این مترجم در گفتوگو با ایسنا درباره ترجمه و شبهترجمهها با تأکید بر اینکه مترجم باید امانتدار باشد، اظهار کرد: مترجم نباید در نوشته، طرز فکر و سبک و سیاق نویسنده دخل و تصرفی داشته باشد، زیرا این کار مانند این است که دارد داستان را به روایت خود تعریف میکند، در حالی که وظیفه مترجم این است، داستان را آنطور که نویسنده نوشته، بیان کند.
او افزود: البته مترجم مانند هر خواننده دیگری میتواند برداشت خود را از داستان و یا رمان داشته باشد اما نباید در کار نویسنده دخل و تصرف کند، زیرا این امانتداری نیست.
شهدی یادآور شد: البته ممکن است اصطلاحها، جملهها و واژههایی در متن باشد که معادل آن را در فارسی نداشته باشیم؛ شما متن را میخوانید، در ذهنتان چیزی را درک میکنید اما زمانی که میخواهید آن را به فارسی برگردانید، میبینید در زبان فارسی اصطلاح و یا واژهای که مفهوم را برساند، نداریم.
مترجم «زمین آدمها»، «بارون درختنشین» و «شوالیه ناموجود» در ادامه در توضیح برخورد خود با اصطلاحها و واژههایی که معادل آن را در زبان فارسی نداریم، گفت: زمانی که به چنین واژههایی بر میخورم، ابتدا سراغ فرهنگ زندهیاد نفیسی میروم تا ببینم چیزی درباره آن نوشته است یا نه؟ (این کتاب، فرهنگ خوبی است اما معادلهایی که زندهیاد نفیسی به کار برده، بیشتر عربی هستند) اگر معادل را پیدا نکنم، سراغ لغت نامه اکسفورد میروم تا ببینم معادل آن در انگلیسی چیست. بعد فرهنگ لغت زندهیاد آرینپور را نگاه میکنم تا ببینم او چه چیزی پیشنهاد داده است. اگر هیچکدام از اینها نشد فرهنگ لغت فرانسه به فرانسه روبرت را میبینم، در آن جا جملهها و واژههایی که پیچیدگی دارد، توضیح داده شده است. به این ترتیب، گاه یک واژه، یک روز را از من میگیرد.
او افزود: مترجم تا جایی که میتواند باید در محدوده نویسنده باقی بماند، مگر در مواردی که جمله یا کلمه پیچیدگی دارد؛ مثلا در کتاب «دژ» نوشته اگزوپری، او اصطلاحهایی به کار برده بود که معادلش را نداشتیم و بخشهایی هم جریان سیال ذهن بود که نمیشد آن را مانند یک کتاب معمولی و به این سادگیها ترجمه کرد.
شهدی با تاکید بر اینکه مترجم نباید در متن دست ببرد گفت: مترجم اگر برداشتی دارد میتواند در پیشگفتار کتاب بگوید کما اینکه برای کتاب «جنایت و مکافات» یک پیشگفتار ۲۴ صفحهای نوشتم و موضوعاتی را مطرح کردم مثلا چرا داستایوفسکی برای کشتن تبر را انتخاب کرده است؟ یا چرا اسم شخصیت اصلی راسکولنیکوف است؟ راسکول به روسی یعنی یاغی؛ چند قرن پیش عدهای از مذهب ارتدکس بیرون رفته و فرقهای برای خود درست میکنند، راسکولنیکوف هم در داستان یک جوان یاغی است و مرامهایی دارد که فکر میکند، درست است.
شهدی درباره تألیفترجمهها و اینکه به نظر میرسد این موضوع در بین مترجمان قدیمی بیشتر رایج بوده و برخی ایراد میگیرند که گاه مترجمان خیالپردازیهای خود را وارد داستان کردهاند، اظهار کرد: اگر منظورتان اقتباس است که مسئله چیز دیگری است. زندهیاد منصوری از این کارها زیاد انجام میداد و چیزهایی را به داستان اضافه میکرد. به نظرم این کار از حوزه ترجمه بیرون میرود و آن متن دیگر ترجمه نیست. ممکن است واقعهای رخ داده باشد، مترجم شاهد ماجرا باشد یا از کسی شنیده باشد و در داستان بیاورد و داستان دیگری را درست کند که تألیف است.
