شهید علی اصغر اسدی در دوم مرداد ۱۳۴۹ به دنیا آمد. در سن ۱۸ سالگی از سوی بسیج به جبهه ها اعزام شد و سرانجام در ششم فروردین ۱۳۶۷ در عملیات والفجر ۱۰ به شهادت رسید و در گلزار شهدای علی بن جعفر(ع) قم آرام گرفت.
در وصیتنامه شهید علی اصغر اسدی آمده است:
«و لا تحسبن الذین یقاتلون فی سبیل الله امواتا احیاء عند ربهم یرزقون»
به نام الله پاسدار حرمت خون شهیدان، در هم کوبنده ستمگران، پشتیبان مظلومان، یار و یاور رزمندگان، پناه بیپناهان، غیاث المستغیثان، حامی محرومان.
حمد و سپاس ربالعالمین خون بهای شهیدان که مرا از پدر و مادری پاک و صالح به وجود آورد؛ و دین مقدس اسلام را بر من ارزانی داشت و کتاب راهنمای من را قرآن قرار داد و من را در این برهه از زمان به دنیا آورد تا بتوانم لبیکگو به ندای هل من ناصراً ینصرنی حسینی باشم و بتوانم در صف مجاهدان فی سبیل الله برعلیه کفر ظلم به جنگ بپردازم.
حمد و سپاس ربالعالمین خون بهای شهیدان که مرا از پدر و مادری پاک و صالح به وجود آورد؛ و دین مقدس اسلام را بر من ارزانی داشت و کتاب راهنمای من را قرآن قرار داد و من را در این برهه از زمان به دنیا آورد تا بتوانم لبیکگو به ندای هل من ناصراً ینصرنی حسینی باشم و بتوانم در صف مجاهدان فی سبیل الله برعلیه کفر ظلم به جنگ بپردازم.
شهادت میدهم که دین اسلام بهترین دینها و قرآن مفیدترین و کافیترین کتاب برای هدایت انسانها است و شهادت میدهم که محمد (ص) خاتم پیغمبران و علی جانشین و وصی اوست و شهادت میدهم که ۱۲۴ هزار پیغمبر و دوازده امام برای راهنمایی بشر آمدهاند.
بعد از حمد و ثنای خداوند متعال وصیت خود را آغاز میکنم:
سخنی چند با مردم غیور ایران:
من بهعنوان یک رزمنده سرباز اسلام از ملت ایران میخواهم که به هیچ وجه جبهههای جنگ را خالی نگذارند و با حضور خود در جبههها کمکهای مادی، نقدی خود به جنگ با کفر کمک کنید و تا آنجا که در توان دارید پیرو فرمایشات ماه جماران رهبر کبیر انقلاب اسلامی امام خمینی باشید مبادا با اعمال ناشایست خود قلب آن عزیز را به درد آورید.
و اما شما پدر و مادر عزیز و گرامی:
از شما پوزش میطلبم زیرا در این مدت که در این دنیا بودم نتوانستم کوچکترین خدمتی به شما بکنم بلکه بالعکس همیشه مزاحم شما بوده و باعث اذیت و آزار شما شدهام امیدوارم که مرا حلال کنید تا مورد غضب و خشم خدا قرار نگیرم.
و اما شما خواهران و برادرانم:
باید به خود ببالید که دارای برادری بودید که توانست به مقام و مرتبت که همانا قربت خداوند است برسد و توانست با خودسازی خود به سوی معشوق خود پرواز کند.
توصیه من به شما خواهرانم این است که همیشه و در همه حال مواظب حجاب خود باشید زیرا که خواهر من حجاب تو کوبنده تراز خون سرخ من است.
در آخر از تمامی فامیل و آشنایان و دوستان و همسایگان حلالیت میطلبم و امیدوارم مرا ببخشند.
خدایا خدایا تا انقلاب مهدی خمینی را نگهدار.
خدایا خدایا رزمندگان اسلام آخرت عطا بفرما.
قربان شما علیاصغر اسدی مورخ عصر جمعه ۱۱/۱۰/۶۶.
جملاتی از شهید آوینی در رثای شهدای والا مقام
یاران! شتاب کنید، قافله در راه است. میگویند که گناهکاران را نمیپذیرند؟ آری، گناهکاران را در این قافله راهی نیست... اما پشیمانان را میپذیرند
دیندار آن است که در کشاکش بلا دیندار بماند، وگرنه، در هنگام راحت و فراغت و صلح و سِلم، چه بسیارند اهل دین، آنجا که شرط دینداری جز نمازی غُرابوار و روزی چند تشنگی و گرسنگی و طوافی چند بر گرد خانهای سنگی نباشد.
نه عجب اگر در شهرِ کوران خورشید را دشنام دهند و تاریکی را پرستش کنند!
جاهلیت ریشه در درون دارد و اگر آن مشرک بتپرست که در درون آدمی است ایمان نیاورد، چه سود که بر زبان لاالهالاالله براند؟
عجب تمثیلی است این که علی مولود کعبه است... یعنی باطن قبله را در امام پیدا کن! اما ظاهرگرایان از کعبه نیز تنها سنگهایش را میپرستند. تمامیت دین به امامت اس
عقل میگوید بمان و عشق میگوید برو؛ و این هر دو، عقل و عشق را، خداوند آفریده است تا وجود انسان در حیرت میان عقل و عشق معنا شود، اگرچه عقل نیز اگر پیوند خویش را با چشمهی خورشید نبُرَد، عشق را در راهی که میرود، تصدیق خواهد کرد؛ آنجا دیگر میان عقل و عشق فاصلهای نیست.
امام آن کسی است که در میان مردم بر کتاب خدا حکم کند و مجری عدالت باشد، حق را بپاید و خود را بر آنچه مرضیّ خداست حفظ کند.
هر انسانی را لیلةالقدری هست که در آن ناگزیر از انتخاب میشود و حُرّ را نیز شب قدری این چنین پیش آمد... «عمر بن سعد» را نیز... من و تو را هم پیش خواهد آمد.
اگر نبود خون حسین، خورشید سرد میشد و دیگر در آفاقِ جاودانهی شب نشانی از نور باقی نمیماند... حسین چشمهی خورشید است.
امام میفرماید: «ثَکَلَتْکَ اُمُّکَ! ما تُریدُ مِنّی؟ مادرت در عزای تو بگرید، از من چه میخواهی؟» آنچه حُرّ بن یزید در جواب امام گفته، سخنی است جاودانه که او را استحقاق توبه بخشیده است. روزنهای از نور است که به سینهی حُرّ گشوده میشود و سفرهی ضیافتی است که عشق را به نهانخانهی دل او میهمان میکند. حُرّ گفت: «هان والله! اگر جز تو عرب دیگری این سخن را بر زبان میآورد، در هر حال، دهان به پاسخی سزاوار میگشودم. کائِناً ما کان: هر چه بادا باد... اما والله مرا حقی نیست که نام مادر تو را جز به نیکوترین وجه بر زبان بیاورم.»
انتهای پیام
نظرات