در ابتدای نشست، نغمه دادور، شاعر و فرزند شاعر فقید زندهیاد محمدعلی دادور با قرائت ابیاتی از جلالالدین همایی که وی در آن شعر به وصف خود پرداخته است، گفت: علامه همایی در دورانی میزیست که جامعه سنتی ایران آماده گذار به مدرنیته میشد و ملیگرایی بین دنیای قدیم و دنیای جدی بود. روزگاری که در آن، جامعه برای ایجاد وحدت ملی و پیوستن به قطار توسعه و پیشرفت جهانی، نیازمند طراحی بنیان هویتی جدیدی در کنار بنیانهای هویتی پیشین بود و این هویت را در احیای تاریخ و فرهنگ باستانی ایران میدید، روزگاری که پیریزی بنیانهای این هویت جمعی به دستان مردان برجستهای چون محمدعلی فروغی، سید حسن تقی زاده، ارباب کیخسرو شاهرخ، علیاصغر حکمت، سعید نفیسی، محمود افشار، ملکالشعرای بهار و دیگر بزرگانی بود که میدانستند این بنا جز با احیای داشتههای فرهنگی و ادبی برپا نمیشود و شاهنامه فردوسی یکی از این داشتهها بود.
او با بیان اینکه برگزاری هزاره فردوسی در این عهد آغاز یک جریان قدرتمند بود، ادامه داد: این هزاره ایرانیان را به تفکر درباره ملیت خودشان واداشت و آغازگر جریانی ارزنده بود که حدود یک قرن به طول انجامید و به روزگار ما نیز رسید و امروز شاهد آثار ارزنده آن در روزگار خودمان هستیم. علامه جلالالدین همایی نیز یکی از اندیشمندانی بود که در این دوره بهرغم اشتهاری که در حوزههای عرفان و حکمت و فقه و این دست علوم داشتند، نقش خود را در همراهی با این جریان ایفا کردند.
دادور گفت: علامه همایی در آستانه برگزاری هزاره فردوسی، در مجله مهر مقالهای مفصل با عنوان «نمیرم ازاینپس که من زندهام» را منتشر کردند که در آن در مورد فردوسی و روزگار او صحبت کردهاند، همچنین برخی برتریهای شاهنامه بر آثار دیگر شعرای زمانه خودشان را طرح کردند و ابراز تحیر کردند از اینکه شاهنامه بهرغم اینکه در تعارض و تقابل با نهاد قدرت در روزگار خود بوده است از گزند حوادث زمان در امان مانده و به روزگار ما رسیده است.
این شاعر تصریح کرد: علامه همایی در دهه ۴۰ نیز در جریان بازسازی آرامگاه فردوسی نقش داشتند و شعر او از میان ۲۴ چکامه دیگری که توسط گروهی از استادان ادبیات دانشگاه تهران بررسی میشود، در مسابقهای برگزیده میشود که از سوی انجمن آثار ملی برای انتخاب یک چکامه در مورد فردوسی بود و به خط نستعلیق بر لوحه سنگی نقش میبندد و در اتاق آرامگاه فردوسی نصب میشود. علامه همایی در این شعر از لطماتی که از جور محمود به فردوسی خورده است را بیان میکند و بعد جایگاه او را در تاریخ و فرهنگ ایران یادآور میشود و با ستایش نهاد قدرت در روزگار خودشان چکامه را به پایان میبرند. البته این جریان پرقدرت ملیگرایی از اواسط دوره پهلوی ۲ رو به افول میگذارد.
او اشاره کرد: سفید و سیاه در هفتم مهرماه ۱۳۵۰ در شماره هشتم مینویسد «نقالها رفتند، این را خیلی راحت میشود فهمید، دیگر در قهوهخانهها نقالی نیست و مردمی که هرروز برای شنیدن بقیه داستانها بر روی تخت مینشستند حالا میآیند روزهایی زندگی تماشا میکنند که اصلاً به زندگیشان ارتباطی ندارد. نقالها رفتند. وقتی از قهوهچیها میپرسیم کجا رفتند میگویند رفتند تلویزیون.»