مترجم کتابهای «فراز و نشیب زندگی بدکاران»، «جانهای افسرده» و «ماجراهای شگفتانگیز» خاطرنشان کرد: به نظرم اقتباس هم کار درستی نیست اما برخی انجام میدهند. البته این موضوع را کمتر دیدهام. زندهیاد منصوری این کار را انجام داده و بد هم نبود، او اطلاعات خوبی از موضوعات تاریخی داشت و در داستانها میآورد که درسی برای خوانندهها بود. اما با این مسئله که کسی نوشتههای خود را به عنوان ترجمه منتشر کند، برخورد نداشتهام؛ اگر چنین چیزی وجود داشته باشد، شاید آن فرد فکر کرده اگر داستان را به نام خود منتشر کند، از آن استقبال نشود و اگر بگوید ترجمه است بیشتر مورد اقبال قرار بگیرد. اگر مترجم خود متنی را نوشته، میتواند با نام مستعار چاپ کند اما اگر عنوان ترجمه را روی آن بگذارد، کار نادرستی است زیرا باید یک نام جعلی هم درست کند، بالاخره باید متن نویسنده داشته باشد.
شهدی درباره اینکه به نظر میرسد ترجمه داستان و متن از زبان فرانسه کمتر شده و بیشتر از زبان انگلیسی ترجمهها صورت میگیرد، اظهار کرد: این موضوع به مترجم بستگی دارد؛ خود من اگر ببینم رمانی اصلش به زبان انگلیسی یا آمریکایی است، چون با این زبان هم آشنایی دارم، سراغ متن اصلی میروم و با ترجمه فرانسه مقایسه میکنم تا ببینم جاافتادگی دارد یا ندارد، گاهی هم با این اتفاق برخورد کردم و قسمتهایی که جا ماندگی داشت از متن انگلیسی ترجمه کردهام.
او ادامه داد: اما درباره کارهای داستایوفسکی، من روسی نمیدانم و نمیتوانم با کتاب اصلی مقایسه کنم و ببینم آیا تغییراتی دادهاند یا نه. البته در فرانسه کتابهای کلاسیک و آثار نویسندگان بزرگ را به یک مترجم خاص و یا مترجمان کار بلد که صلاحیت این کار را داشته باشند، میسپارند. مانند اینجا نیست که کتاب را به هرکسی که آمد، بدهند. اخیرا مد شده «بینوایان» و «برادران کارمازوف» و... را رونویسی کرده و با اندکی تغییر به اسم مترجم جدید منتشر میکنند. البته گاه میبینم این ترجمهها زمین تا آسمان با اصل موضوع متفاوت هستند. متأسفانه روزنامه و مجله نقد و بررسی کتاب هم نداریم و دیگر کسی دنبال اینچیزها نمیرود.
این مترجم درباره ترجمه از زبان اصلی بیان کرد: بهنظرم تا زمانی که مترجم روح زبان را درک نکند، ترجمه کتاب فایدهای ندارد، حتی درباره زبان خودمان. ممکن است کسی غزلی از حافظ بخواند و لذت هم ببرد اما وقتی بگویید منظور حافظ چه بوده، شاید درست درک نکرده باشد چون غزل حافظ ودیگر بزرگان زبان فارسی لایههای زیادی دارد. اگر کسی به روح زبان، به سبک گفتار و طرز فکر شاعر و نویسنده پی ببرد، مسائل دیگری دستگیرش میشود.
پرویز شهدی درباره اینکه آیا کتاب جدیدی منتشر کرده یا در دست چاپ دارد، گفت: امسال کتابهای «آرییتا» نوشته جان کنیتل در انتشارات بهسخن و «قمار باز» اثر داستایوفسکی و «سوء تفاهم» نوشته کامو را داشتم که کتابهای اخیر پیشتر ترجمه شده بودند اما چون چند کار داستایوفسکی را ترجمه کرده بودم از ناشر خواستم این کتاب را هم ترجمه کنم. «سوء تفاهم» هم یک ترجمه قدیمی از جلالآلاحمد داشت. ترجمه کتابهای «بلوار کمربندی» و «کیسهای پر از تیله» را به نشر چشمه سپردهام که در آینده چاپ خواهند شد. همچنین زندگینامه مادام کوری نوشته دختر او هم در انتشارات بهسخن در دست چاپ است.
انتهای پیام
نظرات