بدون تردید، آشفتگی وضعیت انتخابات در زمان رضاشاه، یکی از برگهای تیره در تاریخ حکومت اوست. اکنون ۸ دهه از سقوط رضاشاه میگذرد. وقتی تاریخ حکومتداری او را ورق میزنیم گاهی به برخی نمونهها برمیخوریم که از طنزهای تلخ روزگارند. مثال آن، انتخابات نهم مجلس شورای ملی است که شازدۀ درباری، پسر و ولیعهد رضاشاه، دستور میدهد چه کسی نمایندهی اصفهان بشود و چه کسی نشود!
گذری بر انتخابات در عصر رضاشاه
قبل از اینکه به انتخابات استان اصفهان برسم، کمی از اوضاع مجلس و انتخابات در سطح ملی میگویم. البته دادههای آن بازتابدهندۀ خصوصیات این دستگاه در شهرهای مختلف از جمله اصفهان نیز است. جان فوران، جامعهشناس و تاریخدان آمریکایی، در کتاب معروف خود، یعنی «مقاومت شکننده» (ترجمۀ احمد تدین، ۱۳۹۴، خدمات فرهنگی رسا)، اطلاعات و تحلیلی مختصر اما جامع از وضعیت مجلس شورای ملی در زمان رضاشاه به ما میدهد.
انتخابات، یکی از بحثهای پرحاشیه در دوران رضاشاه پهلوی و مسئلۀ مهمی است که همواره سبب شده تا دو گروه موافق و مخالفِ وی پای مناظره بنشینند و حتی به جان هم بیفتند! در دوران ۱۶سالۀ پادشاهی او، یعنی از سال ۱۳۰۴ تا ۱۳۲۰ خورشیدی، هفت نوبت انتخابات مجلس شورای ملی برپا شد که از مجالس ششم تا سیزدهم را در برمیگیرد.
بهگفتۀ «جان فوران» در کتابش «مقاومت شکننده» در این دورۀ نسبتاً طولانی، انتخابات مجلس نمایندگان، هر دو سال یک بار برگزار میشد و زنان از حق شرکت در آن محروم بودند. بیشترین راهیافتگان به مجلس، از طبقات زمیندار، کاسب غیربازاری و کارمند بلندپایۀ کشور محسوب میشدند. وضعیت حضور روحانیون نیز روزبهروز کمرنگتر میشد، بهطوریکه در سال آخر پادشاهی رضا پهلوی هیچ نمایندۀ روحانی در مجلس شورای ملی صندلی نداشت.
باز هم به نقل از کتاب «مقاومت شکننده» در این دوره، مجلس، ماهیتی تشریفاتی داشت و این شاه بود که از طریق همکاری نزدیکِ وزارت کشور، استانداران و فرمانداران خود در سراسر ایران، آن را تحت کنترل قرار داده بود. کنترل شاه در واقع تمام زندگی سیاسی عمومی را در بر میگرفت. این مسئله داد بسیاری از مردم را درآورد؛ از روحانی و معمم گرفته تا کتشلواری و اهل کراوات و فکل همه معترض بودند.
سید مسعود سیدبنکدار، عضو هیئتعلمی گروه تاریخ و اصفهانشناسی در دانشگاه اصفهان، کتابی موسوم به «تاریخ تحولات سیاسی اجتماعی شهر اصفهان در دورۀ پهلوی اول» دارد. این کتاب در سال ۱۴۰۰ و بهکوشش سازمان فرهنگی، تفریحی و ورزشی شهرداری اصفهان منتشر شده است. او نیز به حالوهوای انتخابات در زمان رضاشاه نظر دارد و دو دیدگاه اعتراضی و مخالف را بیان میکند؛ یکی از مدرس و دیگری از مصدق است که در ادامه آوردهام. کنایۀ تلخ و گزندۀ سید حسن مدرس که میگوید «بر فرض که مردم به من رأی ندادند، آن یک رأی که خودم در صندوق انداختم کجاست؟» مربوط به همین دورۀ رضاشاه و انتخابات مجلس هفتم است که اعلام شده بود او در حوزۀ انتخابی خود حتی یک رأی هم نیاورده است!
محمد مصدق نیز از منتقدان وضعیت انتخابات در عصر رضاشاه بود. او هم زبان نیشداری داشت تا جایی که در آستانۀ یکی از انتخابات مجلس از دولت خواست که این بند و بساط مضحک را جمع کند: «برای رضای خدا از هزینۀ یکصدهزار تومان پول مردم فقیر صرف نظر کنید و از همین الان یکصدوسی حکم انتصاب برای وکلا [...] حاضر کرده و تحویل آنان بدهید. بدین وسیله کشور را از این دغلبازی، دروغ و ریاکاری نجات بدهید.» چنین اوضاعی، در سراسر کشور از جمله اصفهان حاکم بود.