دادور در خصوص تأسیس سازمان جشنواره توس نیز افزود: در همین ایام مقامات وقت بهمنظور احیای سنتهای پیشین و بهخصوص توجه به شاهنامه و نقالی در سال ۱۳۵۳ سازمان جشنواره توس را ایجاد میکنند و درواقع در جریان هشتمین جشن هنر در شیراز از وزارت فرهنگ و هنر خواسته میشود که جشنی جداگانه در شأن شاهنامه و فردوسی در خراسان برپا شود؛ به همین مناسبت از سال ۱۳۵۴ تا ۱۳۵۶ در تیرماه هرسال جشنی چندروزه در خراسان برگزار میشود که وزارت فرهنگ و هنر، انجمن آثار ملی، دانشگاه فردوسی و بنیاد شاهنامه از متصدیان این مراسم هستند و استادان بزرگی همچون مجتبی مینوی، ایرج افشار، ذبیحالله صفا، دکتر خانلری، دکتر باستانی، دکتر دبیر سیاقی و بسیاری از بزرگان عصر از پژوهشگران نامداری هستند که در این جشنواره مقالاتی را عرضه میکنند.
او ادامه داد: یکی از مقالات عرضهشده در اولین جشنواره توس، مقاله استاد بزرگ علامه همایی است که از طرف ایشان در این جشنواره قرائت میشود. رسالهای ۳۰ صفحهای که نمونه آشکاری از میزان علاقه و اشتیاق علامه همایی به شاهنامه و حاوی نکات ارزندهای است؛ اما آنچه در این رساله امیدبخش است این است که بسیاری ازآنچه علامه همایی در این مقاله به آنها اشاره میکنند در روزگار ما به تحقق پیوسته است. نکته اولی که علامه همایی درباره آن صحبت میکنند نحوه آشناییاش با شاهنامه است و از خواندن کتابنامه خسروان از ۷ سالگی نزد پدر ادیبش گفته است. نامه خسروان تاریخی است که چندان به واقعیت نزدیک نیست؛ نامهای که شاهزاده قاجاری جلالالدین میرزا آن را به پارسی سره نوشته است و برای آشنایی هماییِ کوچک با دنیای شاهنامه کتاب بسیار مفیدی بوده است و بعدها در ۱۱ سالگی به همراه و راهنمایی پدرشان بخشها و منتخباتی از شاهنامه را میخوانند و خواندن شاهنامه را با داستان بیژن و منیژه آغاز میکنند.
او خاطرنشان کرد: ایشان ضمن اینکه این شیوه در آموزش شاهنامه به نوباوگان را بسیار مؤثر میدانند، اعتراف میکنند که اگر هنوز بیتی در حافظهدارند یادگار همان روزگار کودکی است که این اثر ارزنده را خواندهاند. همچنین بعدها روایت میکنند که در طول زندگی خود حدود ۷ بار بهصورت کامل شاهنامه و بعضی داستانها را نیز بیش از ۱۰۰ بار خواندهاند و بسیاری از آنها را نیز با آهنگ مردانه مردمیانگیز نقالها شنیدهاند. نکته دومی که علامه همایی به آن اشاره میکند این است که شاهنامهدانی را یک فن مستقل میدانند که هرکسی شایسته آن نیست و این کار بهزعم ایشان علاوه بر سرمایه فرهنگی و علمی و ذوقی و آشنایی با ادب فارسی، نیازمند صرف وقت بسیار است و پیشنهاد میکنند که دورهای در مقاطع بعد از کارشناسی در نظام دانشگاهی طراحی شود که ضمن تربیت شاهنامهدان، بهطور اختصاصی در آن به شاهنامه پرداخته شود. همچنین علاوه بر آن نیز توصیه میکند که شاهنامهخوان یا همان راویان و نقالهای شاهنامه نیز باید تربیت شود که این کار سادهتر از کار پیش است.
