این مترجم درباره کتابهایی که در دست ترجمه و یا انتشار دارد به ایسنا گفت: آخرین کتابی که از من منتشر شد، «سکوت» اثر دان دلیلو بود که در نشر وال منتشر شد. «۱۹۸۵» نوشته آنتونی برجس، کتاب دیگری است که در همین نشر زیر چاپ دارم؛ این رمان به تأسی از کتاب «۱۹۸۴» جورج اورول نوشته شده اما تفاوتهای عمدهای با آن دارد. این کتاب آماده شده و مجوز ارشاد را هم گرفته است اما هنوز چاپ نشده، شاید به این دلیل که مردم دل و دماغ خواندن کتاب ندارند.
او درباره ویژگیهای این کتاب نیز توضیح داد: این کتاب در دو قسمت نوشته شده است؛ در قسمت اول برجس طی یکسری یادداشتها از زوایای مختلف کتاب «۱۹۸۴» اورول را بررسی و ایرادها و نکات خود را بیان میکند. او معتقد است، ایده اولیه اورول خوب است اما خیلی خوب نتوانسته روح اعتراضی شخصیتش را به سرانجام برساند. او ایدههایی هم در این زمینه دارد. قسمت دوم کتاب رمانی است که آنتونی برجس با عنوان «۱۹۸۵» نوشته است.
این مترجم افزود: رمان «۱۹۸۴» در واقع داستان قیام کردن یک نفر علیه یک سیستم است، «۱۹۸۵» نیز بر همین مبنا است اما رویکرد قهرمان «۱۹۸۵» تفاوتهای محسوسی با قهرمان کتاب اورول دارد و برخلاف قهرمان او هیچگاه کوتاه نمیآید و همیشه معترض است. ویژگیهای شخصیت قهرمان «۱۹۸۵» نشأت گرفته از دیدگاه نویسنده است که به سبک آنارشیسم اعتقاد دارد و میگوید: «هیچدولتی نمیتواند خواستههای انسانها را برآورده کند.»
ویسی ادامه داد: آخرین کتابی که ترجمه کردم، «ساکسفون بیس» نوشته جوزف اِشکورتسکی است که ترجمه آن تمام شده و در نشر ثالث منتشر خواهد شد. این نویسنده، بعد از جنگ جهانی دوم به خاطر فشار دولت کمونیستی وقت چک، به کانادا میرود و در آنجا زندگی میکند. این کتاب دو داستان بلند دارد که در هر دو به نازیها و آلمان هیتلری و نظامی کمونیستی چک میپردازد. ابتدا زیاد از داستان اطمینان نداشتم اما بعد دیدم که داستاننویس خوبی است و گرفتار کلیشهها نشده؛ اینطور نبوده که بگوید وضعیت بدی داشتیم و این چیزها.
او درباره اینکه به نظر میرسد ادبیات اروپای شرقی چندان در ایران شناخته شده نیستند و تمایل مترجمان بیشتر نویسندههای اروپای غربی و آمریکایی بوده، اظهار کرد: به نظر در این ماجرا تفاوتهای فرهنگی بیتأثیر نبوده است؛ البته باید حساب میلان کوندرا را از این موضوع جدا کنیم زیرا او خوانده شد و شاید جهانشمولتر است، کوندرا در مولفههای بومی کمتر وارد شده و دیدگاههایش را وسعت داده است.
این شاعر و مترجم با تأکید بر اینکه این موضوع باید توسط جامعهشناسان بررسی شود، افزود: ایرانیها پرشور و پرهیجان هستند و شاید بتوان گفت کتابهای اروپای شرقی بیروح و کم جنب و جوش هستند که به فرهنگشان بر میگردد خب آنها بیش از ۴۰ سال در سیطره دولتهای توتالیتر و کمونیستی بودند. ما ایرانیها کتابهای آمریکای جنوبی را خوب میخوانیم زیرا یکسری خصلتهای انسانی و عمومی شبیه به هم داریم، حتی میشود گفت با آمریکای جنوبی اشتراک رفتاری داریم. از طرف دیگر اولین کتابهای ترجمه از آمریکا و انگلیس بوده و فرهنگ غالبی بوده است. ما خلع سلاح بودیم، از طرف آنها کتاب آمده و ما ایدهای نداشتیم و پذیرا شدیم و مترجمان سراغ آن کتابها رفتند.
مجتبی ویسی در پایان یادآور شد: ۲ مجموعه شعر نزد ثالث دارم که زیر چاپ هستند، یکی از لوییز گلیک برنده نوبل ادبیات سال گذشته با عنوان «کاش از خلاء» مینوشتم و دیگری از الکساندر بلوک، شاعر روسی با عنوان «آمدنت را حس میکنم». سه کتاب از رابرت پینسکای ترجمه کردم؛«دموکراسی، فرهنگ و صدای شعر» که نقد است، گزیده شعر «تاریخ قلب من» و شعر بلند «جستاری در باغ روانپزشکان» که شعری روانپزشکانه است و در مانیا هنر منتشر میشود.
انتهای پیام
نظرات