به گزارش ایسنا، این نشست با حضور مرتضی کاظمی (معاون اسبق امور هنری وزارت ارشاد و کارشناس اقتصاد فرهنگ و هنر)، سمیه رمضان ماهی (منتقد و تحلیلگر آثار هنری)، مجید ملانوروزی (رئیس اسبق دفتر هنرهای تجسمی و موزهی هنرهای معاصر)، آرش سلطانعلی (گالریدار، پژوهشگر و مدرس دانشگاه) و بهنام زنگی (طراح، مدرس و پژوهشگر گرافیک) همراه بود.
در ابتدا مدیر گالری ایده با اشاره به دیگر نشستهای سابق این مؤسسه گفت: «مؤسسه ایده همواره تلاش میکند تا در زمینه نقد و بررسی موضوعاتِ روز در زمینه فرهنگ و هنر کنشگر باشد لذا این دومین نشستی است که با محوریت تأثیر حراج بر هنر ایران برگزار میشود.»
سپس، مرتضی کاظمی به عنوان نخستین سخنران این نشست، صحبت خود را تحت عنوانِ «اقتصادِ هنر؛ چرایی و چگونگی» آغاز کرد و گفت: «آنچه به عنوان اقتصاد هنر از آن یاد میشود، در کشور ما عمری ۲۷ ساله دارد؛ یعنی سال ۱۳۷۶ همزمان با استقرار دولت اصلاحات در ایران. اگرچه ریشهی این جریان تاریخی بوده است. لذا خیلی نمیشود دربارهی دستاوردهای آن قضاوتِ به موقعی انجام داد. باید زمان بیشتری بگذرد تا چندوچونِ آن مورد نقد و بررسی درستتری قرار بگیرد.»
معاون اسبق امور هنری وزارت ارشاد اساساً مبحث هنر در ایران را موضوعی با دلالتهای تاریخی دانست و افزود: «کشور ایران به دلیل موقعیت خاص سیاسی و جغرافیایی، در طول تاریخ به عنوان میاندار جادهی ابریشم، ناقلِ اشیای سنتی بین شرق و غرب بوده است. البته خودش تولیدکننده هم بوده. برای این مطلب دو شاهد مثال عرض میکنم. در شهرهای مهم قدیم ایران مثلِ قزوین و اصفهان بازارهایی وجود دارد به نام قیصریه. بازار قیصریه چند ویژگی متمایزکننده نسبت به سایر بازارها دارد. طول این بازارها کوتاهتر است، عرض بیشتری دارند، سقفشان بلندتر از معمول است و تزئینات معماری نفیستری دارند. این نشان میدهد که در قیصریه تنها کالاهای معمولی خرید و فروش نمیشده، بلکه قیصریه مخصوص مبادلهی کالاهای فرهنگی ـ هنری بوده است.»
وی افزود: «دومین شاهد مثال اینکه، در کانال اصلی ونیز، بنای ۴۰۰ سالهای است که هنوز هم به آن بارانداز اصفهان میگویند. این در حالی است که این ساختمان در اصل ساختمان پست ونیز است. ولی از آنجایی که محل تحویل کالاهایی بوده که در زمان صفویه از ایران به اروپا صادر میشده، همچنان به بارانداز اصفهان شهره است. اقتصاد ایران در طول تاریخ مبتنی بر ترانزیتِ جاده ابریشم بوده است. زمانی اقتصاد ایران رو به افول گذاشت که جادهی ابریشم کارکرد اصلی خود را به تدریج از دست داد و این درست زمانی است که انگلیسیها کشتیهای اقیانوسپیما ساختند و دیگر جابهجایی کالا به روش سنتی در جاده ابریشم صورت نمیگرفت.»
این کارشناس اقتصاد فرهنگ و هنر، صحبت خود را با اشاره به دلالتهای تاریخی اقتصاد هنر در ایران ادامه داد و گفت: «طبعا وقتی ما درخصوص اقتصاد هنر صحبت میکنیم به این معناست که یک پدیدهی تاریخی را معاصرسازی میکنیم. همیشه در نزد ایرانیها آثار هنری در کنار ارزشهای معنوی و ارزشهای نمادین و اجتماعی، ارزش اقتصادی هم داشتهاند. آثار هنری در متن زندگی نیاکان ما بوده. اشیای ما، فرش ما، سقف و در و پنجره و خیابانهای ما و ... همه مزین به آثار هنری است. این نشان میدهد که هنر یک ارزش اقتصادی هم دارا بوده.»