این شاعر که فرزند استاد فقید محمدعلی دادور است، ادامه داد: نکته دیگر اینکه بهزعم ایشان گسیختگی پیوند فرهنگی با شاهنامه و درواقع قطع رابطه با ملیت ایرانی است و راز حفظ ملیت این است که شاهنامه نسل به نسل در دوران کودکی و در مدارس انتقال پیدا کند و واژهسازیهای ناهنجار و هوسبازیهایی که از قلم و زبانهای ناپخته سر میزند را برای این کار مخل میدانند و اعتقاد دارد که زبان والدین از زبان کودکان جدا میشود و آنچه والدین میدانند بهسادگی قابلانتقال به کودکان نیست. نکته دیگر اینکه ایشان شاهنامه را باغ خرم میدانند و سرشار از میوههای ارزشمند و گوناگونی که هرکسی میتواند برای پژوهشگری از آن بهرهمند شود و ۴۱ موضوع را برای تحقیق پیشنهاد میکنند. جالب است که در مورد بسیاری از این موضوعات در روزگار ما، تحقیقشده است و بسیاری از این ۴۱ موضوع بهصورت کتاب، رساله، پایاننامه و مقاله درآمده است.
او بیان کرد: برای مثال ایشان پیشنهاد کردند پژوهشی مستقل در مورد لغت و عبارات شاهنامه انجام شود که آقای دکتر روابط این کار را انجام دادند. در دستور شاهنامه آقای دکتر شفیعی، پژوهشی مستقل و در جغرافیای شاهنامه آقای سیدی فرهنگ جغرافیای شاهنامه را در سالهای اخیر به ما عرضه کردند؛ همچنین آقای دکتر منصور رستگار فسایی در خصوص نامهای شاهنامه تحقیق کردند، ضمن اینکه مذهب فردوسی که بارها موردتحقیق بوده است و تحقیق ارزشمند شادروان مهدوی دامغانی در این خصوص در دست ما است و در مورد اسطورهشناسی شاهنامه و مقایسه آن با اساطیر سایر ملل مقالات پراکنده و ارزشمندی از آقای دکتر امیدسالار، آقای دکتر خالقی مطلق، خانم دکتر آموزگار، خانم دکتر مزدا پور، خانم دکتر مختاریان و بسیاری دیگر در دست است؛ البته بعضی از موضوعات طرحشده، هنوز موردتحقیق قرار نگرفته است.
دادور با اشاره به اینکه شاهنامه درفش کاویان ادب فارسی و شاهکار سخنوری است، گفت: نکته دیگر اینکه همایی با آن میزان از اشراف بر ادب فارسی معتقد است که شاهنامه درفش کاویان ادب فارسی و شاهکار سخنوری است، چراکه در مدت ۱۱ قرن و ۳۱ نسل، آزمون خود را پس داده است و همواره محبوب بوده است و بهزعم ایشان حتی یک بیت سست در شاهنامه وجود ندارد. اگرچه فردوسی خود معترف است اگر بازیابی در آن بیت بد همانا که باشد کم از ۵۰۰. علامه همایی معتقد است که ۱۰ هم کمتر از ۵۰۰ است. کما اینکه من حتی یک بد در شاهنامه ندارم. استاد علامه همایی با طبع مشکلپسندشان ۶ داستان را از داستانهای شاهنامه پسندیده است و در مورد آنها صحبت کرده است. اول اینکه نمونههای بسیار خوبی برای تلخیص داستانهای شاهنامه به ما ارائه کردند. بعضی از این داستانها را در ضمن آن مقاله بهصورت خلاصه طرح کردند و دیگر اینکه دلایلشان را برای پسندیدن این داستانها گفتهاند. داستان رستم و اسفندیار را به این خاطر که نمونه اعلای روایت خالی از غرض است، پسندیدهاند.
