برای قرائت فاتحه بر سر مزار «حاج احمد کسمایی» در گورستان سلیمانداراب میروم. او نزدیک به مزار میرزا کوچک خان جنگلی دفن شده و پس از ساخت یادمان، بخشی از سنگ مزارش در جوار ستون یادمان قرار گرفته است. او نیز از مبارزان مشروطه خواه بود. حاج احمد کسمایی، فرزند «حاج صالح کسمایی» از متمکّنان منطقه کسما بود. دهستانی که هم در نهضت مشروطه و هم در جنبش جنگل، کانون مبارزه به شمار میرفت.
حاج احمد، نخستین کارخانه تولید ابریشم را در کسما دایر کرد. او همچنین مالک کارخانه پاپیروس (سیگار) در کسما بود. او به واسطه روابط تجاری با شرکتهای فرانسوی با مشروطه خواهان آشنا و از طرف کمیته سرّی مشروطه خواهان تهران، مأمور تشکیل کمیتهای مشابه در گیلان شد. او با تشکیل کمیته سری در آذر ۱۲۸۴ خورشیدی، توانست ۱۰ هزار نفر از اهالی کسما و روستاهای شهرستان فومنات را برای مشروطه خواهان بسیج کند.
حاج احمد، برادران و عدّهای از اقوام و دوستان وی از نخستین کسانی بودند که به میرزا کوچک خان جنگلی پیوستند و بیتردید به پشتوانه مادی و نیروی انسانی او بود که جنبش جنگل در کسما و گوراب زرمیخ قوام گرفت. او ۱۰ خانه در کسما داشت که در اختیار جنگلیان قرار گرفت و بعد از سرکوب جنگلیان و کشته شدن میرزا، تمام آن خانهها با خاک یکسان و حتی خانه او در رشت نیز به نفع دولت وقت مصادره شد.
در کسما حمام تاریخی هم وجود دارد که توسط پدر حاج احمد، حاج صالح کسمایی، ساخته شده است. این حمام در زمان جنبش جنگل، به عنوان مریضخانه و مرکز درمانی کاربری داشت.
غلامحسین نویدی، خواهرزاده حاج احمد، نخستین کسی بود که روزنامه جنگل را در کسما پایهگذاری کرد و از منابع مکتوب و خاطرات به جامانده از جنگلیان معلوم میشود که دفتر روزنامه جنگل، یکی از خانههای تلاردار در کسما بوده است.
در بازار کسما، مغازهای هست که اخیرا اداره کل میراث فرهنگی اعلام کرده این ملک دفتر روزنامه جنگل بوده و قرار است ثبت ملی شود. اما آن مغازه متروک، دفتر تجاری حاج احمد کسمایی در بازار کسما بوده است.
حاج احمد کسمایی پس از پیروزی انقلاب بلشویکها، آیندهای برای پیروزی جنبش جنگل نمیدید و تسلیم شد. او تا پایان عمر در زندان و تبعید به سر میبرد.
تبعید و حصر خانگی حاج احمد در تهران، از یک سو و سختی معاش و رانده شدن از سوی حتی قوم و خویش، برای زن و فرزند حاج احمد فوق طاقت بود. او در خاطراتش مینویسد: « من هنوز در تهران محبوس و تحت نظر بودم که یگانه پسر و همسرم تاب تحمل ظلم و فشار غیر انسانی حکومت را نیاورده و در گذشتند. من همیشه از نوشتن هرگونه یادداشتی درباره جنگل خودداری کردم زیرا نمیخواستم همین مسائل را به یاد بیاورم و امیدوارم این یادداشتها یا هرگز منتشر نشود و یا زمانی به چاپ برسد که خودم آن را نخوانم. روزی که به قیام آغاز کردم جوان بودم، سرمایه داشتم، دهها نفر از کنار سفره من به راحتی زندگی میکردند اما امروز همه آنها را در راه آزادی و استقلال مردم این مملکت ایثار کردم و دیگر چیزی ندارم. امروز با یک دخترم پوراندخت در تهران سکونت دارم، در اتاقی کوچک و بسیار بد. دلم میخواهد باز هم با مردم باشم، آنها را ببینم. حرفهایی را که ۴۵ سال در گلویم گره شده برایشان بزنم و آنچه را که در بیست سال حکومت رضاخانی نگذاشتند جوانها از آن باخبر شوند .... از اینکه میبینم همه ثروتی را که خداوند به این سرزمین داده و متعلق به مردم آن است به خارج برده و خائنترین و دزدترین مردم که در قومیت ایرانیشان نیز تردید دارم همه چیز را یغما میکنند، اما هموطنان من در سراسر این کشور در جامعه فقر به جهان آمده و فقیرتر میمیرند، رنج میبرم.»
رنجهای حاج احمد، در آخرین روزهای سال ۱۳۳۰ به پایان رسید و زندگی را در سن ۷۱ سالگی بدرود گفت. وی هیچگاه انتشار خاطراتی را که خود تقریر و دخترش یادداشت کرده بود، ندید.
پوراندخت در ۱۹۹۳ رنج پدر را در آمریکا منتشر میکند و امروز کتاب یادداشتهای حاج احمد کسمایی، یکی از منابع پژوهشی در حوزه جنبش جنگل است.
انتهای پیام
نظرات