در یادداشت این نویسنده و منتقد ادبی درباره شعر بیژن الهی و اقبال به آن که در اختیار ایسنا، قرار داده است میخوانیم:
بیژن الهی شاعر فرمسازی با لحن زبان و تصویرهای زبانیست و در مرتبهای فراتر، شاعر شعرهای بسیاری که وعده خواندنش داده شد اما هرگز نوشته نشد، چرا که شاعر از آستانه گذشت. الهی در پایان دهه چهل و مقارن با انتشار بیانیه شعر حجم، عبارت مشهوری دارد که میتواند در تاویل مفهوم عرفان راهگشا باشد: "حرکت ما عرفانی در شعر است. ما در شعر عرفان میکنیم." بدیهیست "عرفان" در این عبارت صرفا نمیتواند تعبیری باشد که به اختصار توضیح داده شد.
اگر به شعر "از افق آغاز کرده" نگاه کنیم، درمییابیم که زبان شعر و چگونگی بیان آن که پدیدآورنده فرم شعر هم هست، خود آن "عرفان" است که الهی از آن حرف زده و اشارهای که در این شعر به "سدره المنتها" میشود هم به خاطر معناهای متکثری که دارد، در ساختن فرمی که شهودی زبانی ست نقش موثری ایفا میکند:
آخر باد را یکی/ (مادری انگار) بر سرم/ میایستاند: بامی/ که وقفه میدهد شیرین/ به قاصدکهایی همواره/ از گمشدگانی دیگر/ به گمشدگانی دیگر./ از-افق- آغاز- کرده را بگو/ به کجا رود، به کجا.../ ای مبتدای منظر چشم،/ سدره المنتها!
این رفتار زبانی را میتوان در شعر دیگری با عنوان "فقط یک کلمه: خورشید!" هم مشاهده کرد. شعری که محسوسات جهان را در چیدمانی جدید به کار میگیرد و فضای آن بسیار نزدیک به کلام عارفان است: وز آن زیارت سوزان/ روزی اگر باز آیید،/ دریا را، کاسه کاسه، در مشعلها میریزم/ تا بدانید شعلهاش/ آبیترین و سردترین شعلهست.
شکل دیگری از بیان عرفانی را میتوان در شعر "از ایکار و ضامن آهو" دید. گرچه اینجا با زبانی رمزگذاری شده مواجهیم که سرشار از ارجاعات بینامتنی ست. در این شعر، سه سطر آخر به بیان "حجم" در شعر دیگر شاعران این نحله کاملا منطبق است:
... / و خورشید در دانهی انگور بگنجد؛/ (انگور که شام آخر قدسیست)/ اما اکنون که سیل خورشید، بال را بردهست/ از آهوان هیچ ساخته نیست./ او، میافتد/ و آهوان سخی هیچ نمیبخشند/ جز نظاره، نظاره، نظاره./ اکنون که آفتاب، آرام آرام،/ به غرب میرود،/ دو تشی، بر تپه سرخ شدهاند،/ و در سازش تو، افق شناخته میشود/ افق رضا: ضامن آب پنهان هیزم تر/ که به آتش گذاشتهاند.»
او در ادامه یادداشت خود درباره اقبال به شعرهای بیژن الهی نوشته است: شعر بیژن الهی در دورهای پدید آمد که زمانه شعر متعهد بود. متعهدها شعر را ابزاری در خدمت فعالیتهای سیاسی اجتماعی میخواستند و طبیعتا شعری مثل شعر الهی را بر نمیتافتند. این مساله مختص شعر ایران هم نبود، دنیا هنوز از شعر، انتظار کارکردهای رسانهای داشت. یکی ازعلل این مساله نبود رسانههای اجتماعی در آن روزگار بود، دوم تاثیر فرهنگی شعر بین مردم دنیا و پذیرفتن این باور که شعر میتواند از نفوذ و سلطه دولتها ایمن بماند. علت سوم را باید درخود شعریت جست و جو کرد و اینکه هر امری به محض ورود به فضاهای معنایی شعر، معنای رسانهای و یکه خود را رها میکند و در بافت شعر معناهای ضمنی متعدد و متکثری مییابد. با این اوصاف شعر الهی حتی شعری مثل "تشریفات" که با بیانی روایی و تکیه بر لحن، فضایی برای نشان دادن "غیاب" میسازد بدون این که نامی از "مرگ" برده باشد، در دوره رونق شعر متعهد، صرفا شعری تزئینی تلقی میشود و از ویژگیهای آن که احضار "روزمره" به شعر و فرم سازی از آن است، غفلت میشود:
گربهی تو کجا باید/ گذاشته رفته باشد آخر؟ چه دور و بر ِ خودی! چه بگویم، دختر!/ با چشم او که روز را به شب/ از خط به دایرهیی بردهست:/ چار اتاق، سه با یک. خالی./ و جای اثاث،/ که در اتاق ِ بعدی ِ بعدی هم نیست،/ بوی زنبق تنگ میکند./ شاید از ورود ِ بد ِ ما باشد/ که آن دو تا حلقهی نورانی ِ روی تاق/ لرز بر میدارد،/ و اوی تو، تُوی او-/ او که بگویی که یک ملافهی در باد بود و،/ همانجور که وقت ِ جوانی،/ ملافهی نامرتبیست./ به این سرازیری و سربالایی نگاه کنید،/ رفقا! باد همین شکلیست-/ خواهرم، خواهر اَندرم، علف ِ اتاقهای من،/ هیچ ِ بِنْت ِ هیچ.
شعری که خود را "متعهد" مینامید، سالهاست در همه نحلهها از شعر تهی شده، در مقابل، شعر الهی و شاعران "شعر دیگر" سالهاست که از محاق خارج شده است. این بازگشت شدید، حامل وضعیتی جدید است؛ همه آنچه زمانی با برچسبهایی مثل، سانتیمانتال، بیمعنا، غیراجتماعی، بورژوایی و بیتعهد، نثار این شعرها میشد، ناکارآمد شده و نسل تازه شعر در این شعرها معنای افزوده، معنای تشدید شده یا "حادمعنا" م بیند. راهی برای عزیمت به آینده شعر؛ میانبری برای احضار و احصا زمان از دست رفته.
بیژن الهی متولد ۱۴ تیرماه سال ۱۳۲۴ از شاعران آوانگارد دههی ۴۰ و از شاعران «موج نو» بود. که نهم آذرماه ۱۳۸۹ در سن ۶۵سالگی بر اثر عارضه قلبی از دنیا رفت.
«ساحت جوانی» هانری میشو و «اشراقها» آرتور رمبو از جمله ترجمههای الهی هستند.
انتهای پیام
نظرات