او افزود: در پایان داستان خواننده ه به حال اسفندیار افسوس میخورد و هم به رستم حق میدهد؛ و داستان رستم و سهراب را به این دلیل که شاعر از همان ابتدا فلسفه مرگ را طرح کرده است و تا پایان عنان سخن را طوری به دست گرفته است که جان دادن فرزند زیر تیغ پدر یک امر بدیهی به نظر میرسد و باور کردن داستان آنقدر دشوار نیست. داستان بیژن و منیژه را به دلیل توصیف شاعر و تمثیل و مجسم کردن صفات و خصال ضدونقیض ۲ انسان که کاملاً باهم متفاوت هستند، در این داستان توصیف و روایت شدند؛ و سرانجام داستان منع شرابخواری در ایام بهرام گور را هم از این حیث میپسندند که موضوعی است که پایه آن مربوط به امیال و شهوات انسانی است اما با زبانی کاملاً عفیف طرحشده و آن را نمونه اعلایی از زبان پاک و پیراسته فردوسی میدانند.
دادور گفت: نکته آخر این است که علامه همایی در همهجا، چه در مقالهای که در مجله مهر منتشر کردند، چه در قصیدهای که از ایشان میخوانیم و چه در این مقاله، بر اینکه بهرغم افسانههایی که در مورد ستم سلطان محمد بر فردوسی نقلشده و میشود، کامرانی و کامیابی بالاتر ازآنچه در طول تاریخ نصیب فردوسی شده است، وجود ندارد و حاصل ستمکاری محمود در حق فردوسی فراموشی و خاموشی خود او است و میگوید «بسی پادشاهان و سلطان محمودها که آمدند و خاک شدند و پوسیدند و هر ذره از خاک ایشان بهجایی افتاد اما فردوسی هنوز زنده است.»
در ادامه این نشست مهدی نوریان، ادبپژوه و استاد بازنشسته دانشگاه اصفهان با اشاره به مقالههای که سالها قبل در مجله دانشگاه تربیتمعلم با عنوان «استاد همایی در برابر نظر اولی یا فرآیند تقلید» منتشر کرده است، اظهار کرد: استاد همایی در مقدمه کتاب غزالی نامه نوشتهاند که «شناخت انسانها در نظر اولی از هر کاری آسانتر است. درحالیکه دشوارترین کار شناخت انسان است.» دنباله نظر اولی نظر الحمقا به معنای اظهارنظر کردن بدون تأمل بیدرنگ باهمان نظر اول قضاوت کردن و صحبت کردن، نظری احمقانه است.
او ادامه داد: در سال ۱۳۴۷ که دانشجوی لیسانس در دانشگاه تهران بودم استاد همایی به دانشگاه آمدند و درباره خواجهنصیرالدین طوسی سخنرانی کردند که سخنرانی بسیار عالمانهای بود؛ ضمن آن سخنرانی اشاره کردند که «زمانی که من کتاب غزالی نامه را منتشر کردم، دو گروه سخت به من تاختند و بشدت انتقاد کردند و عدهای گفتند درباره یک صوفی کتاب نوشته است عدهای دیگر گفتند درباره یک سنی کتاب نوشته است.» و اینکه در توصیف محمد غزالی بگوییم او صوفی بود و هیچ صحبتی نباید دربارهاش گفته شود همان نظر اولی است.
نوریان گفت: وقتی استاد همایی کتاب نصیحه الملوک غزالی را تصحیح و چاپ میکنند، درواقع میخواستند مقدمهای را در شرححال غزالی بنویسند و ابتدای کتاب قرار دهند. بعد که وارد تحقیق شدند تا شرححال غزالی را در منابع و مأخذ پیدا کنند و جوانب مختلف کار را سنجیده و مطرح کند، متوجه شدند که از حد یک مقدمه گذشته است و خود، یک کتاب مفصل است؛ بنابراین بهجای اینکه آن را بهعنوان مقدمه کتاب نصیحه الملوک قرار دهند، کتاب مستقلی به اسم «غزالی نامه» چاپ کردند، به دلیل اینکه به چیزی با نظر اولی نگاه نمیکردند.
