکی اینکه ممکن است حافظ خودش برخی از ابیات را از گردونه همان غزل خارج کرده باشد، یعنی ممکن است که آن غزل ۱۰ بیتی، در اصل ۱۴ بیت بوده و حافظ از آنها کاسته باشد چراکه میدانیم حافظ یکی از مشکلپسندترین شاعران زبان فارسی است. به قول نقاد معروف روس مایاکوفسکی، حافظ میخواسته به فرم نهایی برسد. فراموش نکنیم که دیوان حافظ یکی از کمحجمترین دیوانهای شعر فارسی است، یعنی حدود ۵۰۰۰ بیت دارد. کافی است که با دیوان صائبتبریزی مقایسهاش کنید که حدود ۸۰ هزار بیت دارد، این بدان معناست که حافظ با هوشیاری تمام آن ابیات سُستی را که قرار بود نقاد بیرحم روزگار آنها را کنار بزند (خودش پیشاپیش آنها را کنار گذاشته و اینطور به نظر میرسد که حافظ تا آخرین روزهای عمرش دغدغه تکامل غزلهایش را داشته و آنها را همواره حک و اصلاح میکرده است.
این پژوهشگر خاطرنشان کرد: نکته دوم که به عقیده ما از نکته اول هم میتواند قابل توجهتر باشد این است که حافظ که حافظ قرآن بوده و از صورت و سیرت قرآن آگاهی داشته، طبعاً این نکته ملکه ذهنی او بوده که در بسیاری موارد در آیات قرآنی استقلال معنایی وجود دارد بنابراین هیچ استبعادی ندارد که بگوییم پیامهای متناوب، متنوع و منفصلی که در برخی از غزلهای او دیده میشود، متأثر از تناوب و انفصال معنایی در برخی از آیات، در سورههای قرآنی است؛ به عنوان نمونه در سوره نجم میبینیم که از آیه ۳۰ تا ۴۰ معنی و پیام این ۱۰ آیه، منفصل و مستقل هستند و هر آیه نسبت به آیه قبل و بعد از خود، معنا و پیام مستقلی دارد. در سوره حمد و توحید هم تقریباً همین ویژگی با اندکی توسُع دیده میشود.
وی بیان کرد: پیشفرض دوم در مطالعه دیوان حافظ ارائه معانی پاک با واژگان ناپاک است؛ یعنی شاعر به قصد انگیختگی معنایی و ارائه یک معنای تازه به منظور ایجاد جذابیت برای مخاطب و یا برای ابراز نوعی بیپروایی در بیان خط قرمزها، گاهی از واژگان ممنوعه استفاده میکند در حالیکه نیت او، از این شائبههای ناپاک مبراست، در واقع در اطراف آن معنای پاک و بیآلایش، از معانی ناپاک یک طیف درست میکند تا به نوعی از آنها آشناییزدایی معنایی کرده باشد؛ به عنوان مثال وقتی میگوید (به راه میکده حافظ خوش از جهان رفتی/ دعای اهل دلت باد مونس دل پاک)، بدیهی است که میکده در اینجا نمیتواند همان معنای مألوف خودش را داشته باشد بنابراین باید به این لطایف ادبی توجه داشت چراکه اینها جزو شگردهای هنری حافظ است.
شفق به پیش فرض سوم یعنی واژگان دوسویه یا ایهام اشاره کرد و گفت: بهکار بردن واژگان دوسویه از خصیصههای ادبی حافظ است که شاعر با ارائه دو چشمانداز معنایی متفاوت لطف خاصی به کلام خود میبخشد؛ به عنوان نمونه وقتی میگوید (تا دل هرزه گرد من رفت به چین زلف او/ زان سفر دراز خود عزم وطن نمیکند)، در این بیت واژه چین با مهارت تمام از سوی حافظ بهکار برده شده است، از یک طرف تداعیکننده چین زلف است و از سوی دیگر یادآور کشور چین که در دوری و درازی معروف بوده، است (أطلبوا العِلم ولو بِالصّین = به دنبال علم باشید حتی اگر در چین باشد)، یا وقتی که میگوید (زآنجا که پردهپوشی عفو کریم توست/ بر قلب ما ببخش که نقدی است کمعیار)، در این بیت کلمه قلب نقشی دوسویه ایفا میکند، از یکسو با همنشینی در کنار نقد و عیار، سکه تقلبی را تداعی میکند و از سوی دیگر با همنشینی در کنار عفو و پردهپوشی خداوند، به معنای دل هم میتواند باشد.
وی در ادامه با طرح این سوال که مسأله رند در اشعار حافظ چه توجیهی میتواند داشته باشد؟ ماجرای رند چیست؟ اظهار کرد: این موضوع یکی از پیشفرضهای ورود به حافظ میتواند باشد. در این مورد باید توجه داشته باشیم که واژه رند در سیر تاریخی خودش، همواره معنای منفی داشته است، حتی در قرن هفتم و هشتم و معمولاً به معنای لاابالی و بیقید و بند بهکار میرفته است. گاهی اوقات از رندها به عنوان اراذل و اوباش و مزدوران اجارهای برای انتقامگیری و یا پیشبرد مقاصد خودشان هم استفاده میکردند، چنانکه مثلاً در تاریخ بیهقی در داستان حسنک وزیر میخوانیم ( ... مشتی رند را سیم دادند تا سنگ زنند) اما ما میبینیم که حافظ این واژه را به جای شهیدان صحرای کربلا هم بهکار برده است.
این استادتمام ادبیات فارسی مطرح کرد: آنجا که میگوید (رندان تشنه لب را آبی نمیدهد کس/ گویی ولی شناسان رفتند از این ولایت)، این کاربری از سوی حافظ هم میتواند تحت قاعده معنیافزایی گونهای نوآوری از سوی حافظ به حساب آید و هم میتواند تحت قاعده ارائه معانی پاک با واژگان ناپاک که قبلاً از آن سخن گفتیم، توجیهپذیر باشد.
وی اضافه کرد: یکی دیگر از پیشفرضهای مطالعه دیوان حافظ درنظر گرفتن مسأله دینگزیری و دینگزیری است؛ منظور ما از دینگزیری همان دینباوری و خداباوری) است، این موضوع نیز یکی از شگردهای هنری حافظ است. در این لطیفه هنری، شاعر در عین حال که دینباوری از مسلمات شخصیت باطنی اوست (ندیدم خوشتر از شعر تو حافظ/ به قرآنی که اندر سینه داری) اما برای ایجاد نوعی جذابیت هنری و ارائه معانی چندپهلو و گاهی قلندرانه و نیز بیان نوعی طنز اجتماعی نیشدار و گزنده به گونهای سخن میگوید که یک خواننده ناآشنا و مبتدی ممکن است از آن حتی بوی کفر و ارتداد هم استشمام کرده و جلوهای از دینگریزی را در آنها تشخیص بدهد؛ به عنوان نمونه به این ابیات توجه کنید (اگر شراب خوری جرعهای فشان بر خاک/ از آن گناه که نفعی رسد به غیر چه باک؟) و (فقیه مدرسه دی مست بود و فتوا داد/ که میحرام، ولی به ز مال اوقاف است). در هر صورت اینکه میبینیم حافظ میگوید که غزل من از غزل سعدی متمایز است، ناظر به طرح همینگونه مسائل است. چنین ویژگی را در غزلهای سعدی یا نمیبینیم و یا اینکه بسامد چندانی ندارد.
انتهای پیام
نظرات