معلم ولیعهد؛ وکیل مردم اصفهان!
سیدبنکدار در همین اثرش بهطور تفصیلی به انتخابات اصفهان نظر دارد. در بخشی از این بحث خود سعی دارد مراکز انتخابیۀ اصفهان را مشخص کند. استان اصفهان، معروف به استان دهم کشور، در دوران پهلوی اول میتوانست هر دوره، شش نماینده به مجلس بفرستد. از مرکز انتخابیۀ اصفهان سه نفر، از شهرضا یک نفر، از شهرکرد نیز دو نفر به مجلس میرفتند. مرکز اصفهان شامل این مناطق اصفهان، برخوار، ماربین، بروجیرود، قهاب، کرارج، براآن، رودشتین، اردستان، مهاباد، قهپایه بود و مرکز شهرضا نیز شهرضا، سمیرم، جرقویه، ابرقو، لنجان، دهاقان، اسفرجان را دربرمیگرفت. مرکز شهرکرد نیز از این قرار بود: چهارمحال، پشتکوه، میانکوه، هلوسعد، چغاخور، جانکی، سردسیر، زرین، بافت، خانهمیرزا.
بر اساس کتاب «تاریخ تحولات سیاسی اجتماعی شهر اصفهان در دورۀ پهلوی اول» در حوزۀ اصفهان نیز مانند سراسر کشور همواره زدوبندها و فرمایشاتی از بالا به پایین وجود داشت که سبب میشد نمایندگان راستین و منتخبان محبوب مردم به مجلس راه پیدا نکنند. از نمونههای آن به انتخابات سال ۱۳۱۱ شمسی و مجلس نهم مربوط میشود که سید نصراللّه سیفپور فاطمی از رفتن به مجلس و نمایندگی مردم اصفهان جا ماند و بهجای او اوحدی سدهی که از معلمان ولیعهد ممکلت بود، به مجلس راه یافت.
در واقع، قبل از شروع انتخابات، در اصفهان همۀ محافل نظر مثبت خود را به سیفپور فاطمی نشان داده بودند و علاقهمند بودند که او نمایندهشان در مجلس شورای ملی باشد. حتی حاکم اصفهان، قاسم صوراسرافیل، به منتخبشدن او اصرار داشت و امیدوار بود. به رسم زمانه، ملاکان و بازرگانان اصفهان نیز همگی آمادگی خود را برای حمایت از او اعلام کرده بودند.
اما در آستانۀ همین انتخابات مجلس نهم، از شهربانی کشور تلگرافی به دست صوراسرافیل یا حاکم اصفهان میرسد. در آن پیغام تأکید شده بود که بنا بر فرمودۀ ولیعهد، معلم او، یعنی اوحدی سدهی، باید نمایندۀ حوزۀ انتخابی اصفهان شود. سیفپور فاطمی بهسرعت از نامزدی کنار کشید و دیگر تمایل خود را به شرکت در انتخابات نشان نداد. حتی در پیامی رسمی، به مردم اصفهان اعلام کرد که بهدلیل «گرفتاریهای شخصی و مشکلات مالی» نمیتواند در انتخابات شرکت کند!
نکتۀ دیگر این است که محمدرضا پهلوی، ولیعهد رضاشاه، در این زمان فقط ۱۳ سال داشت! تردیدی نیست که فرصت جبران و تغییر وجود ندارد و یادآوری چنین مباحثی برای ما و نسلهای بعد از ما، ما و آیندگانی که دیر یا زود بخشی از گذشته خواهیم شد و به دل تاریخ میرویم؛ تاریخی که هر زمان بخواهد ما و دیگران را به یاد خواهد آورد.
منابع:
سیدبنکدار، سیدمسعود (۱۴۰۰)، «تاریخ تحولات سیاسی اجتماعی شهر اصفهان در دورۀ پهلوی اول»، اصفهان: سازمان فرهنگی، تفریحی و ورزشی شهرداری اصفهان.
فوران، جان (۱۳۹۴)، «مقاومت شکننده: تاریخ تحولات اجتماعی ایران از سال ۱۵۰۰ میلادی مطابق با ۸۷۹ شمسی تا انقلاب»، ترجمۀ احمد تدین، تهران: خدمات فرهنگی رسا، چاپ پانزدهم.
انتهای پیام
نظرات