او با بیان اینکه استاد همایی عمری را صرف احیا کتاب «التفهیم لاوائل صناعه التنجیم» کردند و احیا و تصحیح این کتاب از هیچکس بهجز استاد همایی برنمیآمد، اضافه کرد: او این کتاب را تصحیح علمی و انتقادی کرده است و مقدمهای بسیار عالمانه در حدود ۱۲۰ صفحه نوشتهاند. نظر اولی میگوید هیئت بطلمیوسی باطلشده و باید خط قرمزی روی کتاب التفهیم کشید؛ ولی استاد همایی که ارزش این کتاب را بهخوبی میشناخته و میدانست که جایگاه این کتاب در کجاست، وقت خود را با دقت صرف احیای این کتاب کرده است.
نوریان خاطرنشان کرد: یکی از شاهکارهای تحقیقی استاد همایی تصحیح و تحشیه و تعلیق دیوان «عثمان مختاری غزنوی» است. ممکن است با نظر اولی بگویند او بین پیغمبرها جرجیس را پیداکرده است، درحالیکه استاد همایی با بصیرت و آگاهی کامل میدانست که جایگاه این شاعر بزرگ در کجا است. نظر اولی میگوید این شاعر یک شاعر مدیحهسرا بود و تعدادی قصیده در مدح و ستایش پادشاهان و وزیران سروده که در روزگار ما خریداری ندارد و مدح کردن کار شایستهای نیست و به همین دلیل باید روی آن خط قرمز کشید؛ ولی برای بیان عظمت و اهمیت کارِ مختاری غزنوی، ما یک شاعر دورانساز به نام حکیم سنایی غزنوی داریم که هیچ شاعری بهاندازه او در شاعران بعد از خودش تأثیر نگذاشته است. او یک قصیده در مدح مختاری غزنوی دارد.
او با بیان اینکه اصفهان بهعنوان شهر کمال و جمال و جلال شناخته میشود، افزود: دکتر مظاهر مصفا میگفت «ما تابهحال اصفهان را بهعنوان شهر جمال و کمال میشناختیم و وجود استاد همایی یک جلال را هم به اصفهان اضافه کرد.» رنجی که استاد همایی برای تألیف کتاب «تاریخ اصفهان» برده است قابلتصور نیست. نکته دیگری که استاد همایی روی آن تأکید بسیار دارند این است که محقق باید با آنچه دربارهاش تحقیق میکند، سنخیت داشته باشد.
همچنین امیرعلی قدسی، نوه شاعر فقید زندهیاد منوچهر قدسی نیز در این نشست گفت: استاد منوچهر قدسی و مرحوم دکتر احمد طاهری عراقی از شاگردان بسیار نزدیک استاد همایی بودهاند. ارتباط قدسی و همایی به زمان پدربزگ ایشان میرزا عبدالحسین قدسی اصفهانی بازمیگردد که از بزرگان خوشنویسی در اصفهان و از مؤسسین مدرسه قدسیه بوده است و دوستی سابقهداری با میرزا ابوالقاسم محمد نصیر پدر علامه همایی داشت. استاد در دوران تحصیل از محصلان مدرسه قدسیه بودهاند و هم بهواسطه دوستی میان میرزا عبدالحسین و مرحوم پدر ایشان و هم بهواسطه ذوق و استعداد سرشاری که در وجود او بوده، بسیار موردتوجه مرحوم میرزا عبدالحسین و برادران او خصوصاً میرزا حسن قدسی قرار میگیرند.