کاظمی تصریح کرد: «در کشور ما، در نظام برنامهریزی و نظام بودجه کشور متأسفانه فرهنگ و هنر اساساً مورد اعتنا قرار نمیگیرد. کارشناسانِ سازمان برنامهریزی ما معتقد بودند و هستند که فرهنگ و هنر بسیار هزینهبر است و هزینههای آن قابل بازگشت هم نیست؛ این در حالی است که ما معتقدیم هنر نه تنها هزینهبر نیست که ثروتآفرین است. چه مستقیم و چه غیرمستقیم. ما در حوزهی سینما و موسیقی شاهد ثروتآفرینی مستقیم هنر هستیم. غیرمستقیم هم اینکه فرهنگ و هنر بستر سایر فعالیتهای اقتصادی و زمینهساز توسعه است.»
وی در ادامه دربارهی عقب افتادن ایران از روندهای جهانی اقتصاد هنر، گفت: «امروزه اقتصادی که به عنوان اقتصاد خلاق مطرح است، دربرگیرندهی همان اقتصاد هنر و فرهنگ و لایههایی از فناوریهای جدید است که در خدمت فرهنگ و هنر میآید. اقتصاد خلاق بالای سه هزار میلیارد دلار گردش مالی در جهان دارد. در سال ۲۰۰۰ هنرهای تجسمی در دنیا ۴۱۰ میلیارد دلار گردش مالی داشته که از طریق گالریها، حراجها و آرتفرها صورت گرفته است. ۴۱۰ میلیارد دلار ۲۰ برابرِ درآمد نفتی ماست. متوسط درآمد نفتی ما در سال ۲۰ تا ۳۰ میلیارد دلار است. سهم ما از جریان جهانی هنرهای تجسمی در دنیا ۱۰ میلیون دلار است که عدد شرمآوری است. یعنی به نیمدرصدِ دنیا هم نمیرسد. این واقعا جای تأسف دارد.»
کاظمی گفت: «طبقِ سند چشمانداز توسعه قرار بوده که در سال ۱۴۰۴ یعنی سه سال دیگر ایران در همهی عرصههای اقتصادی، صنعتی، فرهنگی و توسعهای در منطقه رتبه اول را داشته باشد. من مدعی ام تنها حوزهای که ظرفیت این را دارد که در منطقه بینِ ۱۷، ۱۸ کشور رتبه اول را به خود اختصاص بدهد و در بعضی زمینهها هماکنون این رتبه را کسب کرده اقتصاد هنر ماست. ما همچنان رکورددار گرانترین آثار هنری در منطقه هستیم. سه اثر ما همچنان رکورددارند. یکی اثر آقای تناولی با رقم ۲.۸ میلیون دلار، زندهرودی ۱.۶ میلیون دلار و سوم آقای احصایی با رقم ۱.۲ میلیون دلار. این سه رکورد همچنان بعد از حراج کریستیز در سال ۲۰۰۸ برقرار است. نکته بعدی حجم بازارِ ۴۰ درصدی ایران از کل حجم بازار منطقه است. به این مفهوم که هر حراجی که در منطقه برگزار میشود حدود ۳۰ تا ۴۰ درصد سهم این بازار از نظر ارزش ریالی به هنرمندان ما تعلق میگیرد. از نظر اثر هنری ولی این طور نیست. ما کمترین اثر را میفروشیم و ۴۰ درصد را به دست میآوریم. دیگر کشورها که حدود ۱۸ کشور هستند، بیشترین اثر را میفروشند و ۶۰ درصد را به دست میآورند. این نشان میدهد که اگر توجه ویژهای به اقتصاد هنر در ایران میشد وضعیت بسیار شاخصی امروزه حداقل در منطقه داشتیم. ما باید بازارمان را از منطقه فراتر ببریم و به بازارهای اروپا، آمریکا و شرق آسیا ببریم.»
