این تهیهکننده و نویسنده سینما که سال ۱۴۰۰ به دلیل ابتلا به کرونا درگذشت، تقریبا ۲۰ سال قبل به بهانه بزرگداشتاش در هجدهمین جشنواره فیلم کودک و نوجوان اصفهان، به سوالات شیما غفاری خبرنگار ایسنا درباره سالها فعالیتش و سینمای کودک پاسخ داد.
امروز به بهانه سالروز درگذشت فرشته طائرپور، بخشهایی از آن مصاحبه را بازنشر میکنیم تا یاد او را گرامیبداریم.
فرشته طائرپور که تهیه کننده فیلمهای سینمایی و مجموعههای تلویزیونی «سمندون»، «گلنار»، «مدرسهی مادر بزرگها»، «خاله قورباغه»، «ماهی»، «سال تحویل»، «ناگفتهها»، «تک خوان»، «آرزوهای کوچک» و .... بود؛ دربارهی شروع کار هنری خود به ایسنا گفته بود: «من در خانوادهای باز و در عین حال پایبند به اصول اخلاقی و مذهبی بزرگ شدم. در آن زمان ما اجازهی دیدن فیلمفارسیهای آن زمان را نداشتیم و من علی رغم موفقیت چشمگیر در کنکور رادیو و تلویزیون، اجازه شرکت یافتن در آن را نیافتم. بعدها با شروع نظام جدید دبستان، راهنمایی، دبیرستان، به عنوان مربی دورهی راهنمایی شروع به تدریس کردم و دو سال هم به عنوان برنامه نویس کامپیوتر کار کردم ولی با تولد فرزندم کار را کنار گذاشتم.
در آن زمان هم چندان پیگیر برنامههای تلویزیون نبودم و فقط به عنوان یک مادر همراه فرزندانم برنامهها را نگاه میکردم ولی بعد از انقلاب فضا و تعابیر کاملا تغییر یافت و دیگر سینما مفهوم سینمای قبل از انقلاب را نداشت بلکه یک عرصه فرهنگی شده بود که کارکردن در آن تفاخر داشت. بعد از انقلاب در سال ۵۸ از من دعوت شد تا به عنوان یک نویسنده در راهاندازی مجدد مجلهی “زن روز“ کار کنم. شاخصترین خاطرهی من در آن دوران هم، جریان نامهنگاری با اوریانا فالاچی بود. در واقع در خصوص مطلب توهین آمیزی که فالاچی دربارهی امام(ره) نوشته بود ما هم طی نامهای سرگشاده به او پاسخ دادیم و پس یک روز دیدیم که از سفارت ایتالیا مسوولین با عذرخواهی آمدند و جوابیهی فالاچی را هم آوردند و گویا برای اولین بار بود که فالاچی به یک نامه جواب میداد. ما دوباره آن نامه را چاپ کردیم و باز هم جوابیهای فرستادیم. در آن نامهای که فالاچی برای من فرستاد، یک جمله بود که من همواره در طول این همه سال کار حرفهای با خودم حمل کردم و از افراد زیاد دیگری هم عین آن جمله را شنیدم.
فالاچی در آن نامه به من گفته بود که “تو یک مردی که پشت یک زن خودت را پنهان کردهای”. بعد از فعالیت روزنامهنگاری، حدود ده سال به عنوان مسوول ویرایش کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان کار کردم و هم زمان دورهی ادبیات کودک و نوجوان را در ژاپن گذراندم از طرفی به عنوان نویسنده، مشاور و کم کم برنامه ساز، در شبکههای یک و دو تلویزیون کار کردم.
طائرپور در بخش دیگری از این گفتوگو دربارهی ورود حرفهای به عرصهی سینمای کودک توضیح داده بود: «کار من در حوزهی سینمای کودک از زمانی به صورت جدی شروع شد که قرار شد اساسا سینمای کودک در ایران راه اندازی شود و ما به عنوان تنها دفتر تخصصی کودک در بخش خصوصی در طراحی این کار دعوت شدیم. قبل از انقلاب، فیلمهای پراکندهای در کانون ساخته میشد که یا برای کودک بود و یا دربارهی کودک بود و فیلمسازان بزرگی هم در آن ژانر کارهای خوبی کردند، ولی سینمای کودک با آن تعریف واقعی خود وجود نداشت اما این اتفاق با “شهر موشها”، تحقق یافت. تهیه کنندهی “شهرموشها” بنیاد فارابی بود که با وجود تیزرهای قبلی این مجموعه مخاطبان خود را پیدا کرده بود و با ساخت یک فیلم سینمایی، بهترین کار را در ان زمان انجام داد.
