رجبعلی لبافخانیکی در گفتوگو با ایسنا اظهار کرد: این قلعه به عظمت و وسعت قلعه سرتخت نبوده اما گویا از جایگاه سیاسی مهمتری برخوردار بوده است، زیرا به نوشته «منهاج سراج» جایگاه شخصیت والایی از اسماعیلیه به نام «محتشم شهاب منصور ابوالفتح» بوده و احتمالا از امکانات دفاعی و ساختاری متناسب با شأن آن شخصیت برخوردار بوده است.
وی اضافه کرد: متاسفانه در این قلعه تخریبهایی صورت گرفته که به جزء بخش غربی نشانههایی از حصار بر روی زمین دیده نمیشود و آثار مشخصی از دیوار یا فضاهای معماری بر جای نمانده است، این در حالی است که سرتاسر سطح قلعه از سنگ، قطعات آجر و کلوخههای گچی انباشته شده است که پس از سرقت مصالح ساختمانی قابل استفاده بر جای ماندهاند. با توجه به شواهد باقیمانده این احتمال نیز وجود دارد که قلعه از فضای معماری مرغوبی برخوردار بوده است.
لبافخانیکی تصریح کرد: البته هنوز هم حفاران غیرمجاز برای جستوجوی گنج در این منطقه خاک درون قلعه را زیرو رو میکنند و هنگام برخورد به دیوارهای آجری به تخریب آنها میپردازند.
این پژوهشگر خراسانی ادامه داد: تنها عارضه دفاعی احتمالی که در جبهه شمالی قلعه برجای مانده، حفره چاه مانندی به قطر ۶ متر و عمق حدود ۵ متر بوده که از سنگ و ضایعات معماری پر شده است. احتمال دارد که این پدیده یک خروجی اضطراری یا راهی جهت دسترسی به چشمه آبی در پای قله باشد؛ البته در مورد آن چاه و قلعه مثل هر اثر تاریخی دیگر باورها و روایتهای عامیانهای در میان اهالی روستاهای مجاور وجود دارد که با حقیقت مقرون نیست.
وی اضافه کرد: به عنوان مثال در مورد این چاه نقل میشود که ۴۰ دختر در قلعه بودند و کارشان آب آوردن از چشمه و پر نگهداشتن آن چاه از آب بوده است. یا حکایت میشود که « یزدگرد سوم» آخرین پادشاه ساسانی در قلعه شهاب کشته شده است که با توجه به روایتهای موجود این داستان صحت ندارد.
لبافخانیکی خاطرنشان کرد: اما آنچه واقعی به نظر میرسد و جایگاه معنوی و اجتماعی این قلعه را ارتقا میدهد، نوشته «منهاج سراج» در کتاب طبقات ناصری است. او که خود ۳ بار به رسالت از «قلعه تولک» در افغانستان به قهستان آمده، مشاهدات خود را نقل به مضمون اینگونه توضیح داده است، «در سال ۶۲۱ بعد از آن که خراسان از لشکر مغول خالی شده بود و مردم به سبب نایافت جامه و مایحتاج اندک که از وقایع کفار خلاص یافته بودند و در ضیق معیشت مانده بودند، به اشارت ملک تاجالدین حسن سالار از قلعه تولک به اسفزار و از اسفزار به طرف قاین و از آنجا به قلعه سر تخت و جواشیر رفتم و فرمانده بلاد قهستان در آن وقت محتشم شهاب منصور ابوالفتح بود، او را دریافتم در غایت دانایی به علم و حکمت و فلسفه چنانکه در بلاد خراسان مثل او فلسفی و حکیمی در نظر نیامده بود. غربا را بسیار توجه میکرد و مسلمانان خراسان را که به نزدیک او میرسیدند به حمایت و پناه میگرفت. مجالست او باعلماء خراسان بود. در سالهای یورش مغولان ۱۷۰۰ تشریف و ۷۰۰ اسب با بار از خزانه او به علما و غربا رسیده بود...».
وی ادامه داد: با توجه به موارد گفته شده محتشم شهاب در جواشیر و گاه سرتخت که به فاصله کمی از یکدیگر قرار دارند مقام داشت و شاید خوشنامی او موجب شده است که قلعه جواشیر، چشمه نزدیک به قلعه و روستای مجاور آن به نام او (شهاب) مزین باشد.
لبافخانیکی اظهار کرد: گای لسترنج (ایرانشناس بریتانیایی) و حمدالله مستوفی (مورخ) جایگاه قلعه سرتخت را گناباد نشانی دادهاند و منهاج سراج(مورخ) آنها را در یک منطقه و نزدیک به هم دیده است و در گناباد تنها ۲ قلعه سرتخت (ارگ فرود) و قلعه جواشیر (قلعه شهاب) است که با فاصله حدود ۲ کیلومتر از یکدیگر چنان موقعیتی نسبت به هم دارند.
این پژوهشگر و باستانشناس خراسانی گفت: قلعه جواشیر به عنوان قلعه شهاب در تاریخ هفتم مهر ماه ۱۳۸۱ به شماره ۶۴۳۱ در فهرست آثار ملی به ثبت رسیده است.
انتهای پیام
نظرات