وی به تاریخچهی حضور کریستیز در منطقه اشاره کرد و گفت: «ما زمانی که خواستیم هنر ایران را وارد فضای اقتصاد هنر کنیم، سعی کردیم ابتدا از تجارب جهانی استفاده کنیم. به همین خاطر ابتدا با کریستیز صحبت کردیم. آنها توصیه کردند که چهار سال پیاپی فقط آثار هنر ایرانی را در رویدادهای جهانی شرکت دهیم ولی اقدام به فروش نکنیم. ما بین سالهای ۱۳۷۸ تا ۱۳۸۱ این کار را انجام دادیم. در سال چهارم از نمایندگان کریستیز دعوت کردیم که به تهران بیایند. خط قرمزها را به آنها گفتیم و آنها متوجه شدند. قرار شد شهرداری تهران دفتری به کریستیز اختصاص دهد و کریستیز در منطقه یک نمایندگی در ایران داشته باشد. همه این اقدامات انجام شد اما وقتی در سال ۱۳۸۳ شهردار تهران عوض شد، همه این برنامهها به هم ریخت و کریستیز هم به دوبی رفت.»
او در پایان دربارهی نقش حراج تهران خاطرنشان کرد: «کافی است این سوال را از خود بپرسیم که اگر حراج تهران نبود، وضع هنرهای تجسمی ما چگونه بود؟ حراج تهران منزلت اجتماعی هنرهای تجسمی را در ایران ارتقاء داد. اقتصاد فرهنگ و هنر قبلا فقط مختص سینما و موسیقی و کتاب بود. اما حالا به گونهی دیگری است. حراج تهران، توجه نظام سیاسی کشور را به هنرهای تجسمی جلب کرد. و در آخر حراج تهران، سهمی برای هنرهای تجسمی در تولید ناخالص ملی و همین طور صادرات کشور ایجاد کرد.»
در ادامه، مجید ملانوروزی صحبت خود را تحت عنوانِ «نقش نهادهای هنری از جمله حراجیها، موزهها و نگارخانهها در رابطه با اقتصاد هنر» آغاز کرد و گفت: «راجع به اقتصاد هنر بحث زیاد صورت گرفته. از زمان ارسطو و افلاطون تا به امروز. عدهای بر این باور بودند که قیمت گذاشتن روی آثار هنری عمل اشتباهی است و این کار اثر هنری را از ارزش واقعیش دور میکند. اما عدهای هم خلاف این را عقیده داشتند، مخصوصا در قرن بیستم که موضوع معیشت آدمها قوت گرفت. در کشور ما با تأسیس موزه هنرهای معاصر و راهاندازی گالریهای هنری، چشمانداز خوبی برای اقتصاد هنر در ایران فراهم شد. اما در مقطعی نگاهها رودررو با هنر مدرن قرار گرفت، تا دورهی اصلاحات و همزمانی آن با حضور کریستیز در دوبی بود که بسیاری از هنرمندان و دولتمردان ما را به این فضا رهنمون کرد که به مسئله اقتصاد هنر توجه بیشتری داشته باشند.»
وی ادامه داد: «نخستین دورهی حراج کریستیز در دوبی با ۷۰ درصد آثار ایرانی شروع شد و فروش بسیار بالای هنرمندان ما. اما هر چه که گذشت دیدیم که هنرمندان عرب و منطقه معمولاً در صدر قرار گرفتند. اگر حراج تهران در داخل انجام نمیشد چه بسا شاهد فضای راکدتری هم بودیم.»
رئیس اسبق دفتر هنرهای تجسمی با اشاره به تعداد بالای فارغالتحصیلان حوزهی تجسمی در ایران گفت: «امروزه با توجه به وفور دانشگاههای هنری در ایران، ما امروزه بیش از ۱۰ هزار فارغالتحصیل هنری داریم که به مسائل معیشتیشان نیاز دارند. اگر ما به ۳ دهه قبل بازگردیم میبینیم که تقریباً ۸۰ درصد هنرمندان ما در ارشاد، کانون فرهنگی، شهرداری و ... استخدام بودند ولی امروزه هیچگونه استخدامی وجود ندارد. و ما با یک جمعیت جوانی که جایی برای عرضه ندارد مواجهیم.»
