به گزارش ایسنا، رمان «خیرگی» نوشته علیرضا سیفالدینی در ۵۵۲ صفحه با شمارگان ۵۰۰ نسخه و قیمت ۱۸۰ هزار تومان در نشر نیماژ در دسترس مخاطبان قرار گرفته است.
در نوشته پشت جلد کتاب میخوانیم: «خیرگی» روایتی است به مثابه دوربینی که بهطور تصادفی به دست دختری به نام پرینسا میافتد که برای کار و زندگی اولین بار به زادگاهش آمده است. پرینسا با همین دوربین، تدریجا، شاهد چشماندازی میشود که زندگیاش را تحتالشعاع قرار میدهد: چشماندازی که در اصل قهوهخانهای است که مالکش آن را جزیره مینامد. جزیره متعلق به فردی است به نام جان لنین، و ساکنانی دارد که به آنها «اهالی» میگویند.
اهالی، انسانهای تنهایی هستند که با نگاهی متحیر به عناصر نامشابه بین درون و بیرون خود چشم دوختهاند. این، در واقع به معنای رها بودن در اسارت یا، همانگونه که در جایی از رمان آمده، «خمیر آویزان» است.
آنها «رابینسون کروزو»هایی هستند که برخلاف او، به میل خود راهی سفر نشدهاند اما با میل خود پا به «جزیره» گذاشتهاند: جزیره جانلنین.
«غرورت را دوست دارم (صدایش باز تودماغی بود). غرور خود را هم دوست دارم. برای همین، زندگی را دوست دارم. برای همین از زندگیام راضیام. من با غرورم با سختیهای زندگی نمیجنگم، بازی میکنم. غرور من سرباز من نیست. من شاه غرورم نیستم. غرور من حق من است. با من یکی است، پیش من بالاتر است. نه پایینتر. آدمها را هم از بالا نمیبیند... احساس میکنم غرور تو هم شبیه غرور من است.»
جانلنین به شانه جیران خیره شده بود. گفت:«نمیدانم. آره، شاید اینطور باشد. آدم خودش است دیگر یعنی خودش باید باشد. غرور گاهی وقتها یکجور بیانصافی است. این را قبول دارم. آدم انگار زورش میآید حقیقت را قبول کند یا در مقابل کسی که زورش میآید حقیقت را قبول کند میایستد (جیران لبخند میزند). غرور همین ایستادن است... آره، غروری که بیانصافی تویش نباشد خوب است. در واقع نباید باشد. ولی هست دیگر.
کاریاش نمیشود کرد.(به صورت جیران نگاه کرد) آدم نمیتواند تک و تنها تو یک جزیره زندگی کند.» جیران به چشمهای جان لنین نگاه کرد. گفت: «من تک و تنها تو جزیره زندگی نمیکنم. اما غرورم مثل آدمی است که تک و تنها تو جزیره زندگی میکند.»
همچنین کتاب «زندگی رویایی سوخانوف» نوشته اولگا گروشین با ترجمه مینا صفار در ۵۸۶ صفحه با شمارگان ۵۰۰ نسخه در نشر یادشده راهی بازار کتاب شده است.
در نوشته پشت جلد کتاب آمده است: در زندگی هر کسی چنین دقایقی بهندرت پیش میآید؛ دقایقی که سوتی ممتد گوشها را پر میکند، جهان گویی تحت تأثیر طلسمی جادویی متوقف میشود و افکار و احساسات آزادانه در وجودتان به جریان میافتند و در کمتر از یک دقیقه کل جهان را میپیمایید. بعد وقتی زمان به حالت عادی خود برگشت و شما هم از آن خلأ بینام و خیرهکننده که اندک زمانی در آن سُکنا گزیده بودید، بر میگردید، در مییابید که تغییر کردهاید؛ بهطرز برگشتناپذیری تغییر کردهاید. و از آن زمان به بعد چه بخواهید و چه نخواهید زندگیتان مسیر متفاوتی را پیش میگیرد.
نخستین رمان اولگا گروشین؛ نویسنده روسی-امریکایی با نثر غولهای ادبیات روس؛ از گوگول تا ناباکوف مقایسه شده است. «زندگی رویایی سوخانوف» هنرمندانه خیانت و پیامدهای آن را به تصویر میکشد. این داستان که به نرمی از واقعیت به سوررئالیته و از سلامت روان به پارانویا میغلتد، مخاطب را به طنزی گزنده و شیطانی مهمان میکند.
اولگا گروشین در نثری که همزمان هم از نظر غنایی و هم روانشناختی دقیق است، به دنبال گرهگشایی فروپاشی عاطفی سوخانوف است- زوالی که همزمان با فروپاشی خود اتحاد جماهیر شوروی اتفاق میافتد. سوخانوف در چهار راه تاریخ فردی و سیاسی ایستاده است و توسط نیروهایی فراتر از تخمین و حدس و گمان خودش تا آخرین نفس تعقیب میشود. او که روح خود را فروخته است تا در رژیم قدیم پیشرفت کند، نمیتواند از فروپاشی آن جان سالم به در ببرد.
انتهای پیام
نظرات