به گزارش ایسنا عصر روز پنجشنبه مراسمی برای یادبود بابک برزویه در سالن آمفی تئاتر پلاتو صحنه آبی برگزار شد.
او از عکاسان شناخته شده رسانه و سینما بود که در سال ۱۳۷۵ برنده دیپلم و سیمرغ بلورین بهترین عکاس فیلم برای عکاسی فیلم «سفر به چزابه» ساخته رسول ملاقلی پور شده بود. او با عکاسی بیش از ۱۰ مجموعه تلویزیونی، ۳۵ فیلم سینمایی بلند و کوتاه و بیش از ۲۰۰ تئاتر داخلی یکی از فعالترین عکاسان هنری ایران محسوب میشد.
این هنرمند پس از مدتی بیماری و بستری در بخش مراقبتهای ویژه ٢۵ مردادماه سال ١۴٠١ درگذشت.
در مراسم یادبود اولین سالگرد درگذشت برزویه، افرادی مانند احترام بروند، علیرضا تابش، محمدرسول صادقی، مهدی آشنا و... حضور داشتند.
در این مراسم ابتدا کلیپی از مراسمی که چندی پیش کنار مزار بابک برزویه برگزار شده بود، پخش شد. این کلیپ، تصاویری از رونمایی پوستری که برای هشتمین جشن عکاسان سینمای ایران طراحی شده بود را نشان می داد که با حضور جمعی از عکاسان سینما، کنار مزار او رونمایی شد.
قدر بابک برزویه را تا زمانی که زنده بود نمیدانستند
پس از آن حیدر رضایی از همکاران و نزدیکان این هنرمند به عنوان اولین سخنران مراسم درباره بابک برزویه صحبت کرد. او گفت: سال ٧٢ بود که هنرستان هنرهای تجسمی در رشته گرافیک تحصیل میکردم. معلمی داشتیم که با سیستم مدیریت دعوایش شد و رفت. بچههای سال آخر هنرستان به دلیل اینکه میخواستند مدرک بگیرند حساس بودند که مدرکی در عکاسی داشته باشند. با تلاشهایی که انجام شد دیدیم که یک آقای خوشتیپ و خوشگل بور وارد کلاس ما شد. باورمان نمیشد که او معلم عکاسی باشد چون فقط چهار سال از ما بزرگتر بود.
وی ادامه داد: اوایل او را جدی نمیگرفتیم اما بعد مدیرمان گفت او معلم ماست. ایشان در آموزش و پرورش سرباز بود و به همین دلیل از ایشان خواهش کرده بودند که به ما آموزش دهد. یکی از مهمترین اتفاقات زندگی من آشنایی با این آدم بود. گاهی آدم در مسیر زندگی افرادی را میشناسند که شانس است. در دو یا سه ماه اول همه کلاس با او دوست شده بودند. درس را از او یاد میگرفتیم اما با او رفیق شده بودیم. بعد از آن نیز ارتباط ما قطع نشد. در این سالها حرفهایی که درباره بابک زده شده به هم نزدیک بود. من از سال ٧٢ با او رفیق شفیق بودم. همیشه هم او را به بابک میشناختند تا به نام خانوادگی او. به فرزندان او میگویم که به داشتن چنین پدری واقعا افتخار کنند.
رضایی افزود: چیزی که من در رابطه با بابک میگویم برداشت شخصی من است که در این ٣٠ سال از او درک کردم. کاش این مراسمها زمانی که زنده بود برای او گرفته میشد. تا وقتی که کسی هست متاسفانه قدر او را نمیدانیم اما واقعا بابک شخصیت بزرگی داشت.
او در بخش دیگری از سخنانش، اظهار کرد: سعی میکنم در رابطه با او خیلی خاص خودش صحبت نکنم. فکر میکنم در چنین مجالسی به جز یاد او باید تذکری برای ما زندگان هم باشد. یک نکته بارزی که از این شخصیت می توانم بگویم بیآزاری او بود. این نکته مهمی است که در این دوره و زمانه کم پیش می آید. از زبان و رفتار این آدم بسیاری در امان بودند. یک حس مثبت و خوبی داشت. او روابط عمومی بالا و فوق العادهای هم داشت که میان آدمهایی با عقاید متفاوت محبوب بود. او همه جا دوست و آشنا داشت. او نقاط مثبت آدمها را میدید و از مسائل منفی بسیار دور بود.