ملانوروزی با اشاره به نقش حراجها در اقتصاد هنر افزود: «گالریها نقش اقتصاد بدنه را دارند، اما اگر بخواهیم نهادهای بزرگی مثل بانکها، بیمهها، و ... را ترغیب کنیم تا آثار هنری خریداری کنند، حتماً باید جایی مثل حراج وجود داشته باشد. در تمام دنیا قیمتگذار آثار هنری حراجهایی مثل کریستیز هستند. پس اگر بانکی بخواهد روی آثار هنری سرمایهگذاری کند، بدون هیچ تعارفی نقش حراج، یک نقش بیبدیل است.»
وی کارکرد حراج را یک کارکرد اقتصادی دانست و گفت: «حراجها یک کارکرد کاملاً اقتصادی دارند. اما این بیینالها هستند که باید فضاهای آوانگارد هنری را ایجاد کنند. هنرمندی که قصد تجربههای هنری دارد باید به بیینالها برود. حراجیها رسالت دیگری دارند و البته حضور در بیینالها کار دولتهاست. حراج جایی است که اصولاً مجموعهدارها و گالریدارهایی که روی یک هنرمند طی سالها سرمایهگذاری کردهاند شرکت میکنند. و حراج جایی است که آثاری در آن راه پیدا میکنند که جای دیگری قابل خرید و فروش نیستند.
رئیس اسبق موزهی هنرهای معاصر گفت: در حراج تهران، حدود ۸۰ درصد قیمتها متعارف است ولی ۲۰ درصد هم هست که باید به طور دقیقتری قیمتگذاری شوند. من فکر میکنم حراج تهران را باید با روش درست نقد کرد تا حراج بهتری شود. حراج تهران برای اقتصاد هنر ایران فرصتی پدید آورده که باید غنیمت شمرد. قصد ندارم بگویم که حراج تهران فضای زیباییشناسانه هنر ایران را دگرگون کرد اما حراج تهران فضای اقتصاد هنر ایران را عوض کرد.»
سپس، سمیه رمضان ماهی سخن خود را تحت عنوان «اثر هنری به مثابهی کالا» آغاز کرد و گفت: «فکر میکنم یکی از نقدهایی که به حراج تهران میشود این است که در حراج به اثر هنری به مثابهی یک کالا برخورد میشود. قبل از هر چیز باید معادلسازی واژهی action را در فارسی درست ترجمه کنیم تا دچار یک فهم اشتباه نشویم. در فارسی، حراج به جایی گفته میشود که کالایی به قیمتی ارزانتر از قیمت معمول فروخته میشود. این درصورتی که action دقیقا برعکس است. یعنی جایی که یک چیز به قیمتی بیشتر از قیمت معمول فروخته میشود. مترادف صحیحتر این کلمه، واژهی مزایده است تا این اشتباه رخ ندهد.»
وی افزود: «اصولاً آکشنها محصول مدرنیته هستند. آکشن جایی است که اشیا در آن یکسانسازی میشوند و مختص فقط ایران هم نیست. اما سوال این است که حراج آثار هنری چه منفعتی برای هنرمند دارد؟ ما چند بازار داریم. آتلیه هنرمند که میشود اثر را مستقیم از هنرمند خرید. گالری که درصدی از فروش را برای خود برمیدارد و در نهایت حراجیها که بازار دست دوم ارائه آثار است و مخصوص گالریها و مجموعهدارهاست. حراجها دو مزیت دارند. اول اینکه اثر از نزدیک توسط عامهی مردم دیده میشوند. دوم اینکه اثر هنری بین مجموعهدارها تبادل میشود و خودبهخود از نگاه عتیقهوار به آثار هنری دور میشویم.»
این تحلیلگر آثار هنری گفت: «بعد از دورهی مدرنیته ما سه مبنا برای ارزشگذاری اثر هنری داریم. اول مسئله تقاضاست. اینکه هر چه تقاضا برای یک اثر هنری بیشتر باشد، قیمت آن هم بیشتر میشود. دوم زمان فعالیت هنرمند در اتمسفر هنری است. هرچه این زمان بیشتر قیمت اثر هنرمند هم بیشتر. و سوم شهرت است که باز هر چه شهرت هنرمندی بیشتر باشد، قیمت آثارش هم بیشتر است. در سال ۱۳۹۱ که اولین دورهی حراج تهران برگزار شد، قیمت نهایی به میلیارد هم نمیرسید. اما امروزه ما شاهد رقمهای میلیاردی هستیم که این نشان دهندهی دو چیز است، یک اینکه شناخت از اثر هنری بالا رفته و دوم اینکه تورم هم در کشور بالا رفته است.»
