به گزارش ایسنا، نادر نادرپور، شانزدهم خردادماه ۱۳۰۸ در تهران به دنیا آمد؛ او فرزند تقی میرزا از خاندان نادریپور (افشار) نوادگان رضاقلی میرزا پسر ارشد نادرشاه افشار بود. نادرپور پس از به پایان رساندن دوره متوسطه در دبیرستان ایرانشهر تهران، برای ادامه تحصیل به فرانسه رفت. پس از دریافت لیسانس از دانشگاه سوربن پاریس در رشته زبان و ادبیات فرانسه به تهران بازگشت و در مسؤولیتهای مختلف به کار مشغول شد.
در همین دوران علاقه خود را از دوران نوجوانی و جوانی به شعر و سیاست پنهان نمیکرد. مثل بسیاری از شاعران و نویسندگانِ آن ایّام به عضویّت سازمان جوانان حزب توده درآمد. اما او هم مثل فریدون توللی و نصرت رحمانی و اخوان ثالث و احمد شاملو و جلال آل احمد از سیاستِ حزبی روی برگرداند و به شعر و شاعری پرداخت.
البته فتحالله مجتبایی در مصاحبهای درباره نادرپور گفته بود: «نادرپور به خلیل ملکی نزدیک بود. ملکی کاریزمای عجیبی داشت که هر کسی را مجذوب میکرد. من خودم در دورهای، و حتی امروز، او را از لحاظ فکری و اخلاقی و روشومنش یک شخصیت نمونه و کمنظیر میدانستم و میدانم. ولی نادرپور آدمی فرامسلکی بود. آن وقتها شاملو و سایه و اخوان و حمید عنایت یا تودهای بودند یا تمایلات تودهای داشتند. نادرپور با همه اینها رفیق بود ولی تودهای نبود.»
نادرپور در دهه ۱۳۳۰ به یکی از مطرحترین شاعران نوقدمایی تبدیل شد و مهدی اخوان ثالث درباره او گفت: «نادرپور در این ایام، بحق در طراز اول از شاعران متجدد و نوپرداز قرار گرفته و پختگی آثارش میرساند که به گنجینه غنی و پرارزش شعر گذشته پارسی احاطه دارد، ولی برخلاف بعضی از نوپردازان، شعر گذشته پارسی بر آثار او سایه نینداخته که رنگ هنرش را دیگر کند و تحت تأثیر بگیرد. بدین معنی که هم احساس از خودش است و هم بیان و تعبیرات.»
اما فروغ فرخزاد چندان با اخوان ثالث همعقیده نبود: «عیب کار نادرپور را باید در روحیه نادرپور جستوجو کرد. به نظر من نادرپور آدم این دوره نیست. حالت محافظهکاری نادرپور و حساسیتی که نسبت به عقاید مختلف درباره شعرش از خودش نشان میدهد، بزرگترین دشمن اوست. به نظر من او باید تکلیف خودش را با خوانندگان شعرش روشن کند. شعر نادرپور از نظر محتوا به کلی خالی است. عیب نادرپور این است که شازده است و جرأت ندارد. نادرپور روحیه کهنه و پیری دارد. از هیچ چیز جز از دردهای خودش متأثر نمیشود، که آنها هم دردهای غیرلازمی هستند. نادرپور اگر تکلیف خودش را روشن نکند، رفته است. او شاعر است، اما حیف که خودش را به نفهمی میزند!»
رضا براهنی، منتقد ادبی، هوشنگ ابتهاج، سیاوش کسرایی، فریدون مشیری و نادر نادرپور را «مربع مرگ» نامیده بود و معتقد بود هر کدام با دار و دسته و مریدان خود در هر فرصتی برای تاختن به یکدیگر استفاده میکنند. او گفته بود: «این مربع، مربع مرگ است به دلیل آنکه مرگ شعری، بر سر و روی هر چهار شاعر، گرد وحشتناک خود را پاشیده و آنها را در سنگری قرار داده است که از آن هیچگونه دفاعی نمیتوان کرد. این سنگر بهوسیله دیگران فتح شده است و واقعاً تسخیر این سنگر نیازی به کوشش خیلی شدید و عمیق هم نداشت.»
مجموعههای شعر «چشمها و دستها»، «دختر جام»، «شعر انگور»، «سرمه خورشید»، «گیاه و سنگ نه، آتش»، «از آسمان تا ریسمان»، «شام بازپسین»، «صبح دروغین» و «خون و خاکستر» از آثار بهجامانده از نادر نادرپورند. او با زبان فرانسه نیز آشنایی کامل داشت و شعرهای تعدادی از شاعران بزرگ فرانسوی و ایتالیایی را به فارسی ترجمه کرد. نادرپور مجموعهای را با عنوان «هفت چهره از شاعران معاصر ایتالیایی» به همراهی بیژن اوشیدری به چاپ رساند.
این شاعر پس از انقلاب به پاریس و سپس آمریکا رفت و در روز ۲۹ بهمنماه ۱۳۷۸ در لسآنجلس درگذشت.
انتهای پیام
نظرات