وقتی قرار شد که سینمای کودک راه اندازی شود، فقط چند فیلم هنری وجود داشت که آنها نیز از همان نوع فیلمهای کانونی بود و هیچ تفریحی را به عنوان سینمای کودک در مخاطبین خاص خود ایجاد نمیکرد. پس ما تصمیم به طراحی این فیلمها گرفتیم که یکی فیلم “ماهی“ بود که از همان دسته فیلمهای هنری و جدی بود و در کنار آن ساختن فیلم «گلنار» را آغاز کردیم. ساخت این فیلم در اوج ناباوری بود، چون همهی دستاندرکاران معتقد بودند که این فیلم جواب نمیدهد ولی ما خودمان مطمئن بودیم که این اتفاق مهم میافتد. در واقع در آن سالها جذابترین برنامهها، محصولات تلویزیون بود، لذا ما میدانستیم که این تجربه در سینما هم جواب میدهد.
همزمان با ساخت «گلنار»، دو فیلم «هی جو» و «افق» هم قرار بود اکران شود و خوب یادم است که آقای ضیا هاشمی که آن زمان مسوول پخش دفتر ما بود، از بین این سه فیلم کمترین امتیاز را به «گلنار» داد و معتقد بود که فیلم «افق» پرفروشترین فیلم میشود، ولی من همان زمان به شوخی به ایشان گفتم که فیلم پرفروش امسال «گلنار» است. این اتفاق خوشبختانه افتاد و پشت آن اتفاقات حیرت انگیز دیگری هم به وقوع پیوست. با موفقیت «گلنار» مدیران سینمایی که روزی حاضر نبودند این فیلم را اکران کنند، آن روز، پشت دفتر ما در صف گرفتن اجازهی اکران بودند و خود آنها معتقد بودند که بعد از سالهای انقلاب اسلامی، این اولین فیلمی است که جلوی آن صف تشکیل میشود.
آمار تماشاچیان و فعال شدن چرخهی تولید فیلم کودک، باعث شد تا ما فیلمهای دیگری تهیه کنیم و از طرفی، دفاتر خصوصی و دیگر کارگردانان را نیز تشویق کنیم و به آنها این شجاعت را بدهیم که وارد حیطهی تولید فیلم کودک شوند. خوشبختانه، این کار تا چند سال، خوب جواب داد تا اینکه در عرصهی تولیدات یکسری سهل انگاری و آسان پسندی باب شد و از طرفی، مصادف با دورهای شد که حمایت از فیلمهای کودک بین اکران منتفی شد. مجموعهی این عوامل از رونق این کار، کاست و ما وارد مرحلهای شدیم که به رکود کامل رسیدیم. این به کما رفتن سینمای کودک تا سال ۷۷ ادامه داشت و در آن سال ما همراه آقایان داد، محمدی و ... تصمیم گرفتیم تا این اصطلاح را دوباره احیا کنیم. علی رغم نگرانیهایی که بابت بازگشت سرمایه و شکست کارها بود، من مجددا دو فیلم “پسر مریم” را به عنوان یک فیلم هنری - ارزشی و فیلم “یکی بود و یکی نبود” را با شاخصهای فیلم کودک ساختم.»
طائرپور همچنین در آن گفتوگو با اشاره به فعالیت حرفهایاش در تلویزیون یادآور شده بود: «بعد از انقلاب با به وجود آمدن یک نگاه کاملا فرهنگی - مسوولیتی، من هم وارد تلویزیون شدم. از طرفی در این سالها با توجه به عبوس و جدی بودن جامعه، شرایط کار برای کودکان بیشتر مهیا بود، یعنی ما امکان استفاده از رنگ، موسیقی، شعر و شادی را تنها در کارهای کودکان داشتیم به همین دلیل هم درسالهای اول انقلاب، جذابترین برنامههای تلویزیون حتی برای بزرگسالان، برنامهی کودک بود. از طرفی ما در تمامی ژانرها میتوانستیم موضوعی کار کنیم ولی به کودک که میرسیدیم باید مخاطب را تعریف میکردیم وگرنه کسی پای برنامهها نمینشست. از اولین کارهای ما، تولید مجموعهی “محلهی برو بیا” بود که از تولیدات این دفتر بود و یک نوع نوآوری را در سبک ، طنز، اتفاقات بصری و و... داشت. بعد از آن هم ما مجموعههای دیگری مثل سمندون، خاله قورباغه، مدرسهی مادربزرگها و ... را ساختیم.
با روی کار آمدن هر نظامی، مجموعهای از محدودیتها و ضوابط خاص هم شکل میگیرد ولی در هر صورتی وقتی ما به مقولهی کودک میرسیم ناچار هستیم تا تمام آن محدودیتها را کنار بگذاریم و در قالبی دیگر به مخاطب ارایه دهیم خود این قالب هم یعنی شادی بیشتر، رنگ بیشتر و ... و اگر کسی بخواهد از این قانون غفلت کند، پس به نتیجه نمیرسد.