این منتقد صحبتش را با ذهنیت دیلرها از خرید و قیمتگذاری آثار هنری ادامه داد و گفت: «دیلرها، یک نقشهی ذهنی دربارهی قیمتگذاری آثار هنری دارند و این کاملاً یک پدیدهی محلی است که شامل سلیقهی عامه ما، نوع اقتصاد ما و ... میشود و اینها پلن محلی دیلرها را تعریف میکنند. صحبت دربارهی اثر هنری به مثابهی کالا بحث بسیار پیچیدهای است و نیازمند بحث و گفتگو و نقد و نظریهسازی و از آن خودسازی نظریه است. حراج تهران حتماً قابل نقد است ولی مزیتی که دارد اینکه از لحاظ کیفی در حد حراجهای دنیاست. مسئله مهم دیگر درخصوص این حراج، تداوم ۱۰ سالهی آن است و آن هم در کشوری که همیشه از بی ثباتی رنج برده.»
سپس، بهنام زنگی صحبت خود را تحت عنوان «تأثیرحراجیها بر مصرف کالاهای فرهنگی» آغاز کرد و گفت: «کشور ما بر اساس آمارها، نسبت به کل کرهی زمین یک درصد وسعت سرزمینی دارد و نسبت به جمعیت کل جهان یک درصد جمعیت کل جهان را داراست. این نشان میدهد که ما از نظر سرانهها جزو متناسبترین کشورها هستیم. انگار اینجا همه چیز مستعد یک مدیریت خوب است ولی متأسفانه چندین قرن است که به بیراهه میرویم.
در ایران نیاکان ما حتی وقتی به کشاورزی هم میپرداختند به طور غیرمستقیم به هنر مشغول بودند: قالی و حصیر و دام و ... .»
وی ادامه داد: «تجربه نشان داده که کشور ما مستعد بسیاری از صنایع نیست. ولی مدیران ما اصرار دارند که ما همه چیز داشته باشیم. این باعث میشود که ما فرشمان را هم از دست بدهیم. مرکز ثقل ما در ایران هنر است که در برابر خیلی از دستاوردهایمان دارای یک وضعیت مطلق است. مثل هنر فرشبافیمان. صنعت فرش در ایران به صورت عادلانه توزیع شده به طوری که همه جای ایران میتواند از درآمد اقتصادی آن نفع ببرد؛ البته اگر با تصمیمات غلط آن را دستخوش تغییر نکنیم. کشور ما از نظر منابع غنی است. ولی نتیجه نشان میدهد که ساختارهای ما غلط است. و این نشان از لجاجت مدیریتی دارد.»
این مدرس دانشگاه در پایان با اشاره به نقش حراجها در اقتصاد هنر افزود: «اقتصاد هنر پدیدهی جدیدی نیست. بالغ بر نیم قرن است که در دنیا ما با این پدیده به طور جدی سر و کار داریم. حراج پدیدهای است که سالها در دنیا تجربه شده است. و ما باید از تجارب جهانی آن استفاده کنیم. شفافیت نداشتن درخصوص حراجها باعث میشود که حواشی آن از اصل کار بزرگتر جلوه کند. و مدام صحبت از رانت و دزدی و جعل و ... صورت بگیرد. حراج تهران پدیده خوش یمنی است که باید آن را غنیمت بشماریم. اما به چند نکته باید توجه داشته باشیم. اول استفاده از تجربههای جهانی؛ دوم شفافیت در همه ارکانها. درست است که حراج قرار نیست تأثیر فرهنگی بگذارد و یک رسالت اقتصادی دارد اما تأثیر فرهنگی هم خواهد گذاشت. باید به پیوست فرهنگی حراج فکر کرد. حراج تهران هم بر سلیقهی تولیدکننده آثار هنری و هم بر سلیقهی مصرف کنندهی آن تأثیر میگذارد؛ چه بخواهد چه نخواهد. بنابراین ما برای حراجیها یک کارکرد دو وجهی قائل هستیم: کارکرد اقتصادی و کارکرد فرهنگی.»
انتهای پیام
نظرات