به گزارش ایسنا، در یادداشتی در روزنامه هممیهن آمده است: «گمان میکنم هر آنچه در ادامه میآید، نکات ناآشنا یا عجیبوغریبی برای مخاطب نیست. باور دارم که بیشینه کارورزان موسیقی و ترانه در این سرزمین با نکاتی که در ادامه میآیند کموبیش موافقند اما دو نکته بازگویی این مطالب را ضروری میکند. نخست اینکه در گذر زمان، گاه برخی نکات به ظاهر پیشپاافتاده و مسلم برای همه، رنگ فراموشی میگیرند و گویی حقانیتشان نیز کمرنگ شده و راه برای غلطهای درستنما گشوده میشود. از سویی دیگر، حس نوستالژیک نسبت به چیزی که بود و دیگر نیست، یک لحظه ما را تنها نمیگذارد که نکند یادمان رفته دیروز چه تفاوتهایی با امروز داشته و دارد؟
فرهاد مهراد در مقام خواننده، صرفاً در جایگاه یک مجری که متنی را از روی کاغذ به همراه ملودی میخواند، عمل نکرده است. یکی از مهمترین ویژگیهای او (که به زعم نگارنده از مهمترین دلایل موفقیت او نیز است) نحوه اجرا و استایل و تعهد او در بالابردن تأثیر حسی موجود در هر کلمه است. تمام کلمات موجود در یک ترانه در نحوه اجرای او یکسان و با میزان بار عاطفی مشابه اجرا نشدهاند؛ حتی هر بخش و بند و جمله.
فرهاد مهراد در گزینش ترانه بسیار هوشمندانه عمل کرده است. بیتردید در میان آثار اجراشده او نیز چون دیگران، میتوان به نقاط قوت و ضعفی از حیث کلام پرداخت و همه ترانههای اجراشده او در یک سطح نیستند؛ اما هر پژوهشگر منصفی تصدیق میکند تکتک ترانههایی که توسط وی اجرا شده است، دارای فصل مشترک قابل قبولی از حیث ویژگیهای جریانشناختی ترانه نوین هستند. هوشمندی در انتخاب کلام محدود به آثار ترانهسرایان برجسته جریان ترانه نوین نیست. فرهاد تقریباً از تمام خاستگاههای مهم و ممکن برای ترانهسازی بهره گرفته است. برای نمونه:
اجرای «مرد تنها»، «جمعه»، «هفته خاکستری»، «کودکانه»، «جمعه برای جمعه»، «آوار» و «نجواها» از شهیار قنبری، «سقف» از ایرج جنتی عطایی، «آینهها» از اردلان سرفراز و «خسته» از تورج نگهبان به عنوان ترانهسرایانی حرفهای که پیش از فرهاد و همچنین پس از همکاری با او نیز ترانههای ماندگار متعددی برای صداهای بزرگ دیگر موسیقی پاپ ایران سرودهاند. یک مرور مختصر نشان میدهد ترانههایی که فرهاد از این ترانهسرایان اجرا کرده در کارنامه کاری هر کدام در ردیف موفقترین ترانههایشان بوده؛ به این مفهوم که بیشتر شنیده شده و بیشتر دربارهاش گفته و نوشتهاند. هنوز یکی از متفاوتترین تجربههای ساختاری در ترانه نوین متعلق به سه ترانه «مرد تنها»، «آوار» و «کودکانه» است که هر یک به نحوی بیانمندی دگرگونیهای نیمایی و پسانیمایی در شعر فارسی را به عرصه ترانه کشاندهاند.
بهرهگیری از ادبیات عامیانه با اجرای متلی بهجامانده از گنجینههای قدیمی محلی به نام گنجشکک اشیمشی؛ انتخاب ترانهای با انگاره ظلمستیزی که در معرض فراموشی بوده و با اجرای مجدد فرهاد، جان دوباره میگیرد. اهمیت این ترانه و فراگیری و اثرش تا به آنجاست که شرط مجوز نخستین اجرای او پس از انقلاب، عدم اجرای این ترانه عنوان میشود! موضوعی که علاوه بر سطحینگری صادرکنندگان مجوز که استعارههای ترانههایی چون جمعه و شبانه را درنیافته، صرفاً در رویه تصاویری چون: کی میخوره؟ حاکمباشی! ماندهاند، اثرگذاری این ترانه را نشان میدهد.
