به موجب پیمان «حدیبیه» که در سال ششم هجری میان مسلمانان و مشرکان مکه منعقد شد، مقرر شده بود که هر قبیله میتواند با هر یک از دو گروه، قریش یا مسلمانان پیمان ببندد. قبیله «خزاعه» به پیمان مسلمانان و «بنوبَکر» به پیمان قریش درآمدند. در سال هشتم هجری درگیری بین بکر و خزاعه پدیدار شد و قریش بنوبکر را علیه خزاعه یاری کردند. به این ترتیب پیمان حدیبیه که در آن ۱۰ سال آتش بس بین مدینه ومکه بود نقض شد و به هم خورد، زیرا قریش علیه همپیمانان پیامبر(ص) وارد جنگ شدند. ابوسفیان که متوجه شده بود این گستاخی بیکیفر نخواهد ماند، خود را به مدینه رساند شاید پیمان را تجدید کند، ولی نتیجهای نگرفت و ناموفق به مکه برگشت.
پیامبر (ص) بدون اینکه مقصد را اعلام کند در ماه رمضان سال ۸ هجری با ۱۰ هزار نفر، روانه مکه شد و ترتیب حرکت را طوری داده بود که هیچ کس از سفر او مطلع نشود.
وقتی پیامبر به نزدیکیمکه در ناحیه «مَرُالظَهران» رسید، متوقف شد و دستور داد نقاط بسیار زیادی آتش روشن کنند. ابوسفیان با دیدن آتش نگران شد و برای شناسایی به طرف محل آتش حرکت کرد. در این بررسی به عباس عموی پیامبر برخورد کرد که شب هنگام از خیمه بیرون آمده بود، ابوسفیان از او پرسید چه خبر است و با توضیح عباس مطلع شد که پیامبر آمده است. با عباس مشورت کرد. عباس او را به آوردگاه مسلمانان آورد و در خیمهای نگه داشت. عباس خدمت پیامبر(ص) رسید و پناهنده شدن ابوسفیان را به اطلاع ایشان رساند. پیامبر(ص) به عباس فرمود امشب او!را نگهدار صبح بعد از نماز صبح او را ببینم.
ابوسفیان شب را در اردوگاه مسلمانان گذراند و صبح، هنگام نماز عظمت و نظم مسلمانان را در نماز جماعت دید و به عباس گفت برادر زادهات پادشاهی بزرگی بهم زده است که عباس پاسخ داد پادشاهی نیست، پیامبر خداست و مسلمانان برای نماز آماده شدهاند.
بعد از نماز ابوسفیان را نزد پیامبر (ص) آوردند. ابوسفیان در این دیدار مسلمان شد و فردای آن روز، حضرت به عباس دستور دادند که ابوسفیان را در جای مناسبی نگاه دارد تا لشکریان از پیش روی او بگذرند.
عباس به پیامبر(ص) گفت: ابوسفیان مردی است که میخواهد امتیازی داشته باشد. پیغمبر اسلام(ص) گفت: «هر کسی در مکه به خانه رود و در را روی خود ببندد در امان است. هر کس به خانه ابوسفیان پناهنده شود در امان است. هر کس به مسجدالحرام رود در امان است».
مسلمانان در روز ۲۰ رمضان سال ۸ هجری قمری(۱۱ ژانویه ۶۳۰ میلادی) به آرامی و در چهار ستون از چهار طرف وارد مکه شدند. ابن هشام از ابن اسحاق روایت میکند که «سعدبن عباده»، رئیس قبیله خزرج چون به مکه درآمد گفت: «امروز روز کشتار است، امروز روز درهم شکستن حرمت است». "الیوم یوم الملحمه". برای اینکه این توهم در ذهن مسلمانان جای نگیرد و فتح اسلامی را به حساب کینهتوزی قبیلهای نگذارند حضرت محمد(ص) به امام علی(ع) گفت «پرچم را از دست سعد بگیر و شعار بدهید امروز روز رحمت است»؛ "الیوم یوم المرحمه".
