به گزارش ایسنا، سیدمیلاد ناظمی، روزنامهنگار و فعال رسانه، با طرح این مسئله که «باید بررسی کرد و دریافت که جایگاه ما در جهان کجاست؟»، پیشرفت و صعود تیم ملی کشور ژاپن را در قیاس با ایران مثال زد و گفت: بعد از صعود ژاپن و حذف ایران، بسیاری از افراد این ماجرا را غیرمنتظره خواندند. «ژاپن» بیست سال پیش میزبان مسابقات جام جهانی بوده است، اما ما کماکان تنها یک استادیوم نیمهاستاندارد داریم.
او ادامه داد: باید بپرسیم چرا در ورزش بهدنبال رویای ملی هستیم؟ چون میتوان با موفقیت در این حوزه، ناکامیهای دیگر را کمرنگتر کرد. ما در حوزه ملی زیاد از جیب خوردهایم. هویت ملی و موفقیتهای ورزشی در ایران، از دو دولتِ قبل با دوپینگ اقتصادی نتیجه داد؛ مثال آن المپیک ۲۰۱۲ است که نتایج درخشانی را بهدنبال داشت.
ناظمی دربارۀ ابعاد ضعیف و اختۀ رسانههای داخلی در بخشهای بینالمللی و تغییر تأکیدات رسانهای در ایران نسبت به قبل، اینطور توضیح داد: امروز اغلب رسانههای داخلیمان دیگر مانند قبل بر مفاهیم اسلامی تأکید ندارند و بهجای آن بر مفاهیم و اساطیر ایرانی تأکید میکنند. ما در رسانهها اخته و ضعیفیم و هرگز راوی قصّۀ خود نبودهایم. همه ارتباطات رسانهای و حرفهای مسئولان تنها مصرف داخلی دارند. ما همواره توسط رسانههای دیگر روایت میشدیم.
این روزنامهنگار درباره واکنشهای رسانهای تیم ملی به وضعیت کشور را تهاجمی در جام جهانی و همچنین عملکرد تیم در این تورنمنت اینطور گفت: باید بپذیریم ما تیم ضعیفی داشتیم؛ چراکه زیرساختها از حضور قبلی ما در چهار سال پیش توسعه نداشته و رو به جلو نبوده است و ایننتجه قابل پیشبینی بود. اگر تلویزیون اینهمه توقع از تیم ملی برای مردم ایجاد نمیکرد، یا بعد از شکست، آنچنان تحقیرشان نمیکرد، این حجم از شکاف در واکنشها به وجود نمیآمد.
سیدمیلاد ناظمی در پایان تیمهای ملی ورزشی را «آخرین تکیهگاهِ اتحاد جمعی» خواند و در «فوتبال»، «به وجود آوردنِ غرور ملی» و «مگاایونت بودن» را از عللِ محبوبیت و اهمیت آن برشمرد و گفت: سرمایهگذاری صِرف روی فوتبال، قماری بود که منطقی انجام نشد و سرخوردگی و شکاف بیشتری به وجود آورد.
در قدم بعد، محمدامین قاسمی درباره معرفی و بررسی کتاب «ورود به عرصه جهانی» که بر مطالعهپژوهی و موردی کشورهای میزبان رویدادهای بزرگ و جهانیِ ورزشی نگاشته شده است، اینطور گفت: تمرکز کتاب روی کشورهای چین، آفریقای جنوبی، آرژانتین، قطر و بسیاری دیگر کشورهاست که چنین رویدادهایی در آنها انجام شده است.
قاسمی رویدادهای بینالمللی را در سه سطح «المپیک تابستانی»، «المپیک زمستانی» و «رقابتهای قارهای» مانند بازیهای آسیایی و... دستهبندی کرده، جامعیتِ رویدادها و رقابتهای ورزشی کمطرفدارتر مثل «تور دو فرانس»، «موجسواری» و... را از یکدیگر تفکیک کرد.
او درباره انگیزههای کشورهای در حالِ توسعه برای میزبانی از رویدادهای ورزشی، اینطور توضیح داد: کشورها برای راهبرد اهداف خود در حوزه ورزش، دو نوع عمل میکنند؛ یا با «تقویت نخبگان ورزشی برای مدالآوری» یا با «میزبانی از ابروریدادهای ورزشی». عمده پژوهشهای موجود امروز عمدتاً درباره کنشگرهای توسعهیافته و پیشرفته است اما این کتاب بیشتر روی این دسته از کشورها تمرکز دارد که بهعنوان بازیگر اصلی در عرصههای بینالمللی شناخته نمیشوند. این کشورها با میزبانی از ابررویدادهای ورزشی میتوانند نقطه تمرکز ملتها و رسانههای مختلف دنیا باشند. این کشورهای میزبان برای بهره بردن در حوزه برندسازی و دیپلماسی ورزشی، افق طولانیمدتی را برای خود متصور میشوند.