گزینش و تصحیح هوشمندانه اشعار معاصر
تصور کنید اشعاری مانند «وحدت» سیاوش کسرایی، «کوچ بنفشهها»ی شفیعی کدکنی و «وقتی که بچه بودم» اسماعیل خویی اگر با صدای فرهاد و ملودیهای به جای امثال اسفندیار منفردزاده همراه نمیشدند، تا چه میزان در تاریخ ادبیات ما میماندند؟ آیا سرنوشت «کوچ بنفشهها» مانند بسیاری از اشعار دیگر دفتر از زبان برگ (۱۳۴۷) نمیشد؟ دفتری که در میان انتشارات همدوره خود و در شعر دهه چهل ایران جایگاه ویژهای نداشت و پس از آن نیز در رسانه شعر به جایگاه بالاتری نرسید اما اجرا و موسیقی فرهاد سرنوشت آن را عوض کرد. یا در نظر بگیرید اجرای شعر «برف» نیما یوشیج نیز که اوج فهم شاعرانه فرهاد مهراد را نشان میدهد، سرنوشتی مشابه ندارد؟ اینکه از «اوج فهم شاعرانه» استفاده میکنم تنها به انتخاب یک شعر بابت موضوع آن برنمیگردد که امروز پس از گذشت دو دهه از انتشار آلبوم «برف» نیز زنده و باقی است بلکه مهمتر از آن تغییرات هوشمندانهای است که فرهاد برای تبدیل شعر به ترانهای شنیدنی به کار برده. جابهجایی واژگان، حذف برخی واژگان ثقیل، روانتر کردن ساختها و ... چنان که یک فیلمنامهنویس رمانی را جهت اجرای سینمایی مهیا میکند، او با «برف»، «وقتی که بچه بودم» و «کوچ بنفشهها» چنین برخورد کرده است. برخوردی که گمان نمیکنم هیچکدام از شاعرانِ یادشده ذرهای از این تغییرات رنجیده باشند! برای شادروان عباس صفاری که هنوز در شعر «سپید» نامی گرامی و مهم است، چه کاری مهمتر از اسیر شب در عرصه ترانه؟
دستهای دیگر از ترانههای او گزینشهایی از شعر جهان است و چه انتخابهای مهمی! تنها کسی با فهم بالای شاعرانه به انتخاب بانوی گیسوحنایی ناظم حکمت، خیال خوشی شکسپیر، خواب در بیداری خوان رامون خیمنز و… دست میزند.
از سبک سنتی شعر نیز، فرهاد علاوه بر ترانه حماسی «تو را دوست دارم» اخوان، از رباعیات سعید ابوالخیر که خاستگاهی دیگر برای ترانه به مفهوم امروزی محسوب میشوند بهره گرفته و همچنین تصنیف «مرغ سحر» ملکالشعرای بهار را نیز بازخوانی کرده است.
فرهاد مهراد از سال ۱۳۴۸ که با خواندن ترانه «مرد تنها» در میان خوانندگان، نامی برای خود دستوپا میکند تا پس از پیروزی انقلاب و شروع دوران سکوتِ اجباری (۱۳۵۸) تنها ۱۴ ترانه را اجرا کرده است! این گزیدهکاری از مهمترین حسنهای مهراد است که برای کسانی که به ویژه در فضای امروزی موسیقی ایران در گوشه و کنار نام او را میبرند و خود را شایسته اجرای آثار وی میدانند، بسیار آموزنده است. اولین ترانهای که با آهنگسازی خود او منتشر میشود، «آوار» است. همافزایی انتخاب تیمی مطمئن در آهنگسازی و ترانهسرایی و تنظیم در کنار پیشرفت خود فرهاد در ملودیسازی درس دیگری است که به گمانم باید سرلوحه کار امروزیها باشد.
مهراد پس از سالها دورماندن از صحنه، زمانی که به دشواری اجازه برگزاری اجرای زنده پیدا میکند (و خود این دشواریها حکایتی دردناک در تاریخ معاصر ماست که همراه طنزی تلخ باید فرهاد مهراد را پشت در اتاق مهاجرانی و مهاجرانیها در آرزوی پذیرش و صدور مجوز ببینیم!) و استقبال بینظیری از کنسرت او میشود، تمام درآمد این کنسرت را به مدرسهسازی اختصاص میدهد! اگر چنین اتفاقی نمیافتاد و در زندگینامه او ثبت نمیشد، همچنان فرهاد، فرهاد بود؛ توجه کنید! این یک نمایش تبلیغاتی برای قهرمانسازی نیست. این گزارش رویدادی است که از لحاظ زمانی در همین نزدیکی ما رخ داده و اگر سراسر زندگی او را چندین بار مرور کنید یا با اطرافیانش سخن بگویید به جز همین روحیه برنمیخورید. نه عطشی برای صبح و ظهر و شب در این جشن و آن جشنواره و کنسرت خواندن؛ نه عطشی برای حرفهای دوپهلو و کسب رضایت این طرف و آن طرف؛ کسب رضایت اکثریت! اگر روزگاری شرایط برای انتشار آثاری شبیه «شبانهها» فراهم نیست (در فضای بسیار ملتهب سال ۵۵) لزوماً نباید از آن طرف بام افتاد؛ آفرینش کارهایی چون «کودکانه» از لحاظ اجتماعی هیچ از «شبانهها» کم ندارد. او در لایهای دیگر رسالت خود را انجام میدهد، گرچه دیری نمیگذرد که مجدد در سال ۵۶ کارد به استخوان میرسد و «شبانه ۲» و «جمعه برای جمعه» منتشر میشود.
بیشک فرهاد نیز در یک اثر یا در کلیت فعالیتهایش قابل نقد است. ممکن است گمانِ برخی بعد از خواندن نکات فوق این باشد که با این همه تعریف یکسره، چرا عیب مینگفته یکسره به هنرش پرداخته شده است؟ نگارنده از بیم فراموشی همین نکات ساده اما مهم به بازنویسی و یادآوری آنها دست زده؛ چه خوب که افرادی که عیب می را مهمتر میگمارند این راه را ادامه دهند اما پس از آن هنگام هم زود به زود به یاد ورقزدن گذشته و درس گرفتن از آن بیفتند؛ ولو با نگاهی کاملاً متفاوت نسبت به آنچه از این قلم کوچک سر زد.»
انتهای پیام
نظرات