پیامبر(ص) به مسجد الحرام وارد شدند و گرد خانه خدا طواف کردند. پیامبر(ص) پس از طواف دستور دادند کلیددار کعبه کلید درِب کعبه را بیاورد.کلید را آوردند درِ کعبه باز شد و پیامبر در آستانه درب کعبه ایستاد .مورخین نوشته اند وقتی پیامبر در آستانه درب کعبه ایستاده بود حمد و ثنای الهی را به زبان آورد. چنان سکوتی مردم مکه را گرفته بود که گویا این مردمنفس نمی کشیدند. مردم منتظر تصمیم و دستور رسول خدا بودند، هردستوری که صادر می فرمود عملی می شد .
پیامبر اسلام(ص) پس از حمد و ثنای الهی روبه مردم مکه کرد و فرمود: «فاذهبوا فانتم الطلقا» بروید همه شما را آزاد کردم. گویی با این سخن ایشان مردم مکه زنده شدند. پیامبر(ص) با کمک امیر مؤمنان علی(ع) داخل کعبه شدند، بتهای ظلم و جور و تحجر و خرافهگرایی را نابود ساختند تا دیگر نشانی از واپسگرایی و تحجر در شهر مقدس مکه باقی نماند و سپس طواف را به پایان رساندند و در نقطهای قرار گرفتند تا با مردم سخن بگویند و به بلال دستور داد تا اذان بگوید.
حضرت محمد(ص) پس از فتح مکه دو هفته در مکه ماندند و به امور شهر سر و سامان دادند. از جمله ایشان افرادی را به اطراف مکه نیز فرستادند تا بُتخانهها را ویران کنند و بتهایی را هم که در خانه کعبه نهاده بودند در هم شکست.
رفتاری که پیامبر(ص) با مردم مکه کردند رأفت اسلام و بزرگواری پیغمبر این دین را در دیده مخالفان آشکار ساخت. قریش که مدت ۲۰ سال از هیچ آزاری نسبت به محمد و پیروان او دریغ نکرده بودند از کیفر میترسیدند و چون از او شنیدند که در پاسخ آنان گفت: «همه شما را آزاد کردم» از همان روز فتح مکه به جای آنکه با اسلام بجنگند مصمم شدند به نام اسلام با نا مسلمانان جنگ کنند، به طوری که چون خطر تازهای از طرف شرق پیدا شد و همه آنان را تهدید میکرد ۲ هزار نفر از مردم مکه به سپاه پیامبر اسلام(ص) پیوستند.
اعراب همیشه قدرت را ستایش میکردهاند و در این زمان و پس از فتح مکه وضع چنان پیش آمده بود که همه خواستار پیوستن به حضرت محمد(ص) شده بودند به همین دلیل نمایندگانی برای بستن پیمان اتحاد با پیامبر(ص) به مدینه گسیل داشتند.
سرزمین مکّه که باید پایگاه توحید باشد و از زمان حضرت آدم و نوح و ابراهیم به بعد، تحت این عنوان معرفی شده بود توسط مردم مکّه و اطراف، به پایگاه شرک و بت پرستی و پایتخت همه بتپرستان تبدیل شده بود. از این جهت، فتح مکّه بزرگترین دستاورد مسلمانان شمرده میشد و مسلمانان با فتح مکّه از نظر سیاسی، به بزرگترین امتیاز، دست یافتند و از زندگی سخت و دشوار، به زندگی بهتری نائل شدند.
بر همین اساس، در قرآن آمده است: «پاداش انفاق و جنگ قبل از فتح مکّه، با انفاق و جنگ بعد از فتح مکّه، یکسان نیست، چرا که انفاق و جنگ قبل از فتح به مراتب دشوارتر و در نتیجه پاداش آن بیشتر است».
چنانکه در قسمتی از آیة ۱۰ سوره حدید میخوانیم: «کسانی که قبل از پیروزی انفاق و پیکار کردند با کسانی که بعد از فتح (مکّه) انفاق کردند و جنگیدند، یکسان نیستند گروه اول بلند مقامتر از گروه دوم هستند».
از این آیه به خوبی میتوان به اهمیت فتح بزرگ مکّه پی برد.
*منابع
شهیدی، سید جعفر(۱۳۸۳): تاریخ تحلیلی اسلام، مرکز نشر دانشگاهی، تهران.
آ.ج.آربری و گروهی از نویسندگان(۱۳۷۷): تاریخ اسلام، پژوهش دانشگاه کمبریج، ترجمه احمد آرام، انتشارات امیرکبیر، تهران.
انتهای پیام
نظرات