به گزارش ایسنا، روزنامه جام جم نوشت: «خوشبینترین ما هم ۲۵ سال پیش حوالی ظهر تهران پای تصاویر مقطع بازی ایران و استرالیا گمان نمیکرد برنده آن بازی ایران باشد. حتی اگر کمی هم دلخوش بودیم به فرارهای خداداد و دستهای احمدرضا عابدزاده با تماشای ۱۰دقیقه اول بازی این دلخوشی جایش را به اضطرابی ممتد میداد که پایانش به معنای حذف ایران از جام جهانی فرانسه بود. اما این طور نشد، فرار خداداد و پاس شگفت دایی ما را به فرانسه برد و اولین شادمانی دلچسب جمعی را رقم زد.
اما ما چطور در ورزشگاه کریکت استرالیا تاب آوردیم؟ به باور بسیاری، نتیجه پایان بازی خلاف همه قواعد فوتبالی بود. سوال این است که این مسثناشدن چقدر به فرهنگ ایرانی مرتبط است؟ این فوتبال چقدر ایرانی بود؟ اساسا میتوانیم قائل به این گزاره باشیم که خلق و خوی ایرانی (یا فرهنگ هر جامعه دیگری) در نحوه بازی فوتبال تاثیر دارد؟ همه مصداقها در این رابطه همچون هشت آذر ۷۶ دلچسب و شیرین نیست. بازی ایران در برابر ژاپن در مرحله حذفی مسابقات جام ملتهای آسیای پیشین مصداق تلخ فوتبال با طعم ایرانی است. جایی که مدافعان ما به جای دنبالکردن مهاجم ژاپنی در حال اعتراض به داور بودند که همان توپ وارد دروازه ایران شد و دست ما از جام دور ماند. شاید بتوان کمی عقبتر رفت تا محاط به این موضوع نگاه کرد؛ این سوال میتواند حالا با سوال دیگر و کلیتری جایگزین شود، آیا فوتبال تنها یک ورزش است؟
اُتمار وایس، جامعهشناس، در کتاب «مبانی جامعهشناسی ورزش» سعی در تبیین مفهومی دارد که خروجیاش این گزاره کوتاه است؛ «ورزش با رابطه است که تعریف میشود.» به باور او این که ما به تنهایی ورزش کنیم تا سلامتمان حفظ شود، مفهوم درستی از ورزش نیست بلکه ورزش در رابطه با دیگران است که معنا مییابد. اگر چنین نگاه انسانشناسانهای به مقوله ورزش داشته باشیم به این معناست که وقتی روابطی بین آدمها نباشد اساسا ورزش با این تعریف شکل نمیگیرد. به یک معنای دیگر حتی ورزش نمایانگر آن چیزی میشود که در جامعه میگذرد. حالا با این تعریف از او چقدر باید باور داشته باشیم که خلق و خوی ایرانی در فوتبال ما تاثیر دارد؟
جامعهشناسان و اندیشمندان بسیاری بودهاند که سعی در فهم خلقوخوی ایرانیان از گذشته تا به امروز داشتهاند؛ از محمدعلی جمالزاده گرفته تا همایون کاتوزیان و مقصود فراستخواه که در کتابهایشان پی رسیدن به پاسخ این پرسش رفتهاند که چقدر میتوان خلقیات ایرانی را دستهبندی کرد. اگر فرض را بر این بگذاریم که دستهبندی این افراد در آثار و پژوهشهایشان در رابطه با خلقیات ایرانی درست است پس احتمالا خواهیم توانست این خلق و خو را به ورزشی همچون فوتبال تعمیم بدهیم؛ چیزی که در هیجان مسابقه ایران و استرالیای آذر ۷۶ نمایان است. اگر به دنبال نگاهی کلیتر به این موضوع باشیم، شاید بتوانیم فوتبال ملل دیگر را هم در دستهبندیهای کلیشهزده کنونی جا بدهیم؛ به این معنا که فوتبال ژاپن را فوتبالی صبور و جنگجو معرفی کنیم و همین خصیصه را به فرهنگ تلاشجوی آنها گره بزنیم. یا نظم فوتبال آلمانی (هرچند مثالی خستهکننده در تعریف فوتبال این کشور است) را نشانی از روحیه جمعی منظم آلمانیها بدانیم.
حالا با این مصداقها چقدر میتوانیم فوتبال ایران را فوتبالی هیجانی بدانیم، فوتبالی احساسی که چندان مقید به قواعد این ورزش نیست. تصمیماتی میگیرد که چندان در فوتبال روال نیست و در زمین طوری بازی میکند که کمتر تیمی بازی میکند. حرف ژاوی، مربی کنونی بارسلونا، همین چند سال پیش وقتی با تیم السد در تهران بازی کرد حالا برای ما معنای دیگری پیدا میکند؛ اینکه «ایرانیها فوتبال را با قلبشان بازی میکنند و به همین دلیل شکستدادنشان سخت است.»
انتهای پیام
نظرات