او بیان کرد: در کتاب تاریخ اصفهان، مجلد هنر و هنرمندان، در فصل مشخصی که علامه همایی به سرگذشت خاندان قدسی اختصاص دادهاند و نوشتهاند که «مرا افتخار شاگردی میرزا عبدالحسین و میرزا حسن قدسی بوده است و این بنده حقیر تا زنده است خود را رحیم منت این ۲ بزرگوار میداند.» استاد منوچهر قدسی در فضای خانواده با علامه همایی آشنا شد و آشناییشان مربوط به دوران کودکی است. منوچهر قدسی پرورده دورانی است که احترام استاد امری مهم و در صدر بوده است و منظومه غم همایی را قرائت کرد.
در ادامه نشست احمد محیط طباطبایی، رئیس کمیته ملی موزههای ایران (ایکوم) گفت: امسال محور فعالیتهای ما در حوزه موزهها، پایداری است و پایداری یک اصل بسیار مهم در فرهنگ و زبان و ادب فارسی است. زبان پارسی نماد پایداری ملت ایران است. بقا و استمرار خط فارسی نشانه پایداری است و این زبان و خط مرهون بسیاری از مشاهیر و مفاخری است که در طی قرنها توانستهاند هویت ما را برایمان حفظ کنند. بخصوص در دوران معاصر که ما دچار یک بحران مهم در فضای اجتماعی خویش یعنی بحرانی که حالت انقطاع را برای نسل امروز نسبت به گذشته فراهم کرده، هستیم. همایی مربوط به دوره و نسلی است که در آن از سنت قدیمی ادبی و فرهنگی وارد عصر تجدد و مدرن میشویم؛ یعنی از حوزههای علمیه و مکتبها و مراکز علمی قدیم، شخصی میآید که آغاز گری در حوزه علمی جدید ما یعنی دانشگاه است.
او با اشاره به ۴ رکن اصلی تشکیل دانشگاه تهران بیان کرد: یکی از این رکن، تشکیل دانشگاه تهران مربوط به گروهی است که بر فرهنگ سنتی ایران احاطه داشتهاند و درواقع آنها که چه در خارج از دارالفنون، وقت و مراکز دیگر بودند مثل مرحوم همایی به دانشگاه آمدند تا پلی بزنند بین نسل جدید و آن چیزی که هویت فرهنگی و علمی و ادبی ما در شکل سنتی بود؛ و همچنین آنها موفقترین استادان بودند. همایی مربوط به نسلی است که علیرغم امروزه که فرد میگوید فقط در یک دوره تخصص دارم، دارای بسیاری از زمینهها در فلسفه و نجوم و ریاضی و حکمت عالم بوده است.
محیط طباطبایی ادامه داد: آنها آدمهای جامعی هستند که کل تاریخ سرزمین ما و تاریخ ادبمان را مدیون این شخصیتها هستیم، کسانی که آن هویت قبلی را از عرصه جامعه سنتی به درون دانشگاه و فضای جدید آوردند و شاگردان بسیاری تربیت کردند. همایی جدا از اینکه یک شخصیت ملی و بینالمللی است، یک شخصیت اصفهانی و تداومدهنده مکتب قدیم اصفهان بود.
در پایان این نشست نیز سید عبدالله جلیلیان گفت: ما در این مملکت سنتی به نام وقف داشتیم و استاد همایی در شهر اصفهان خانهای داشتند و آن را به دولت بخشیدهاند؛ درحالیکه مالکیت این خانه هنوز مشخص نیست و قرار بر این بود که این نشست در آنجا برگزار شود، ولی متأسفانه امکانپذیر نبود و شرایط خانه مناسب نیست. نگرانی من بهعنوان دوستدار میراث این است که آثار خود را حفظ کنیم و به نسل آینده تحویل دهیم. ما نتوانستیم سنت وقف را آنچنانکه بود حفظ کنیم.
انتهای پیام
نظرات