به نوعی، بخشی از حس قشنگ و دلپذیر من نسبت به کودکان و کار برای کودک بر میگردد به کودکی خوب خودم. کودکی من، سرشار از تمام آن حسهایی بود که یک بچه، برای بزرگ شدن احتیاج به آنها دارد پر از امنیت، شادی، محبت و در عین حال قانون مندی و نظم بود. به همین دلیل هم من هیچ وقت نمیخواستم بزرگ شوم پس این کودکی را مثل بازی شارژ کردم و امروز تمام آن را برای کودکان خرج میکنم. این حقیقتی است که داشتن یک خانواده مذهب و شغل و ملیتی مطابق خواست وعلاقهی ما غنیمتی است. دراین میان من به شخصه هم ملیت و هم مذهب و خانوادهام را خیلی دوست دارم و در مورد شغلم هم با توجه به چنین پیشینهای راضی هستم. وقتی که بچهها را در حین دیدن فیلمها شاد و خوشحال میبینم، کاملا لذت میبرم و دیگر مهم نیست که فیلم برای من ضرر اقتصادی هم داشته باشد و شاید به همین دلیل است که تا امروز با توجه به پیشنهادی زیاد نتوانستهام سراغ فیلمهای دیگر برویم. سینمای کودک ایران، سینمای فاخری برای همهی ما است و این سینما یکی از بلندترین قلههای افتخار فرهنگ و ملت ما است و من به شخصه خیلی خوشحال هستم که حتی در گوشهی کوچکی از آن حضور داشتهام.»
این هنرمند همچنین گفته بود:« من معتقد هستم که قبل از هر چیز باید به کودکان آموخت که در دل تمام بحرانهای خانوادگی و اجتماعی، ... امکان این هست که ما مشکلات را حل کنیم و ما باید به کودکان این مجال را بدهیم که آنها توانایی حل کردن تمام سختیها را دارند. در واقع اگر ما در یک فیلم واقعیت تلخی را نشان میدهیم، در انتها باید به یک مثبت گرایی برسیم، یعنی ارایه دادن تلخیها، بدون ارایه کردن راه حل مناسب، کار درستی نیست. در واقع من به یک خوش فرجامی در مورد سینمای کودک معتقدم و بهترین شکل خوش فرجامی نشان دادن تمامی تواناییهایی بالقوهی کودکان است. یعنی اگر ما یک کودک معلول را در فیلمی نشان میدهیم، در جای دیگر باید تذکر دهیم که این کودک توانایی انجام کارهای دیگری را دارد. این واقع گرایی به خصوص برای جوانان و نوجوانان خیلی مهم است و به خصوص این نکات را تا حدی که دستم رسیده است، در فیلم نقش دادهام و اگر یک متن تلخ را آوردهاند، حتما آن را قبول نکردهام، چون معتقدم که زندگی کودکان ایرانی به اندازهی کافی توام بامشکلات و مسایل جدی و بحران است و دیگر احتیاج ندارد تا ما هم به این مشکل دامن بزنیم و بهتر است که ما لابهلای تمام رنگهای خاکستری و سیاه، یکی دو رنگ طلایی، آبی و سفید هم بزنیم و به دنیای بچهها امید و شادی بدهیم، چون این کودکان بیشتر از هر چیز احتیاج به روحیه،امید و زندگی دارند.»
مشروح دو بخش از مصاحبه ایسنا را در این دو لینک بخوانید:
«تاریخچهی شفاهی سینما و تلویزیون “کودک” از زبان فرشته طائرپور» (بخش نخست)
«تاریخچهی شفاهی سینما و تلویزیون “کودک” از زبان فرشته طائرپور» (بخش دوم)
بسیاری از اهالی سینما فرشته طائرپور را نه فقط به عنوان تهیهکننده آثار ماندگاری همچون «گلنار»، «نخودی»، «خاله قورباغه» و «پاتال و آرزوهای کوچک» میشناسند بلکه او را یکی از فعالان ادبیات و سینمای کودک و از مسلطترین سینماگرها به مسائل صنفی میدانند که بویژه در امور مالیاتی و به عنوان مشاور مالیاتی خانه سینما همیشه پیگیر حل و فصل مشکلات سینماییها بود و حتی با تئاتریها نیز در این رابطه همراهی میکرد.
او متولد سال ۱۳۳۱ بود و فعالیت مطبوعاتیاش در سالهای دور در کنار فعالیتهای ادبی در مقام مشاور و نویسنده بخصوص در حوزه کودک و نوجوان قلم نوشتاری شیوایی به او داده بود. شاید همین توانایی خوب نوشتن بود که سبب میشد دیدگاههای صنفی و غیرصنفی خود را خیلی راحتتر از بقیه همکارانش عمومی کند.
تهیهکننده فیلمهای «زن دوم» و «آینههای روبرو» در مقاطعی داور جشنوارههایی همچون فجر هم بوده و یکی از آخرین داوریهایش در جشنواره پرحاشیه سال ۹۸ بود که پس از یکسری اتفاقهای تلخ سیاسی و اجتماعی بازار تحریم جشنوارههای هنری داغ بود، او اما داوری این جشنواره را پذیرفت.
این تهیهکننده که در واپسین ماههای عمرش مجوز ساخت فیلم «نطق نویس» به کارگردانی نگار آذربایجانی را دریافت کرده بود، در حالی براثر کرونا درگذشت که همکارانش در پیامهایی از درگذشت او به عنوان یک فعال صنفی پرشور و خستگیناپذیر ابراز تاسف کردند و از رفتن زودهنگام او افسوس میخورند.
انتهای پیام
نظرات