شهید ناصر اوغری در ۲۷ آبان ۱۳۴۱ در قم به دنیا آمد و سرانجام در ۱۷ اردیبهشت ۱۳۶۲ در پیرانشهر به شهادت رسید در امامزاده ابراهیم (ع) قم آرام گرفت.
برشی از وصیت نامه شهید ناصر اوغری:
«و لا تحسبن الذین قتلوا فی سبیل الله امواتا بل احیاء عند ربهم یرزقون»
خدایا می دانی که چه می کشیم، پنداری که چون شمع ذوب می شویم.
ما از مردن نمی هراسیم، امّا می ترسیم بعد از ما ایمان را سر ببرند و اگر بسوزیم هم که روشنایی می رود و جای خود را دوباره به شب میسپارد، پس چه باید کرد.
از یک سو باید بمانیم تا شهید آینده شویم و از دیگر سو باید شهید بشویم تا آینده بماند. هم باید امروز شهید شویم تا فردا بماند و هم باید بمانیم تا فردا شهید نشود، عجب دردی، چه می شد امروز شهید می شدیم و فردا زنده می شدیم و دوباره شهید شویم.
آری همه یاران سوی مرگ رفتند، در حالی که نگران فردا بودند.
پس از ستایش و حمد خداوند سبحان و درود بر رسول اکرم (ص) و ائمه (ع) اطهار بالأخص حضرت مهدی (عج) و نائب بر حقش امام خمینی رهبر کبیر انقلاب اسلامی ایران و ملت شهیدپرور ایران.
و با سلام بر مادر و خواهران و برادران و تمامی دوستان و آشنایان
من دیپلمه وظیفه، ناصر اوغری، بر اساس رسالت و مسئولیتی که حس نمودم در راه الله و برای پاسداری و حراست از انقلاب کبیر اسلامی که خونبهای بیش از ۱۶۰ هزار کشته و مجروح است به خدمت مقدّس سربازی شرفیاب شدم.
امید آن دارم که هر چه سریعتر نیز من و دوستان را عازم جبهههای حق علیه باطل بگردانند چون یکی از اصولی که در مکتب اسلام وجود دارد ایمان و دیگری معاد است مسائلی که وجود یا عدم اعتقاد به آنها میتواند جهت زندگی انسان را تغیر دهد.
یعنی وقتی انسان معتقد شد که در ورای این زندگی مادی و دنیوی، زندگی دیگری وجود دارد که شکل و فرم آن بستگی به زندگی این دنیا دارد و دقیقاً نتیجه اعمال این دنیا است در آن وقت ضامن اجرای دستورات این مکتب و همین عقیده او به مکتب و به معاد و ایمان میگردد، چه در صورت عدم انجام این دستورات، زندگانی بدی را برای خود درست کرده است.
در قرآن کریم آمده است: «الا بذکر الله تطمئنّ القلوب»
یعنی بهدرستی که با ذکر خدا و با یاد خدا دلها آرامش میگیرد.
با خانواده عزیزم، دوستان و آشنایان که از من رنجیدهاید امیدوارم مرا ببخشید، از تمامی همسایگان ـ اقوام و خانواده محبوبم تمنای حلالیت دارم.
مادر جان تو برایم همواره مادری نمونه بودی آنچنان که همیشه آرزو میکردم تا توفیقی بیابم و شرح حالت را به عنوان زنی از زنان قهرمان بنویسم تا سرمشقی برای دیگران نیز باشد.
مادر جان تو شغل مادری و تربیت فرزندانت را به عنوان عبادتی بزرگ و تکلیفی الهی می دانستی و در قبال آن خود را شرمنده می دانم از اینکه نتوانستم لااقل ذرهای از این همه زحمات و محبتهای شما را جبران نمایم
امّا قول می دهم که انشاء الله با دعای خیر شما و یاری خداوند سبحان همیشه در صراط مستقیم قدم بردارم و سیر بندگی خدا را بپیمایم و مسلماً از بزرگترین آرزوهای شما دربارۀ فرزندانت نیز همین است.
و از تو ای داماد عزیزمان که در این چند سال همچون برادر بزرگتری و حتی همانند پدری برای ما دلسوزی می کردی و خیلی متشکرم از نصایح و زحمتهای تو برادر بزرگوارم و فقط یک تمنّای دیگر دارم که ای برادر جانم اکبر آقا، خانوادهام را اوّل به خدا و بعداً به شما میسپارم باشد که خدا یارت و مددکارت.
و برادر عزیزم آقا رسول و خواهران گرامیم و تو ای مادر عزیزم و ای مهربانتر از جانم اگر احیاناً در خانه ناراحتیهایی از بنده حقیرتان مشاهده نمودهاید مرا ببخشید من اشتباه بزرگی میکردم که امیدوارم خداوند قادر و توانا مرا ببخشد و نکتهای را که میخواستم به عرض شما خانوادۀ عزیزم معروض دارم و ضروری بود
فقط ای دوستان و ای خانواده عزیزم امام امت را دعا کنید و قشر روحانیت اصیل را که رگهای این انقلاب است مستحکم سازید.
خداوند میفرماید: هنگامی که رزمندگان برای رفتن به سوی جبهه آماده می شوند در برابر ملائکه نسبت به چنین انسانهایی افتخار میکنم.
جبهه آزمایشگاهی است که انسان میتواند میزان وابستگی اش را به عالم مادی بسنجد.
انتهای پیام
نظرات