اینعکاص با بیان اینکه خانواده او در شکلگیری شخصیتش بسیار اهمیت داشت گفت: او سخاوتمند و صبور بود. وقتی که من از هنرستان فارغ تحصیل شده بودم مشکل مالی داشتم که صبح درس میخواندم و بعد از ظهر سر کار میرفتم. هزینههای چاپ بسیار زیاد بود. آن زمان ایشان آتلیه کودک داشت و میگفت حتما عکسهایت را بده آنجا چاپ کنند. آن زمان به من میگفت بحث پول را نکن و برو دنبال زندگیت. می گفت بگو بگذارند به حساب من، زمانی هم که پیگیر مسائل مالی می شدم به هیچ وجه از من قبول نمی کرد. او این کار را برای همه انجام می داد. به وفور می بخشید، او در مسائل عاطفی هم به وفور می بخشید. همواره با همه آشتی میکرد. او من را شرمنده خود می کرد که نمی توانستم از او جدا شوم. در بعضی سفرهای رسانهای در مناطق محروم مواردی را به بابک انتقال میدادیم. او اصلا نمیپرسید چه کسی و کجاست، اگر کاری میتوانست انجام دهد حتما انجام می داد. این ارزشمند بود و بین همکارانش به این معروف بود که از کمک کردن دریغ نمی کرد.
وی افزود: بابک اینطور بود که نمی گذاشت به اطرافیانش سخت بگذرد. هر چه سنش بالاتر می رفت همه توقع داشتند کمتر انرژی داشته باشد اما پر انرژیتر میشد. او در عین انجام کارهایش زندگی هم می کرد. بیشتر عمر او در وضعیت کار بود اما در کنارش زندگی می کرد. همچنین او آدم بسیار امنی بود و به راحتی می شد به او اعتماد کرد. درباره شخصیت او می توانم بگویم که رفتار، شخصیت و افکارش بسیار انسانی بود و این بسیار ارزشمند است.
همسر برزویه برایش همراهی صادق بود
رضایی با بیان اینکه او به هرچه اعتقاد داشت در زندگیاش جاری میکرد، گفت: آن مقداری که می دانست در زندگی و رفتارش اجرایی بود. از نظر من او بسیار آدم متدینی بود. او چشم پاک و پاک دست بود و تفکر مثبت داشت. هیجانات کاذب نداشت و من این آدم را بسیار قبول داشتم. این نکته ارزشمندی است که بتوانیم به کسی اعتماد کنی و این خصایص بسیار ارزشمند است.
او افزود: بابک همراهی صبورانه و عاشقانه و عاقلانه همسر خود را نیز داشت. بسیار لذت می بردم که در مدت بیماری او از صبح تا شب در کنار بابک بود. واقعا به بابک هم بابت داشتن چنین همسری تبریک می گویم.
رضایی با اشاره به علاقه برزویه به عکاسی سینما گفت: او عکاسی سینما را بسیار دوست داشت و بسیار برایش تلاش می کرد. به نظر من آنطور که باید دیده می شد دیده نشد. جدا از جوایزی که می گرفت گلایه مند بود. بابک در این حوزه گلایههای بسیار داشت. این گلایهها فقط مربوط به بابک نبود و مربوط به بسیاری است. برخی تهیهکنندگان ما بسیار مناسب هستند و شرایط حرفهای برای آدمهایی حرفهای مانند بابک بسیار کم است. یکی از دلایل مهم آن، نبود تهیه کننده حرفهای است. این تهیه کنندگان موجب میشدند که حضور آدمهایی مانند بابک در سینما کم باشد.
مدیریت فرهنگی ما فشل است
او سپس با اشاره به مدیریت فرهنگی کشور گفت: مدیریت فرهنگی کشور ما فشل است و بر برخی انتصابات انجام می گیرند که شأن آن جایگاه را ندارند. آنان نمی دانند با کسانی مواجه هستند که اهل تفکر و خلاقیت هستند. بدیهیترین کارهای فرهنگی این است که بستر و پشتیبانیهایی صورت گیرد اما وقتی به رویداد های فرهنگی نگاه می کنیم میبینیم که فعالیتی کمتر از انتظار صورت می گیرد.
وی افزود: بابک یک بمب انرژی بود که مدیران فرهنگی میتوانستند از او استفاده کنند اما این کار را نکردند. بابک برزویه حیف شد. آدمی بود که انرژیاش کم نمیشد و ایده داشت. این واقعا درد است که همچنان ادامه دارد و اغلب هنرمندان ما در همه حیطه ها با آن درگیر هستند. حیف شد که بابک را از دست دادیم و باور نمی کنم که بابک نیست. او قطعا هست و من فکر میکنم که او هنوز در دفتر کارش است. او آنقدر زندگی بود که در ذهن ما همیشه زنده است. من به رفتن او اعتقادی ندارم و به رفتنش اصلا فکر نمیکنم.