این پژوهشگر سیاستگذاری فرهنگی، درباره منافع و زیانهای کشورهای میزبان در حوزه اقتصاد اینطور بیان کرد: چنین رویدادهایی نزدیک به یک دهه کشور میزبان را درگیر میکند. کما اینکه این کشورها از نظر اقتصادی لزوماً سودمند نیستند. همچنین که احیای زیرساختهای شهری نیز در هویت ملی تاثیرگذار است. برای مثال در جریان مسابقات جامجهانی 2014 در کشور برزیل، شهروندان برزیلی نسبت به هزینههای برگزاری مسابقات اعتراضاتی داشتند، چراکه معتقد بودند که مردم شایستۀ داشتن امکانات رفاهی بیشتری هستند.
قاسمی در پایان «اعتبار بینالمللی» و «قدرت نرم» را مهمترین دستاورد و آوردۀ هر کشور میزبان دانست و پذیرایی از گردشگران خارجی را در بهبود تصویرِ هر کشور در عرصه جهانی برشمرد.
بردیا عطاران نیز درباره «جام جهانی فوتبال و رویای ایرانی» و تفکیک اجزای این ایده و رویا و چگونگی همپوشانی فوتبال با آن، اینطور توضیح داد: در کشور ما تعریف «رویای ایرانی» عمدتاً با «هویت ملی» مطرح میشود. نسبت و رابطهی دوگانۀ میان «فوتبال» خصوصاً در جام جهانی، و جانمایۀ «هویت ملی» ما، مولفههای متنوعی دارد؛ چون ایران هم از منظر «نژاد»، «زبان» و «قومیت» و هم از منظر «ایدئولوژیک» متکثر است. این هویت ملیِ متکثر، رویاهای متکثری ایجاد میکند و همین موفقیت و توسعه سخت خواهد بود. از آنجاییکه ما یک روایت اجماعی نداریم و تصمیمی درباره هویت ملیمان نگرفتهایم، آخرین نقطۀ اشتراک همگانیِ ما، «قانون اساسی» بود. ما در ماه گذشته و با قرین شدن اعتراضات و جام جهانی به لایهای رسیدیم که بهجای فربه کردنِ مفهوم «ایرانی بودن»، آن را تقلیل داده و خرج کردیم تا شرایط کنترل شود. حال باید پرسید «قانون اساسی» به چه میزان وجه اشتراک ملی ماست؟
مدیر گروه تصویر ایران اندیشکده جریان، ضمن تفیکیک و تجزیۀ اجزای آن، رویای ایرانی را «منفعل» برشمرد و دربارۀ انفعال آن گفت: «رویای ایرانی» در برابر دیگری که سوژه است، همواره در نقش اُبژه میایستد. مولفههای این رویا، سه چیز است: «ایران قدرتمند»، «ایران برادر» و «ایران شکوهمند» که نگاهی باستانی به تاریخ خود دارد. این رویا، «رویای سوژهشده» است، چون میخواهد خودش را نسبت به شرق و غرب، قدرتمند، باشکوه و چیره نشان دهد. و در قدم بعد، بر مسلمان بودن تأکید دارد و درصدد ایفای نقش برادری برای دیگری است.
عطاران درباره ارتباط، شباهت و علت سنجش رویای ایرانی با فوتبال چنین بیان کرد: رویای ما با فوتبال خیلی همخوان است؛ چون بحث «پیروزی» و «شکست» مطرح میشود. فوتبال آن سه رویا را روشن میکند. در ماجرای تشییع «حاج قاسم سلیمانی» که ترکیبی از آن سه مولفۀ رویای ایرانی بود، این رویا موفق عمل کرد اما در پروژۀ ساخت «واکسن برکت» این اتفاق نیفتاد، چون هیچکدام از آن فاکتورها را نداشت. حال باید پرسید «چرا فوتبال برای همه جامعه اهمیت دارد؟»، چون «مگاایونت» و «صنعت» است.
او در پایان ضمن توضیح دربارۀ «تفکیک قایل نشدن بین تیم فوتبال حکومت و تیم ملی فوتبال» به «نازک شدنِ هویت ملی»، «شکلگیریِ توهم در رویای ملی» و «نبودِ اعتمادبهنفس ملی» اشاره کرد و گفت: نبود این سه عامل منجر میشود که بازیهای فوتبال موضعی تدافعی داشته باشند. همچنین کانالهای خبری از ایران بهعنوان «تیم منتخب جمهوری اسلامی» یاد کردند، و در این شرایط، فوتبال با آن مولفهها، به «رویای ملی» تنه میزند.
نشست «جام جهانی فوتبال و هویت ملی» با رویکرد اصلی درباره اینکه «جهان درباره ما چه گفت؟» در خانه اندیشهورزان ایران با حضور امیر علوی (مدیر روابطعمومی فدراسیون فوتبال) و سخنرانان یادشده برگزار شد. دبیری این نشست را عارف دهقاندار (پژوهشگر روابط بینالملل) بر عهده داشت.
انتهای پیام
نظرات