در ادامه این مراسم پری ملکی دقایقی سخنرانی کرد. او گفت: خیلی حرف نمیزنم و گزیده صحبت میکنم. من خیلی سال پیش وقتی که جوان بود با بابک آشنا شدم. در یک مهمانی که پزشکان درجه یکی آنجا بودند و مهمان دکتر پارسا بودیم. آن شب ما جمع بودیم که دکتر برزویه با پسرشان بابک برزویه آمدند. گفتند این پسر من بابک است که سنتور هم می زند. بعد ها گاهی اگر اتفاقی می افتاد بابک را می دیدم. او یک آدم خودساخته و پرانرژی بود که خود به درجه هایی که داشت رسید. بسیاری از کنسرت ها همراه من بود. او عکاسی می کرد و چند ساعت فوق العاده را با هم می گذراندیم. در کنسرت هم زمانی که او بود خیال من راحت بود. می توانم بگویم بابک شخصیت متفاوتی داشت. او آدم طنازی بود که شاید در ظاهر آدم ها نمی دیدند. او آنطور نبود که شوخی بی ربط کند اما طنازی دوست داشتنی داشت. او بسیار با اراده بود و زمانی که با او صحبت می کردیم روی کسی را زمین نمی انداخت.
او ادامه داد: خاطرات و لحظه های خوبی در کنار بابک داشتم و او واقعا مثل پسر من بود. او بسیار خصوصیات خوب داشت. انسان مهربان و از خود گذشته ای بود. همه تاسف ما این است که چرا این آدم ها را باید از دست دهیم و آدمهای بی مصرف در زندگی ما بمانند. من معتقدم هر انسانی به وقت به دنیا آمدن رسالتی دارد و وقتی می رود راهش او را زنده نگه میدارد. آدمی مثل بابک همواره در زندگی جاری هستند. جسم آن ها نیست اما یادشان و کارهایشان هست. طبیعی است که وقتی که من کارهای بابک را نگاه می کنم میبینم که او زنده است. او رسالت خود را انجام داده بود و این همیشه جاودان می ماند. بابک هیچوقت فراموش نمی شود.
یاد بابک برزویه همیشه زنده است
در ادامه نیز احترام بروند به روی سن رفت.
او سخنرانی خود درباره بابک برزویه را آغاز کرد و گفت: یاد بابک برای ما همواره زنده است. امیدوارم سر خانواده محترم برزویه و همکارانش سلامت باشد و یاد او را زنده نگه دارند.
او تاکید کرد: بعد از فوت همسرم داوود رشیدی خدا به من دوستان خوبی داد که دور من ظاهر شدند. یکی از این دوستان بابک برزویه بود. نمی دانم چرا همیشه دلم برای بابک شور میزد. من دلم برای او مانند فرزندانم شور می زد. در خانه ما بسیار عکس های یادگاری از او وجود دارد. او بسیار آدم امنی بود. بابک برزویه بسیار حیف بود که رفت.
در ادامه نیز مهدی اشنا رییس انجمن عکاسان خانه تئاتر سخنرانی کرد. او گفت: زیاد صحبت نمیکنم چون ما عکاسان عادت به عکس گرفتن داریم. فقط نکته ای را راجع به بابک میخواهم بگویم. خنده های بابک زیاد شنیده می شد. در یکی از روزها رفتیم تجریش و پیش از آمدن غذا در رستوران بابک شرح مفصلی از غذا داد و یکجوری که تعریف می کرد ما همه گفتیم کاش زودتر غذا را بیاورند چرا که گشنه شدیم. او بسیار اهل خنده بود. هر کدام از ما به یک چیزی شناخته می شویم اما مهم ترین اتفاق انسان بودن است. یکی از دلایلی که من حالا رییس انجمن هستم بابک است. او به من زنگ زد و صحبت کرد و دغدغه ها را گفت. او دلسوز و انسان بود. مطمئن هستم همین حالا هم اگر بود همین حالا هم می خندید و زندگی می کرد. او تا لحظه آخر زندگی می کرد. او سیرت و صورت زیبایی داشت. یادش همیشه بین ما سبز و خاطرش همیشه جاویدان است.
این مراسم با حضور جمعی از نزدیکان بابک برزویه برگزار و یادش گرامی داشته شد.
انتهای پیام
نظرات